فرزند ناصالح

فرزند ناصالحReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 14Rating:

اتفاقا همسرش حامله شد و پس از مدتى پسر زایید، او به نذر خود وفا کرد و همه دارایى خود را به مستمندان داد. سالها از این ماجرا گذشت . از سفر شام باز مى گشتم ، به محل سکونت آن پارساى فقیر که دوستم بود رفتم تا احوالى از او بپرسم . وقتى که به آن محل رسیدم از او جویا شدم ، گفتند: در زندان شهربانى است . پرسیدم : چرا؟ شخصى گفت : ((پسرش شراب خورده و عربده کشیده و بدمستى نموده و خون کسى را ریخته است و فرار کرده است و به جاى او پدر بینوایش را دستگیر کرده و زندانى نموده اند و زنجیر برگردن و پاى او بسته اند.

گفتم : ((او این بلا را با راز و نیاز از درگاه خدا خواسته است .)) (پدر بر اثر بى فرزندى ، مدتها از خدا خواست تا داراى پسر شود، اکنون که داراى پسر شده ، همان پسر، بلاى جانش گردیده است ، باید از خدا پسر صالح خواست نه پسر بدون شرط)!

زنان باردار، اى مرد هشیار

اگر وقت ولادت مار زایند

از آن بهتر به نزدیک خردمند

که فرزندان ناهموار زایند

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

همسفر دلاور و جنگدیده بجوى

يک سال از ((بلخ بامى )) به سفر مى رفتم . راه سفر امن نبود، زيرا رهزنان خونخوار در کمين مسافران و کاروانها بودند. جوانى به عنوان راهنما و نگهبان به همراه من حرکت کرد. اين جوان انسانى نيرومند و درشت هيکل بود. براى دفاع با سپر، ورزيده بود. در تيراندازى و به کار بردن اسلحه مهارت داشت .زور و نيرويش در کمان کشى به اندازه پهلوان بود و ده پهلوان اگر هم زور مى شدند نمى توانستند پشتش را بر زمين آورند. ولى يک عيب داشت و آن اينکه با ناز و نعمت و خوشگذرانى بزرگ شده بود، جهان ديده و سفرکرده نبود، بلکه سايه پرورده بود، با صداى غرش طبل دلاوران آشنا نبود و برق شمشير سوارکاران را نديده بود.