ازدواج سلیمان با بلقیس

ازدواج سلیمان با بلقیسReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Dec 16Rating:

و از دعوت وی سرپیچی نکنند و در برابر حق تسلیم گردند.بلقیس فرماندهان و بزرگان کشور را به مشورت خواست داستان نامه را با ایشان در میان گذاشت . آنان گفتند:ما نیروی کافی داریم ، و مرد جنگیم ولی تصمیم نهائی با شما است . ملکه سبا گفت :من جنگ را صلاح نمی دانم و توضیح داد صلح بهتر از جنگ است . و افزود ما قبل از هر چیز باید سلیمان و اطرافیان را بیازماییم تا ببینیم براستی چه کاره اند، سلیمان یک پادشاه است یا یک پیغمبر. پادشاهان با هدایا تسخیر می شوند مردان خدا را نمی توان با متاع دنیا رام نمود اگر سلیمان هدایا را نپذیرد او پیغمبر است باید تسلیم او شویم اکنون هدیه ای بر آنها می فرستیم تا ببینیم فرستادگان چه خبری برای ما می آورند بلقیس هدایایی با کارون از خردمندان و اشراف بسوی سلیمان فرستاد همین که هدایا را در پیشگاه سلیمان گزاردند سلیمان نه تنها از آنان استقبال نکرد و به آنان خوش آمد نگفت به هدایا نیز با دیده بی اعتنایی نگریست و به فرستادگان گفت :این هدایا را به صاحبانش برگردانید زیرا خداوند چندان نعمت فراوان و گنجها به من داده هرگز با مال دنیا تطمیع و رام نمی شوم اما بدانید ما بزودی با لشکری بسوی شما خواهیم آمد که توان جنگی را با آن نخواهید داشت . فرستادگان بلقیس برگشتند همه ماجرا را به وی بازگو کردند ملکه سبا با فراست دریافت ناچار باید تسلیم فرمان سلیمان که همان فرمان حق و توحید و یگانه پرستی است گردد و برای حفظ لشکر و کشور خود هیچ راهی جز پیوستن به امت سلیمان ندارد بدین جهت با گروهی از بزرگان و خردمندان قوم خود بسوی شام رهسپار شدند وقتیکه سلیمان از حرکت ملکه سبا آگاهی یافت به حاضران گفت :- کدام یک از شما می تواند تخت ملکه سبا را پیش از ورودش نزد من حاضر کند؟ عفریتی از جن (یکی گردنکشان جنیان ) گفت :- من تخت او را پیش از آنکه از جای خود برخیزی نزد تو می آورمسلیمان گفت :- من می خواهم کار از این زودتر انجام گیرد. آصف ابن برخیا گفت :- من تخت او را قبل از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد. سلیمان با این پیشنهاد موافقت کرد لحظه چندانی نگذشت تخت بلقیس را در نزد خود حاضر دید، بی درنگ به ستایش و شکر خدا پرداخت .سلیمان برای اینکه توان عقل ملکه سبا را بیازماید و زمینه ای برای ایمان او به خدا فراهم سازد دستور داد در آن تخت تغییراتی انجام دهند. هنگامی که بلقیس وارد شد از او بپرسند، آیا این تخت او است یا نه ؟ ببینید چه جواب می دهد.وقتی که ملکه سبا به بارگاه سلیمان وارد شد کسی اشاره به تخت کرد و گفت :- آیا تخت شما این گونه است ؟بلقیس به تخت نگاه کرد نخست باور نکرد که آن ، تخت خود او است . زیرا تخت را در سرزمین سبا گذاشته بود، ولی چون دقت کرد نشانه هایی در آن دید، با تعجب گفت :- گویا این همان تخت من است !بلقیس متوجه شد که تخت خود اوست و از طریق غیر عادی جلوتر از او به آنجا آورده شده ، لذا تسلیم حق شد و آیین حضرت سلیمان را پذیرفت . به آیین سلیمان پیوست و به نقل مشهور با سلیمان ازدواج کرد و هر دو در ارشاد مردم به سوی یکتاپرستی کوشیدند.

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

راه نجات

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:سه نفر از بني اسرائيل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سير و سفر در غاري به عبادت خدا پرداختند، ناگهان ! سنگ بزرگي از قله کوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به کلّي بسته شد. و مرگ خود را حتمي دانستند.