بخل نگون بخت

بخل نگون بختReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 2Rating:

درویش بجز بوى طعامش نشنیدى

مرغ از پس نان خوردن او ریزه نچیدى

او در مسیر مسافرتى بسوى مصر، سوار بر کشتى در دریاى مدیترانه حرکت مى کرد، و آن چنان مغرور بود که همچو فرعون در پوست غرور نمى گنجید، دریا توفانى شد، او همچون فرعون ، که هنگام غرق شدن دم از ایمان به خدا مى زد (۲۶۷) به یاد خدا افتاد و خدا خدا مى کرد، و دست به دعا برداشته و از خدا در خواست نجات مى نمود.(۲۶۸)

با طبع ملولت چه کند هر که نسازد؟

شرطه همه وقتى نبود لایق کشتى

دست تضرع چه سود بنده محتاج را؟

وقت دعا بر خداى ، وقت کرم در بغل

(آرى حالتى ثابت نداشت ، هنگام خطر از خدا مى زد، و هنگام رفع خطر غافل مى ماند و بینوایان از ثروت او بى بهره مى ماندند.)

از زر و سیم ، راحتى برسان

خویشتن هم تمتعى برگیر

وآنگه این خانه کز تو خواهد ماند

خشتى از سیم و خشتى از زرگیر

او به مصر رسید، در مصر، داراى بستگان فقیر و تهیدست بود، او در مصر مرد و همه اموالش به آن تهیدستان رسید ، بطورى که آنها ثروتمند شدند، پس از مرگ او، لباسهاى پاره و وصله دار خود را بیرون آورد و لباسهاى فاخر و گرانبها پوشیدند.

در همان هفته مرگ آن ثروتمند، یکى از آن تهیدستان را که بر اثر به ارث رسیدن اموال آن ثروتمند به او، پولدار شده بود، دیدم بر اسب چابکى سوار شده و نوکرى پشت سرش عبور مى کند.

وه که گر مرده باز گردیدى

به میان قبیله و پیوند

رد میراث ، سخت تر بودى

وارثان را ز مرگ خویشاوند

بخاطر سابقه آشنایى که بین من و آن سوار بود، آستین او را گرفتم و گفتم .

بخور، این نیک سیرت سره مرد

کان نگونبخت گرد کرد و نخورد

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

آدم نما، نه آدم

آدم نما، نه آدمReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 2Rating: نادانى را …