نقد و بررسی انیمیشن The Triplets Of Belleville (سهقلوهای بِلویل )
«سهقلوهای بِلویل / The Triplets of Belleville» در ایالات متحده تقریبا اکران نشد و حتی با وجود اینکه
سونی پیکچرز کلاسیکس حق پخش آن را خریده است مشخص نیست که گستردگی پخش آن تا چه میزان خواهد بود. دلیل آن هم ساده است: فیلمهای انیمیشنی که در حال و هوای فیلمهای دیزنی نیستند معمولا بیرمق به گیشه میرسند. فیلمهای انیمیشن معمولا طرفداران خود را دارند اما شمار آنها آنقدر نیست که فروش فیلم در سینماهای دارای چند سالن (مولتی پلکس) را سودآور کند. با این حساب یک انیمیشن فرانسوی که درجه “بزرگسال” هم گرفته است، و مخصوصا با توجه به این نکته که فیلم افت و خیز (اکشن) بسیار کمی هم دارد، چه شانسی در گیشه دارد؟
در مورد این فیلم شاید اصطلاح “بزرگسال” گمراهکننده باشد. به غیر از یک صحنهی کوتاه که دختر رقصندهای با بالاتنهی عریان در آن دیده میشود، فیلم دیگر محتوای قابل ایرادی ندارد. با وجود این، فیلم ریتم کندی دارد و سکانسهای طولانی که در آن اتفاق خاصی رخ نمیدهد، یا اصلا اتفاقی نمیافتد، زیاد هستند و تقریبا تمام فیلم فاقد گفتگو (دیالوگ) است. اینها خصوصیاتی هستند که باعث میشوند بچههای کم حوصله از سر و کول صندلی جلوی خود در سالن سینما بالا روند. فیلم سرشار از طعن و کنایههایی است که کودکان از آنها سر در نمیآورند، در نتیجه تنها چیزی که برای آنان باقی میماند تصاویر کارتونی هستند که توجهشان را معطوف به خود کند.
این فیلم خط قصهای (پیرنگ) هم دارد اگر چه این قصه، هم حاشیهای و هم پوچگرایانه (ابزرد) است. مادام سوزا عاشق نوهی یتیم خود، شامپیون است که رویای شرکت در مسابقهی دوچرخهسواری تور دو فرانسه را در سر دارد. وقتی شامپیون توسط تبهکاران دزدیده و به شهر بِلویل برده میشود، مادام سوزا به همراه برونو، سگ شامپیون، تعقیب را آغاز میکنند. با رسیدن به بِلویل، بانوی پیر با سه خوانندهی وودویل[۱]آشنا و همراه میشود (من مدام به یاد سه ساحره نمایشنامه “مکبث” میافتادم) که او را در جستجویش برای یافتن شامپیون یاری میکنند.
ساخت «سهقلوهای بِلویل» قریب به پنج سال به طول انجامیده است و انیمیشن نیز ترکیبی از تصاویر رایانهای به همراه نقاشیهای دستی سنتی است. سبک کار به نحوی شبیه سبک کار رانکین ـ بیس در آثاری اقتباسی او از جی.آر.آر تالکین مانند هابیت و بازگشت پادشاه است. فیلم حسی گوتیک[۲] نیز در خود دارد که به بیننده احساس یک قصه جن و پری نصفه و نیمه را القاء میکند. گرچه این فیلم در واقع فاقد گفتگو است اما «سهقلوهای بِلویل» به هیچ وجه صامت نیست. فیالواقع صدا یکی از عناصر حیاتی فیلم است چه صدای نزدیکشدن قطار باشد، چه قورقور قورباغهها یا عوعو سگان ـ فقط دیالوگ معنیدار در فیلم وجود ندارد (بنابراین، دوبله و یا زیرنویس فیلم چندان مشکلآفرین نیست). و موسیقی فیلم که پیرنگی از جاز در خود دارد نیز از عناصر اصلی فیلم محسوب میشود.
«سهقلوهای بِلویل» اثری به شدت کنایهآمیز است، اگرچه کنایهی آن مثل «ساوث پارک / South Park» “جسورانه” نیست. فیلم به تمام کلیشهها سقلمهای میزند، مانند کلیشه فرانسویها (که رژیم غذاییشان فقط قورباغه است) و مردمان آمریکای شمالی (که به شکل شکمپرستانی چاقالو به تصویر کشیده شدهاند). بِلویل ملغمهای از نیویورک و کِبِک است (که مجسمهی آزادی به سبک روبنز[۳] آن را تکمیل میکند) و پاریس هم در شرایطی به تصویر کشیده شده که رشد کرده و حومهی خود را بلعیده است. میتوان کل داستان را تمثیلی دانست از اینکه هالیوود چگونه بهترین و نخبهترین استعدادهای اروپا را سرقت میکند، آنها را میمکد و تهی میکند. این مساله درست باشد یا نه (که خود موضوعی است مستعد بحثهای طولانی) به هر حال و بیشک نظر اروپاییان این است و سیلوان شومه (کارگردان اثر) در اینجا این مساله را در کانون توجه قرار میدهد.
«سهقلوهای بِلویل» در نمایش جزییاتِ عجیب مانند علاقهی
پرستشوار (فتیش) برونو نسبت به قطار و برخی از مهارتهای
آشپزی سهقلوها استادانه عمل کرده است. (تا به حال قندیل قورباغه خورده بودید؟)
با رهیافت نامتعارف فیلم سخت است که بدانیم در سکانس
بعد چه رخ خواهد داد یا فیلم چگونه تمام میشود. «سهقلوهای
بِلویل» از عناصر کمیک بیبهره نیست و لحن آن هم در مجموع
مفرح است اما در پسزمینهی آن چیزی سوگمندانه و غمگین
حضور دارد. شاید بهترین توصیفی که بتوان برای این فیلم یافت
این است که سهقلوها یک انیمیشن سینمای مستقل است
ـ که بیشک چیزی نادر است. به هر حال برای شخصی که
کارنامهی سینمایی ماجراجویانهای دارد، اثری از او که باعث
میشود کارهای میازاکی سینمای بدنه به نظر برسند، حتما دیدن دارد.
—————–
[۱] بازیگران و خوانندگان دوره گرد نمایشها و آوازهای عامیانه
در فرانسهی قرون شانزده و هفده که بعدها این نوع سرگرمی
در انگلستان و آمریکا نیز رواج پیدا کرد.
[۲]نوعی ژانر مبتنی بر راز و رمز و عناصر اسرارآمیز چون سحر
و جادو، فضاهای تیره و وهم آلود و شخصیتهای رازآمیز. گوتیک
به ویژه در قرن نوزدهم و با داستانهایی چون فرانکنستاین،
راهب و دکتر جکیل و مستر هاید به اوج محبوبیت خود رسید.
[۳]نقاشیهای روبنز دارای شخصیتهایی با اندام و چهرههایی
گوشتالود و تا حدی خوشایند و دوست داشتنی بودند.