همه کارمندان در خلاصى و نجات او سعى مى کردند و ماءمورین زندان ، نسبت به او مهربانى مى نمودند و بزرگان مملکت به سپاسگزارى از نیکیهاى او زبان گشودند. به این ترتیب همه به عنوان حقشناسى ، ذکر خیر او مى نمودند، تا اینکه شاه او را بخشید و آزاد کرد. یکى از صاحبدلان (اهل باطن ) از این ماجرا آگاه شد و گفت :
تا دل دوستان به دست آرى
بوستان پدر فروخته به
پختن دیگ نیکخواهان را
هر چه رخت سر است سوخته به
با بداندیش هم نکویى کن
دهن سگ به لقمه دوخته به