استقبال از یار عزیز

استقبال از یار عزیزReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 8Rating:

به یاد دارم یک شب یارى عزیز به خانه ام آمد، با دیدارش به گونه اى به استقبال جستم که آستینم به شعله چراغ رسید و آن را خاموش کرد:

سرى طیف من یجلو بطلعته الدجى

شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا؟

او نشست و مرا مورد سرزنش قرار داد که چرا مرا دیدى ، و چراغ را خاموش ‍ نمودى ؟ گفتم بخاطر دو علت : ۱ – گمان کردم خورشید وارد شد ۲ – این اشعار بخاطرم آمد.

چون گرانى به پیش شمع آید

خیزش اندر میان جمع بکش

ور شکر خنده اى است شیرین لب

آستینش بگیر و شمع بکش

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

سعدى به صورت ناشناس در شهر کاشغر

در سالى که محمد خوارزمشاه (ششمين شاه خوارزميان که از سال 596 تا 617 ه . ق که بر خوارزم تا سواحل درياى عمان ، فرمانروايى داشتند ) با فرمانروايان سرزمين ((ختا)) (بخش شمالى چين و ترکمنستان شرقى ) صلح کرد، در سفرى به کاشغر وارد مسجد جامع کاشغر شدم ، پسرى موزون و زيبا را در آنجا ديدم که به خواندن علم نحو و ادبيات عرب ، اشتغال دارد، او بقدرى قامت و زيباروى بود که درباره همانند او گويند: