نقد و بررسی فیلم Public Enemies (دشمنان ملت)

نقد و بررسی فیلم Public Enemies (دشمنان ملت)Reviewed by محمدرضا on Aug 7Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Public Enemies (دشمنان ملت)نقد و بررسی فیلم Public Enemies (دشمنان ملت) سارق بانک مشهور "جان دیلینگر" در شبی گرم در سال ۱۹۳۴ در سینمایی به نام "بیوگراف" در شهر شیکاگو مشغول

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Public Enemies (دشمنان ملت)

سارق بانک مشهور “جان دیلینگر” در شبی گرم در سال ۱۹۳۴ در سینمایی به نام “بیوگراف” در شهر شیکاگو مشغول

تماشای یک فیلم بود، ماموران اف‌بی‌آی نیز پس از اینکه او از سینما بیرون آمد او را کشتند. در «دشمنان ملت» فیلم جذاب «مایکل مان»، که هنرنمایی شیطنت‌آمیز «جانی دپ» در نقش دیلینگر به آن طراوت خاصی بخشیده است، تحت‌تعقیب‌ترین مرد تاریخ آمریکا روی یک صندلی در یک سینما نشسته و فیلم «ملودرام منهتن»، با بازی «کلارک گِیبِل» در نقش یک قاچاقچی که مقابل صندلی الکتریکی ایستاده و با خود می‌گوید:”مردن برای آدمی مثل من مثل زندگی می‌مونه، همه‌ی این‌ها اتفاقای ناگهانی هستن” را تماشا می‌کند. با شنیدن این دیالوگ لبخندی روی لبان دیلینگر ظاهر می‌شود. دپ آنقدر ماهرانه اینکار را انجام می‌دهد که مخاطب این درام هالیوودی را که به‌شدت رمانتیزه شده به وقایع اصلی ترجیح می‌دهد. جدال بین دو شخصیت اصلی احساس خوبی به مخاطب می‌دهد – خشونت نیز در القای این حس موثر است – و همین نقطه‌ی قوت اصلی فیلم است.

سرچشمه‌ی این موفقیت «دشمنان ملت» است، “بزرگترین موج جنایات در آمریکا و تولد اف‌بی‌آی”، که مربوط به سال ۱۹۳۴-۱۹۳۳ است، یک کتاب تند و تیز از «برایان بارو» که جنایات بسیاری، همچون «بانی و کلاید» و «کِلی مسلسل» را در بر می‌گرفت. فیلمنامه‌ که محصول مشترک مان، «رونان بنت» و «آن بیدرمَن» است، بهای کمی به شخصیت‌هایی چون “فلویدِ بچه خوشگل” ( با بازی «چنینگ تیتوم») و “نلسون صورت ریز” ( با بازی «استفن گراهام») می‌دهد اما به خوبی روی دیلینگر و “ملوین پرویس” (با بازی «کریسشن بیل») فرمانده‌ی اف‌بی‌آی که به‌شدت به‌دنبال به دام انداختن شخصیت جانی دپ است، مانور می‌دهد. مان، استاد سابق ساخت فیلم‌های جنایی (همچون «مخمصه»، «شکارچی انسان»، «وثیقه»، «دزد» و «میامی وایس»)، برای اولین بار یک داستان واقعی را از زمان «نفوذی» محصول سال ۱۹۹۹ به تصویر کشیده است. در حالی که به‌شدت به واقعیات و اتفاقات تاریخی توجه دارد، مان که متولد شهر شیکاگو است در مورد جزئیات هم وسواسی است، مثلاً تیراندازی در منطقه‌ی میدوِست که دیلینگر ایندیانایی را به یک سارق بانک مردمی تبدیل کرد که مردم هم حاضر به کمک او هستند (از اینجا به بعد هیچ رویدادی اتفاقی تعبیه نشده است). مان در به‌تصویر کشیدن تداخلات افرادی که جانی هستند استاد است.

داستان کمبود دارد؟ نه خیلی. می‌خواهید تا مغز استخوان دیلینگر نفوذ کنید؟ ببینید چطور مان با استفاده از رنگ‌ها، طراحی صحنه، تدوین، موسیقی و فیلمبرداری فوق‌العاده‌ی «دانته اسپینوتی» شما را با او در می‌آمیزد.دپ، یکی از بهترین و کاربلدترین بازیگرهایی که این کشور به خود دیده است، اکثر کار را بر روی دوش دارد. دیلینگرِ دپ، می‌خواهد تفکرات رابین هودی در سرش داشته باشد تا با کارهایی عاقلانه جلب توجه کند، با یک تفنگ از جنس صابون از زندان فرار کند، و با شور و شوق درباره‌‌ی سرقت از بانک صخبت کند. دیلینگر که به تغییر چهره علاقه دارد و جراحی پلاستیک هم انجام داده، به‌خاطر اینکه بدون شناسایی شدن در مکان‌های عمومی ظاهر می‌شود به خودش افتخار می‌کند. یک صحنه‌ی جالب وجود دارد که او به یک پاسگاه پلیس وارد می‌شود. برای مدت کوتاهی، دیلینگر همچون یک بازیگر نقش بازی می‌کند. اینجا دپ خودنمایی می‌کند. چشمان شبح‌‌مانند او به خوبی سردرگمی، ستمگری و سرنوشت‌پذیری یک مجرم را که قرار است در جوانی بمیرد (او در ۳۱ سالگی جان باخت) را به مخاطب نشان می‌دهند.

با سپری کردن بیشتر اوقات عمرش در زندان یا مخفی‌گاه، دیلینگر می‌دانست که چه می‌خواهد، وقتی شیکاگو را به لرزه درآورد. دیلینگر به دختری به نام بیلی فرچته (با بازی برنده‌ی اسکار «ماریون کوتیارد») که پالتو می‌پوشد می‌گوید “همه‌چیز، همین حالا”. او یک دختر زیبای فرانسوی-کانادایی است و جایی می‌گوید: “من بیسبال، فیلم لباس‌های زیبا، ماشین‌های سریع و البته تو را دوست دارم. چیز دیگه‌ای می‌خوای بدونی؟”. گفتگوها کاملاً هالیوودی‌اند، اما دپ و کوتیارد به رابطه‌ی میان دیلینگر و فرچته صمیمیتی زیاد القا می‌کنند. در هنگامی که پلیس‌ها بیلی را آزار می‌دهند، این دیلینگر نیست که به دنبال دلجویی از اوست، بلکه پرویس باابهتی زیاد به دنبال نزدیک شدن به او است. بیل در نقش این فرمانده‌ی اف‌بی‌آی عالی است، کسی که به‌دنبال ترفیع رتبه هم هست تا جای جی.ادگار هووِر (با بازی بسیار خوب «بیلی کراداپ») رئیس وقت اف‌بی‌آی را بگیرد.

او به اندازه‌ی دیلینگر برای گرفتن کلوزآپ‌های مختلف آمادگی دارد.

در مهیج‌ترین سکانس اکشن فیلم – در سال ۱۹۳۴ ماموران اف‌بی‌آی به دیلینگر

و دار و دسته‌اش در منطقه‌ی ویسکونین حمله می‌کنند- چنان آتش‌بازی نورانی

پر سر و صدایی برپا می‌شود که مخاطب به یاد آتش‌بازی‌های چهارم جولای

می‌افتد، و البته پرویس باز هم در گرفتن طعمه‌اش ناکام می‌ماند. این ناکامی

باعث می‌شود که او برای دیلینگر در سینمای بیوگراف به کمک یک روسپی

رومانیایی به نام “آنا سیج” (با بازی «برانکا کاتیچ») تله‌ای بگذارد. هرچند که

نتیجه برای مخاطب مشخص است، اما این تیراندازی با ضرب‌آهنگی مهیج به

تصویر کشیده می‌شود که منجر به مرگ دیلینگر می‌شود. او در هنگام مرگ

چه گفت؟ مان با برخی حدسیات آن را به تصویر می‌کشد، باور کردن یا نکردن

آن بر عهده‌ی خودتان. در انتهای کتابش، بارو بر سر مزار دیلینگر در ایندیانا می‌رود

و سنگ قبرش را مشاهده می‌کند. او در کتابش اینچنین نوشته است: ” هیچ

چیزی جز سنگ گرانیتی زبر، سخت و سرد نبود. این واقعیت است.”. مان از

این واقعیت راضی نیست. هیچوقت نبوده. تفسیر او از واقعیات یک گزارش

خبری نیست بلکه یک غزل سینمایی است. در فیلم، با نقش‌آفرینی

بی‌نقش دپ، دیلینگر هنوز در رگ‌هایش خون در جریان است، رویاهایش

همچون جنایاتی که انجام داد واضح هستند. «دشمنان ملت» برای شما

همانطور که این وقایع بر دیلینگر گذشت به‌نظر می‌آید، ناگهانی و تکان‌

دهنده. این فیلم محشر است.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …