به صورت آدمى شد قطره آب
که چل روزش قرار اندر رحم ماند
وگر چل ساله را عقل و ادب نیست
به تحقیقش نشاید آدمى خواند
جوانمردى و لطفست آدمیت
همین نقش هیولایى مپندار
هنر باید، به صورت مى توان کرد
به ایوانها در، از شنگرف و زنگار
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چه فرق از آدمى با نقش دیوار
بدست آوردن دنیا هنر نیست
یکى را گر توانى دل به دست آر