صداى دلخراش اذان گو

صداى دلخراش اذان گوReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 6Rating:

صاحب آن مسجد، امیرى عادل و پاکنهاد بود و نمى خواست دل او را با بیرون کردن نامحترمانه او را برنجاند، ولى او را خواست و به او چنین گفت : ((اى جوانمرد! این مسجد داراى اذان گوهاى قدیمى است ، که براى هر کدام پنج دینار را (به عنوان حقوق ماهیانه ) تعیین کرده ام ، ولى به تو به دینار مى دهم که از اینجا بجاى دیگر بروى .))

اذان گو با صاحب مسجد به توافق رسیدند، و او از شهر سنجار بجاى دیگر رفت ، مدتى از این ماجرا گذشت ، تا اینکه روزى آن اذان گو هنگام عبور، صاحب آن مسجد را دید، نزدش آمد و گفت : ((حیف بود که مرا از آن مسجد با ده دینار، بجاى دیگر فرستادى ، زیرا اینجا که رفته ام ، به من بیست دینار مى دهند تا جاى دیگر روم ، ولى نمى پذیرم .)) صاحب مسجد در حالى که بلند مى خندید و از خنده روده بر شده بود، به او گفت : ((هان ! مواظب باش که تا پنجاه دینار نگرفتى از آنجا بیرون نرو!!))

به تیشه کس نخراشد ز روى خارا گل

چنانکه بانگ درشت تو مى خراشد دل

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

ماجرای شگفت عمل جراحی آیت الله خوانساری

ماجرای شگفت عمل جراحی آیت الله خوانساریReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Mar …