که یاد خویشتنم در ضمیر مى آید
ز دیدنت نتوانم که دیده در بندم
و گر مقابله بینم که تیر مى آید
روزى شاگرد به معلم گفت : ((آن گونه که در مورد پیشرفت درسى من توجه دارى ، تقاضا دارم در مورد پاکسازى باطن و پیشرفت امور معنوى و اخلاقى من نیز توجه داشته باشى ، هرگاه چیز ناپسندى در اخلاق من دیدى که به نظر من پسندیده جلوه مى کند، به من اطلاع بده ، تا در تغییر آن اخلاق ناپسند بکوشم .))
معلم گفت : ((اى پسر! این موضوع را از شخص دیگر تقاضا کن ، زیرا با آن نظرى که من به تو مى نگرم از وجود تو چیزى جز هنر نمى نگرم .))
چشم بداندیش که بر کنده باد
عیب نماید هنرش در نظر
ور هنرى دارى و هفتاد عیب
دوست نبیند بجز آن یک هنر
(بنابراین نه بدگمانى درست است ، که هنر را عیب بنگرد، و نه خوش گمانى زیاد که تنها هنر ببیند و عیبها را براى اصلاحش ننگرد.)