نقد فیلم Penguins (پنگوئنها)
به عنوان یک مستند جدید تولید «دیزنی نیچر» از سوی دو کارگردان «الستر فوترگریل» (Alastair Fothergill) و «جف ویلسون
» (Jeff Wilson) – آنها همچنین روی دو محصول دیگر از همین استودیو یعنی مستند «قلمرو میمون» (Monkey Kingdom) و «شامپانزه» (Chimpanzee) هم کار کرده بودند – «پنگوئنها» (Penguins) تمرکزش روی «استیو» (Steve) است، یک پنگوئن آدلی نوجوان در بهار سرد قطب جنوب. بله، این باری دلنشین است که روی دوش گذاشته شده؛ پنگوئنها به شدت زیبا و بامزهاند. سفر صد مایلی «استیو» از محل زندگی طبیعی قطبی خود به سمت مکانی برای زاد و ولد در نزدیکی ساحل خالی از آزمونهای مختلف و کارهای طاقتفرسا نیست، و مواردی چون ساخت لانه و تشکیل یک زندگی بهتر برای خود پنگوئن هم مشمول آنها میشوند. این سفر سادهای نیست. قامت دو پایی و وزن ۱۵ پوندی، به «استیو» اجازه ابرقهرمانبازی نمیدهد. در واقع، او یک هدف طبیعی برای فکهای پلنگی، نهنگهای قاتل و پنگوئنهای امپراطور بزرگتر و زورگو است. مهم نیست. این دوست کوچک میتواند با بهترین نمونههای آنها هم بجنگد.
صداگذاری «استیو» برعهده «اد هلمز» (Ed Helms) بوده، کسی که توانسته آن حماقت و رو به بلوغ بودن را در صدای او به مانند یک مرغ دریایی که جفت ایدهآلش – همان «آدلی» دوست داشتنی – را پیدا میکند پیاده سازی کند و عشق به تصنیف عاشقانه « نمیتوانم با این احساس بجنگم» (Can’t Fight This Feeling) از گروه REO Speedwagon هم در صدای او هویداست. اشارات به موسیقی در همهجا برای این حیوانات تکهمسری پیدا میشود، از گروه Whitesnake گرفته تا گروه Average White Band. پدر بودن دیگر مسئله پیش روی قهرمان ماست، چالشی که شامل غذا دادن و توجه کردن به کودکان میشود. و داشتن «هلمز» در این اثر برای این که ما را با خود همراه کند و پستیّها و بلندیها را نشانمان دهد یک نعمت است. این خیلی بد است که «آدلی» قصه ما، که با مقوله #TimesUp هم آشنایی ندارد، نمیتواند حرف بزند.
البته، «پنگوئنّها» میتواند بدون آن طرز فکر انسانانگارانه دانش آموختگان «اداره» (The Office) یا آهنگهای کلاسیکی که از فرمت آنالوگ به فرمت دیجیتال تبدیل شدهاند هم هنوز مخاطب را شگفت زده کند. سه سال طول کشیده تا ۱۶ فیلمبردار اثر این تصاویر خیرهکننده را تهیه و ضبط کنند. و تاثیر آن هم دهان مخاطب را باز میگذارد، چه وقتی که پنگوئنها با دقتی مثال زدنی و ظریف در حال شنا و فرو رفتن در آب هستند و چه وقتی که سعی میکنند تا مونثهای کلنی که مثل برف در محل زاد و ولد سفید شدهاند را پیدا کنند. فیلم شرمی از به تصویر کشیدن مسائلی چون خشم طبیعت و به هم ریختن وضع آب و هوا بر علیه پنگوئنها، حمله حیوانات شکارچی دیگر و حتی برخی از خصایل پنگوئنّها مثل دزدیدن غذا از یکدیگر هم ندارد.
به شکلی عجیب و ناامیدکننده، تغییر اقلیم هیچ
وقت در فیلم نشان داده نمیشود. بله، فیلم
برنده اسکار «رژه پنگوئنها» (March
of the Penguins) اکثر این موارد را در سال ۲۰۰۵
پوشش داده بود. ولی این نسخه بامزهتر، مناسبت
تر برای کودکان است و مشتاقتر برای پیروی از
این شعار سوال برانگیز که، هی، پنگوئنها هم
مثل ما هستند. نه، آنها مثل ما نیستند. آنها
پرندگانی هستند که نمیتوانند پرواز کنند، و این
فیلم تلاش میکند تا با دوز و کلک خلاف آن را
نشان دهد. ولی اگر المانهای فانتزی را کنار
بگذاریم، این فیلم از «دیزنی» آن عنصر ضروری را
دارد که باعث میشود یک مستند در مورد طبیعت به اوج برسد: یک حس هیجانانگیز از شگفتی.