یا قناعت یا خاک گور

یا قناعت یا خاک گورReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 2Rating:

و مى گفت : ((فلان انبارم در ترکستان است و فلان کالایم در هندوستان است ، و این قافله و سند فلان زمین مى باشد و فلان چیز در گرو فلان جنس است و فلان کس ‍ ضامن فلان وام است ، در آن اندیشه ام که به اسکندریه بروم که هواى خوش ‍ دارد، ولى دریاى مدیترانه توفانى است ، اى سعدى ! سفر دیگرى در پیش ‍ دارم ، اگر آن را انجام دهم ، باقیمانده عمر گوشه نشینى گردم و دیگر به سفر نروم .))

پرسیدم : آن کدام سفر است که بعد از آن ترک سفر مى کنى و گوشه نشینى مى گردى ؟

در پاسخ گفت : مى خواهم گوگرد ایرانى را به چین ببرم ، که شنیده ام این کالا در چین بهاى گران دارد، و از چین کاسه چینى بخرم و به روم ببرم ، و در روم حریر نیک رومى بخرم و به هند ببرم ، و در هند فولاد هندى بخرم و به شهر حلب (سوریه )ببرم ، و در آنجا شیشه و آینه حلبى بخرم و به یمن ببرم ، و از آنجا لباس یمانى بخرم و به پارس (ایران ) بیاورم ، بعد از آن تجارت را ترک کنم و در دکانى بنشینم (به این ترتیب یک سفر او به چندین سفر طول و دراز مبدل گردید.)

او این گونه اندیشه هاى دیوانه وار را آنقدر به زبان آورد که خسته شد و دیگر تاب گفتار نداشت ، و در پایان گفت : اى سعدى ! تو هم سخنى از آنچه دیده اى و شنیده اى بگو گفتم :

آن شنیدستى که در اقصاى غور

بار سالارى بیفتاد از ستور

گفت : چشم تنگ دنیادوست را

یا قناعت پر کند یا خاک گور

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

آدم نما، نه آدم

آدم نما، نه آدمReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 2Rating: نادانى را …