چوب خلال و یک سال معطلی !Reviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Dec 16Rating:
احمد پسر حواری می گوید:- آرزو داشتم سلیمان دارانی ، یکی از عرفا، را در خواب ببینم .پس از یک سال ، او را در خواب دیدم .به او گفتم :- استاد! خداوند با تو چه کرد؟گفت :- ای احمد! از جایی می آمدم ، قدری هیزم در آنجا دیدم ، چوبی به اندازه چوب خلال از آنها برداشتم ، نمی دانم خلال کردم یا نه !اکنون یک سال است که برای حساب همان چوب معطل هستم .