سارقى براى دزدى به خانه یکى از پارسایان رفت ، هر چه جستجو کرد چیزى در آنجا نیافت . دلتنگ و رنجیده خاطر شد. پارسا از آمدن دزد و دلتنگى او باخبر شد. گلیمى را که بر روى آن خوابیده بود بر سر راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنیدم …
Read More »رنج شدید بیمارى حسادت براى حسود
سرهنگى پسرى داشت ، که در کاخ برادر سلطان ، مشغول خدمت بود. با او ملاقات کردم ، ديدن هوش و عقل نيرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى ، آثار بزرگى در چهره اش ديده مى شود:
Read More »دو عامل پیروزى اسکندر
از اسکندر رومى (شاه معروف یونانى که در سالهاى ۳۲۳ تا ۳۳۶ قبل از میلاد بر جهان حکومت مى کرد و بسیارى از کشورها را فتح نمود)پرسیدند: ((چگونه کشورهاى شرق و غرب را گرفتى و فتح کردى ؟ با اینکه شاهان پیشین نسبت به تو ثروت و عمر و لشگر …
Read More »نتیجه مستى و دورى از نیمخورده ناپاک
کنيزکى از اهالى چين را براى يکى از شاهان به هديه آوردند.شاه در حال مستى خواست با او آميزش کند. او تمکين نکرد. شاه خشمگين شد و او را به غلام سياهى بخشيد.
آن غلام سياه به قدرى بدقيافه بود که لب بالايش از دو طرف بينيش بالاتر آمده بود و لب پايينش به گريبانش فرو افتاده بود، آن چنان هيکلى درشت و ناهنجار داشت که صخرالجن از ديدارش مى رميد و عين القطر از بوى بد بغلش مى گنديد:
رزق و روزى به زرنگى نیست
هنگامى که هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) بر سرزمين مصر، مسلط گرديد گفت : ((بر خلاف آن طاغوت (فرعون ) که بر اثر غرور تسلط بر سرزمين مصر، ادعاى خدايى کرد، من اين کشور را جز به خسيس ترين غلامان نبخشم .))
Read More »دورى از پرچانگى
گروهى از حکیمان فرزانه به درگاه انوشیروان آمدند و درباره موضوع مهمى به گفتگو پرداختند، ولى بوذرجمهر(بزرگمهر)که برجسته ترین فرد حکیمان بود، خاموشى نشسته بود حرفى نمى زد. حاضران به او گفتند: ((چرا در این بحث و گفتگو با ما سخن نمى گویى ؟ )) بوذرجمهر پاسخ داد: وزیران همانند …
Read More »پاسخ عبرت انگیز انوشیروان
شخصى نزد انوشیروان (شاه معروف ساسانى )آمد و گفت : ((مژده باد به تو که خداوند فلان دشمن تو را از میان برداشت و هلاک کرد.)) انوشیروان به او گفت : ((اگر خدا او را از میان برد، آیا مرا باقى مى گذارد؟)) اگر بمرد عدو جاى شادمانى نیست که …
Read More »عزت با رنج ، بهتر از ذلت بى رنج
دو برادر بودند که يکى از آنها در خدمت شاه به سر مى برد و زندگى خوشى داشت و ديگرى از کار بازو، نانى به دست مى آورد و مى خورد و همواره در رنج کار کردن بود.
يک روز برادر توانگر به برادر زحمت کش خود گفت : ((چرا چاکرى شاه را نکنى ، تا از رنج کار کردن نجات يابى ؟ ))
نجات یافتن نیکوکار و هلاکت بدکار
با گروهى از بزرگان در کشتى نشسته بودم . کشتى کوچکى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتى کوچک ، در گردابى در حال غرق شدن بودند. يکى از بزرگان به کشتيبان گفت : ((اين دو نفر را از غرق نجات بده که اگر چنين کنى ، براى هر کدام پنجاه دينار به تو مى دهم . ))
Read More »کنترل خشم
کى از پسران هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى ) در حالى که بسیار خشمگین بود نزد پدر آمد و گفت : ((فلان سرهنگ زاده به مادرم دشنام داد.)) هارون ، بزرگان دولت را احضار کرد و به آنها گفت : ((جزاى چنین شخصى که فحش ناموسى داده است چیست ؟ …
Read More »نتیجه نیکوکارى
يکى از وزيران به زير دستانش رحم و احسان مى کرد و همواره واسطه نيکى رسانى به آنها بود. از قضاى روزگار به خاطر کارى ، او مورد سرزنش و خشم شاه قرار گرفت (و زندانى شد).
Read More »دروغگویى جهانگردها
شيادى بر زلف سرش ، گيسوهايى بافت ((و خود را به شکل علويان (فرزندان على عليه السلام ) در آورد، با توجه به اينکه بافتن گيسو در آن عصر در ميان فرزندان على عليه السلام معمول بود )) او با اين کار، خود را به عنوان علوى معرفى کرد و به ميان کاروان حجاز رفت و با آنها وارد شهر شد تا به دروغ نشان دهد که از حج آمده و حاجى است و نزد شاه رفت و قصيده اى (که سراينده اش شاعر ديگر بود) خواند و وانمود کرد که آن قصيده را او سروده است .
Read More »انتخاب راءى شاه براى دورى از سرزنش او
انوشيروان (يکى از شاهاه معروف ساسانى )چند وزير داشت ، آنها با هم درباره يکى از کارهاى مهم کشور به مشورت پرداختند و هر يک از آنها داراى رايى بود و راءى ديگران را نمى پسنديد. بوذرجمهر(وزير برجسته انوشيروان ) راءى انوشيروان را برگزيد. وزيران در غياب شاه به بوذرجمهر گفتند: ((چرا راءى شاه را برگزيدى ؟ راءى او چه امتيازى نسبت به راءى چندين حکيم داشت ؟ ))
Read More »پرهیز از تحمل بار سنگین گناه
پادشاهى فرمان داد تا بى گناهى را اعدام کنند، )زيرا به خاطر بى اعتنايى او، بر او خشمگين شده بود.)
Read More »نصیحت ذوالنون مصرى
(ذوالنون مصرى در قرن سوم مى زيست و از عرفاى آن عصر بود. بعضى او را از شاگردان مالک بن انس مى دانند) يکى از وزيران نزد او رفت و از همت و خود گفت : ((روز و شب به خدمت شاه اشتغال دارم و به خير او اميدوار مى باشم و از مجازاتش هراسان هستم . ))
Read More »فقیر آزاده در برابر شاه
فقيرى وارسته و آزاده ، در گوشه اى نشسته بود. پادشاهى از کنار او گذشت . آن فقير بر اساس اينکه آسايش زندگى را در قناعت ديده بود، در برابر شاه برنخاست و به او اعتنا نکرد.
پادشاه به خاطر غرور و شوکت سلطنت ، از آن فقير وارسته رنجيده خاطر شد و گفت : ((اين گروه خرقه پوشان (لباس پروصله پوش ) همچون جانوران بى معرفتند که از آدميت بى بهره مى باشند.))
برترى زور علم بر زور تن
کشتى گيرى در فن کشتى گيرى قهرمان قهرمانان کشتى بود و سيصد و شصت رمز پيروزى در کشتى بر حريف را مى دانست و هر روز با بکار بردن يکى از آن رموز، کشتى مى گرفت . او به يکى از جوانان علاقمند بود، و سيصد و پنجاه و نه رمز پيروزى در کشتى گيرى را به او ياد داد، ولى يک رمز را به او نياموخت و در آموختن آن به او، امروز و فردا کرد.
Read More »آهى که خرمن هستى ظالمى را خاکستر کرد
در زمانهاى قديم ، حاکم ظالمى بود که هيزم کارگرهاى فقير را به بهاى اندک مى خريد و آن را به قيمت زياد به ثروتمندان مى فروخت . صاحبدلى (يکى از اهل باطن ) از نزديک او عبور کرد و به او گفت :
Read More »پاداش زیادتر از براى انسان پرتلاش
درگاه و آماده اجراى فرمان است ، ولى سایر خدمتکاران به لهو و سرگرمیهاى باطل اشتغال دارند و در خدمتگذارى سستى مى کنند. )) یکى از صاحبدلان که اهل دل و باطن بود، وقتى که این دستور شنید، خروش و فریاد از دل آورد. از او پرسیدند: این خروش براى …
Read More »نجات وزیر نیکوکار به خاطر صداقت و پاکى
پادشاه دیار زوزن (حدود نیشابور) وزیرى پاک سرشت ، بزرگوار و نیک محضر داشت که هنگام ملاقات به همگان خدمت مى کرد و در غیاب اشخاص ، از آنها به نیکى یاد مى نمود. از قضا روزى کارى از او سر زد که مورد خشم شاه قرار گرفت و اموال …
Read More »