داستان های بحار انوار جلد اول

خودبینی هرگز

يکي از ياران حضرت عيسي عليه السلام که قد کوتاهي داشت و هميشه در کنار حضرت ديده مي شد، در يکي از مسافرتها که همراه عيسي عليه السلام بود، در راه به دريا رسيدند.حضرت عيسي با يقين خالصانه گفت

Read More »

مکافات عمل

در زمان حضرت موسي پادشاه ستمگري بود که وي به شفاعت بنده صالح ، حاجت مؤ مني را به جا آورد! از قضا پادشاه و مؤ من هر دو در يک روز از دنيا رفتند! مردم جمع شدند و پادشاه را با احترام دفن نمودند و سه روز مغازه ها را بستند و عزادار شدند.

Read More »

سه دعا که به هدر رفت

خداوند به يکي از پيامبران بني اسرائيل وحي کرد که مردي از امت او سه دعايش نزد من مستجاب است . پيامبر آن مرد را از اين مطلب آگاه ساخت . مرد نيز پيش همسر خود رفت جريان را به وي نقل کرد زن اصرار کرد که يکي از دعاها را درباره ايشان انجام دهد.

Read More »

راه نجات

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:سه نفر از بني اسرائيل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سير و سفر در غاري به عبادت خدا پرداختند، ناگهان ! سنگ بزرگي از قله کوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به کلّي بسته شد. و مرگ خود را حتمي دانستند.

Read More »

کاش خدا الاغی داشت

شخصي به نام سليمان ديلمي مي گويد:به امام صادق عليه السلام عرض کردم ، فلاني در عبادت ، و دينداري چنين و چنان است ... (او را محضر امام تعريف کردم .)امام صادق عليه السلام فرمود:عقلش چگونه است ؟

Read More »

علت واژگونی یک شهر

مردي از بني اسرائيل کاخي زيبا و محکم ساخت و خوراک هاي مختلفي به عنوان غذا آماده نمود و تنها از توانگران شهر دعوت کرد و مستمندان را وانهاد. هنگامي که بدون دعوت ، از مستمندان نيز کساني آمدند،

Read More »

کرمی درون بینی قاضی

در بين بني اسرائيل قاضي اي بود که ميان مردم عادلانه قضاوت مي کرد. وقتي که در بستر مرگ افتاد، به همسرش گفت :- هنگامي که مُردم ، مرا غسل بده و کفن کن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روي تخت (تابوت ) بگذار، که به خواست خدا، چيز بد و ناگوار نخواهي ديد.

Read More »

نفرین مادر

امام محمد باقر(ع ) نقل مي فرمايد:در ميان بني اسرائيل ، عابدي به نام جريح بود. او همواره در صومعه اي به عبادت مي پرداخت .روزي مادرش نزد وي آمد و او را صدا زد، او چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد، مادر به خانه اش بازگشت .

Read More »

گزارشی از جهنم !

حضرت عيسي (ع ) با پيروانش سياحت مي کرد. به دهکده اي رسيد که تمام ساکنين آن در بين راه و خانه هايشان مرده بودند.حضرت عيسي (ع ) فرمود:- اينان به مرگ طبيعي نمرده اند، قطعا گرفتار غضب الهي شده اند،

Read More »

ایراد بنی اسرائیلی !

مردي از بني اسرائيل ، يکي از بستگان خود را کشت و جسد او را بر سر راه مردي از بهترين فرزندان قبيله بني اسرائيل گذاشت . سپس به خونخواهي او برآمد. کسي از آنها متهم شد که قاتل اوست . در نتيجه غوغاي برخاست .

Read More »

ازدواج سلیمان با بلقیس

پيامبران الهي ، پيامبران و امت هاي گذشته در دوران فرمانروايي حضرت سليمان در شام ، بلقيس ملکه سباء در يمن حکمران بود. او و ملتش بجاي پرستش خداوند آفتاب را مي پرستيدند. سليمان از رفتار آنان اطلاع يافت ، نامه اي به ملکه سباء فرستاد و فرمان داد برتري نجويند

Read More »

چوب خلال و یک سال معطلی !

احمد پسر حواری می گوید:- آرزو داشتم سلیمان دارانی ، یکی از عرفا، را در خواب ببینم .پس از یک سال ، او را در خواب دیدم .به او گفتم :- استاد! خداوند با تو چه کرد؟گفت :- ای احمد! از جایی می آمدم ، قدری هیزم در آنجا دیدم …

Read More »

اجرای جنایت حمید بن قحطبه !

عبيدالله بزاز نيشابوري مي گويد:من با حميد بن قحطبه طوسي (يکي از حکمرانان هارون ) معامله داشتم . روزي براي ديدار او بار سفر بستم . وقتي به آنجا رسيدم ، از آمدن من باخبر شد! هنوز لباس سفر بر تن داشتم که مرا احضار کرد.

Read More »

سخنرانی عبدالملک مروان در مکه !

عبدالملک مروان ، خليفه اموي در مکه سخنراني مي کرد. همين که سخنانش به پند و موعظه رسيد، مردي از ميان جمعيت برخاست و گفت :- بس است ، بس است !! شما امر مي کنيد ولي خود عمل نمي کنيد و نهي مي کنيد،

Read More »

وداع با حکومت

هنگامي که يزيد، منفور در گذشت . پسرش معاويه به جاي وي نشست . ولي طولي نکشيد از خلافت کناره گيري کرد، و بر منبر رفته و اين چنين سخنراني نمود:- مردم ! من علاقه ندارم بر شما رياست کنم و مطمئن هم نيستم .

Read More »

چهار نفرینی که مستجاب شد!

مردي که دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نيز کور بود، فرياد مي زد:- خدايا مرا از آتش نجات بده !به او گفتند:- از براي تو مجازاتي باقي نمانده ، باز مي گويي خدايا مرا از آتش نجات بده ؟

Read More »

زبانم لال اگر از رسول خدا(ص ) نشنیده باشم !

معاصرين ائمه (ع )، نکته ها و گفته ها ابو مسلم مي گويد:روزي با حسن بصري و انس بن مالک به در خانه امّسلمه (همسر رسول گرامي ) رفتيم . انس کنار در خانه نشست . من با حسن بصري وارد منزل شديم .

Read More »

ابوراجح حلی و امام زمان (عج )

ابوراحج از شيعيان مخلص شهر حله ، سرپرست يکي از حمام هاي عمومي آن شهر بود، بدين جهت ، بسياري از مردم او را مي شناختند.در آن زمان ، فرماندار حله شخصي ناصبي به نام مرجان صغير بود. به او گزارش دادند که ابوراجح حلي از بعضي اصحاب منافق رسول خدا (ص ) بدگويي مي کند.

Read More »

ملاقات با امام زمان (عج )

علامه مجلسي (ره ) از قول پدرش نقل مي کند که مي گفت :در زمان ما شخص صالح و مؤ مني به نام امير اسحق استر آبادي (ره ) بود که چهل بار پياده به مکه رفته بود، و بين مردم مشهور شده بود که او طي الارض دارد -

Read More »

تولد امام زمان (عج )

حضرت حجة بن الحسن امام عصر(عج ) در پانزدهم شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجري در شهر سامرا چشم به جهان گشود.حکيمه دختر امام محمد تقي (ع ) نقل مي کند که امام حسن عسگري (ع ) مرا خواست و فرمود:- عمه ! امشب نيمه شعبان است ، نزد ما افطار کن !

Read More »