روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد. سلیمان(ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و …
Read More »حضرت سلیمان و مورچه ۲
فروردین ۱۴, ۱۳۸۸ حکایات و داستانهای زیبا, یادداشت دیدگاهها برای حضرت سلیمان و مورچه ۲ بسته هستند 2