همسفر دلاور و جنگدیده بجوى

همسفر دلاور و جنگدیده بجوىReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 15Rating:

نیفتاده بر دست دشمن اسیر

به گردش نباریده باران تیر

اتفاقا من و این جوان پشت سر هم حرکت مى کردیم ، هر دیوار کهن و استوارى که سر راه ما قرار مى گرفت او با نیروى بازو، آن دیوار را بر زمین مى افکند و هر درخت تنومند و بزرگى که مى دید با زور سرپنجه خود، آن را ریشه کن مى نمود و با ناز و افتخار نمایى مى گفت :

پیل کو؟ تا کتف و بازوى گردان بیند

شیر کو؟ تا کف و سر پنجه مردان بیند

ما همچنان به راه ادامه مى دادیم ، ناگاه دو نفر رهزن از پشت سنگى سر برآوردند و قصد جنگ با ما نمودند، در دست یکى از آنها چوبى و در بغل دیگرى کلوخ کوبى (۴۲۴) بود.

به جوان گفتم : چرا درنگ مى کنى ؟ (اکنون هنگام زورآزمایى و دفاع است ). بیار آنچه دارى ز مردى و زور

که دشمن به پاى خود آمد به گور

ولى دیدم تیر و کمان از دست جوان افتاده و لرزه بر اندام شده و خود را باخته است .

نه هر که موى شکافد به تیر جوشن خاى

بروز حمله جنگ آوران بدارد پاى

کار به جایى رسید که چاره اى جر تسلیم نبود، همه باروبنه و اسلحه و لباسها را در اختیار آن دو رهزن قرار دادیم و با جان سالم از دست آنها رها شدیم .

به کارهاى گران مرد کاردیده فرست

که شیر شرزه در آرد به زیر خم کمند

جوان اگر چه قوى یال و پیلتن باشد

بجنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند

نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است

چنانکه مساءله شرع پیش دانشمند

(بنابراین بى گدار به آب نزن . در سفرهاى خطیر، قد بلند و هیکل به ظاهر تنومند تو را نفریبد، آن کس را همراه و نگهبان خود بگیر که جنگ دیده و کارآزموده است ، دل شیر و زهره نهنگ دارد. )

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

نصیحت پارسا به مولاى ستمگر

پارسايى از کنار يکى از ثروتمندان گذر کرد، ديد دست و پاى يکى از غلامانش را استوار بسته و مجازات مى کند. پارسا به ثروتمند گفت : ((اى جوان ! خداوند بزرگ غلامى همانند او را ذليل فرمان تو کرد و تو را بر او چيره نمود، بنابراين در برابر نعمت خدا سپاسگزارى کن و آنقدر بر آن غلام ستم مکن ، مبادا در روز قيامت مقام او برتر از تو در نزد او شرمسار گردى . ))