وزیرى داراى پسر کودن و نفهم بود، او را نزد دانشمندى سپرد و سفارش کرد در تربیت او بکوش تا خردمند گردد.
دانشمند مدتها در تربیت او تلاش کرد، ولى او هیچ گونه رشد نکرد، دانشمند براى وزیر چنین پیام فرستاد: ((پسرت هرگز عاقل نمى شود، و مرا نیز دیوانه کرد. ))
چون بود اصل گوهرى قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنى را که بدگهر باشد
سگ به دریاى هفتگانه بشوى
که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسى گرش به مکه برند
چو بیاید هنوز خر باشد