نیفتاده بر دست دشمن اسیر
به گردش نباریده باران تیر
اتفاقا من و این جوان پشت سر هم حرکت مى کردیم ، هر دیوار کهن و استوارى که سر راه ما قرار مى گرفت او با نیروى بازو، آن دیوار را بر زمین مى افکند و هر درخت تنومند و بزرگى که مى دید با زور سرپنجه خود، آن را ریشه کن مى نمود و با ناز و افتخار نمایى مى گفت :
پیل کو؟ تا کتف و بازوى گردان بیند
شیر کو؟ تا کف و سر پنجه مردان بیند
ما همچنان به راه ادامه مى دادیم ، ناگاه دو نفر رهزن از پشت سنگى سر برآوردند و قصد جنگ با ما نمودند، در دست یکى از آنها چوبى و در بغل دیگرى کلوخ کوبى (۴۲۴) بود.
به جوان گفتم : چرا درنگ مى کنى ؟ (اکنون هنگام زورآزمایى و دفاع است ). بیار آنچه دارى ز مردى و زور
که دشمن به پاى خود آمد به گور
ولى دیدم تیر و کمان از دست جوان افتاده و لرزه بر اندام شده و خود را باخته است .
نه هر که موى شکافد به تیر جوشن خاى
بروز حمله جنگ آوران بدارد پاى
کار به جایى رسید که چاره اى جر تسلیم نبود، همه باروبنه و اسلحه و لباسها را در اختیار آن دو رهزن قرار دادیم و با جان سالم از دست آنها رها شدیم .
به کارهاى گران مرد کاردیده فرست
که شیر شرزه در آرد به زیر خم کمند
جوان اگر چه قوى یال و پیلتن باشد
بجنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند
نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است
چنانکه مساءله شرع پیش دانشمند
(بنابراین بى گدار به آب نزن . در سفرهاى خطیر، قد بلند و هیکل به ظاهر تنومند تو را نفریبد، آن کس را همراه و نگهبان خود بگیر که جنگ دیده و کارآزموده است ، دل شیر و زهره نهنگ دارد. )