نجات یافتن نیکوکار و هلاکت بدکار

نجات یافتن نیکوکار و هلاکت بدکارReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Sep 23Rating:

کشتیبان خود را به آب افکند و شناکنان به سراغ آنها رفت و یکى از آنها را نجات داد، ولى دیگرى غرق و هلاک شد.

به کشتیبان گفتم : لابد عمر او به سر آمده بود و باقیمانده اى نداشت ، از این رو این یکى نجات یافت و آن دیگر به خاطر تاءخیر دستیابى تو به او، هلاک گردید.

کشتیبان خندید و گفت : آنچه تو گفتى قطعى است که عمر هر کسى به سر آمد، قابل نجات نیست ، ولى علت دیگرى نیز داشت و آن اینکه : میل خاطرم به نجات این یکى بیشتر از آن هلاک شده بود، زیرا سالها قبل ، روزى در بیابان مانده بودم ، این شخص به سر رسید و مرا بر شترش سوار کرد و به مقصد رسانید، ولى در دوران کودکى از دست آن برادر هلاک شده ، تازیانه اى خورده بودم .

گفتم : صدق الله ، خدا راست فرمود که :

من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها :

کسى که کار شایسته اى انجام دهد، سودش براى خود او است . و هر کس ‍ بدى کند به خویشتن بدى کرده است .

(فصلت / ۴۶)

تا توانى درون کس متراش

کاندر این راه خارها باشد

کار درویش مستمند برآر

که تو را نیز کارها باشد

 

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

نتیجه مستى و دورى از نیمخورده ناپاک

کنيزکى از اهالى چين را براى يکى از شاهان به هديه آوردند.شاه در حال مستى خواست با او آميزش کند. او تمکين نکرد. شاه خشمگين شد و او را به غلام سياهى بخشيد.

آن غلام سياه به قدرى بدقيافه بود که لب بالايش از دو طرف بينيش بالاتر آمده بود و لب پايينش به گريبانش فرو افتاده بود، آن چنان هيکلى درشت و ناهنجار داشت که صخرالجن از ديدارش مى رميد و عين القطر از بوى بد بغلش مى گنديد: