نقد فیلم JT LeRoy (جی تی لروی)
«جی تی لروی» (JT LeRoy)، اقتباس «جاستین کلی» (Justin Kelly) از خاطرات «ساوانا نوپ) (Savannah Knoop)، در تکاپو
است تا ثابت کند که بیش از یک فیلم بیوگرافی معمولی در مورد دو زن که مرتکب یک جرم شنیع ادبی میشوند است. این فیلم میخواهد مشکلات سیالیت جنسی و ریاکاری را نشان دهد. این فیلم میخواهد تا پنجرهای رو به ذهن پیچیده یک زن دو جنس گرا که کاملا متوجه نیست که چرا نقش بازی کردن در نقش یک مرد آن قدری رضایت بخش است که (به قول یک شخصیت دیگر) به اندازه مواد مخدر اعتیادزا است. متاسفانه، «کلی» پای خود را از گلیمش فراتر میگذارد و محتوای موضوعی فیلم تبدیل به چیزی گیج کننده و سطحی می شود. مسائل مربوط به سیالیت جنسیتی در فیلم وجود دارد ولی به حاشیه رانده میشوند و، در نهایت، «جی تی لروی» تبدیل به یک فیلم بیوگرافی معمولی میشود در مورد دو زن که که مرتکب یک جرم شنیع ادبی میشوند.
هیچ خبری از «جی. تی. لروی» در فیلم نیست، حداقل نه به شکلی محکم و ملموس. برای قرنها، نویسندگان زن از اسمهای مذکر یا اسمهای آندروجینی بنا به دلایلی که اغلب میتوان آنها را به مخاطبانشان نسبت داد. اگرچه این کار در قرن نوزده و اوایل قرن بیست مرسومتر بود، ولی بعد از آن هم انجام آن متوقف نشد. نویسنده آثار معمایی «فیلیس جیمز» (Phyllis James) اسم مستعار «پی. دی. جیمز» را انتخاب کرده بود چرا که (به درستی) فکر میکرد که، وقتی که انتشار کتابهایش در دهه ۶۰ آغاز شود، اولا مردم فکر میکنند که «پی. دی» یک اسم مردانه است، و دوما «آگاتا کریستی» (Agatha Christie) و «دوروتی سیرز» (Dorothy Sayers) یا به صورت کلی زنان «قرار نبود» که چنین کتابهایی بنویسند. وقتی «جی. کی. رولینگ» (J.K. Rowling) شروع به تغییر ژانر و نوشتن برای گروههای سنی هدف کرد، او نام مستعار انتخاب کرد (رابرت گلبریث). دلیل این که چرا «لاورا آلبرت» («لاورا درن» (Laura Dern)) تصمیم گرفت تا به عنوان «جی. تی. لروی» (J.T. LeRoy) بنویسد البته نسبت به صرفا اقبال عمومی پیچیدهتر است. تمایل «آلبرت» برای حفظ حریم شخصی و عدم علاقه او به قرار دادن خودش در کانون توجه او را مجبور میکند تا یک سری تصمیمات بحث برانگیز گرفته و یک خود دیگر را خلق کند که «نقش» آن را خواهر دوست پسرش، «ساوانا نوپ» (Savannah Knoop) («کریستن استوارت» (Kristen Stewart)) ایفا میکند.
اولین رمان منتشر شده «لروی»، «سارا» (Sarah)، توسط برخی محافل تحویل گرفته شد، تبدیل به پرفروشترین اثر «نیویورک تایمز» شد. در ابتدا، «آلبرت» هیاهوی عمومی در مورد «لروی» را نادیده گرفت، مصمم بود که کتاب باید روی پای خودش بایستد. بعدا، اما، او تقریبا ترغیب شد تا برای شناخته شدن بهتر و همچنین به این علت که میخواست با یک بازیگر / کارگردان اروپایی («دایان کروگر»، که نقش کسی را ایفا میکند که تقریبا با الهام از«آسیا آرگنتو» (Asia Argento) خلق شده، کسی که یک فیلم بر اساس دومین رمان لروی ساخته است، «قلب بالاتر از همه چیز فریبکار است» (The Heart is Deceitful above All Things)) قرارداد همکاری امضا کند، متوجه میشود که نیاز است تا یک چهره برای این اسم خیالی هم پیدا کند. برای این هدف، او به سراغ خواهر دوست پسر موسیقیدان خود، «جفری نوپ» («جیم استارگس» (Jim Sturgess)) میرود، تا ببنید که «ساوانا» که خود یک آندروجینی است شاید علاقه داشته باشد تا با کلاه گیس و عینک دودی در یک سری مراسم عکاسی و کنفرانس خبری شرکت کند. در ابتدا، بازی در نقش «لروی» مثل یک نعمت برای زن جوان است. با گذر زمان، اما، این ایفای نقش مایه دردسر میشود. احساسات «ساوانا» نسبت به آن کارگردان فیلم وقتی که متوجه میشود دو طرفه نیست برایش تبدیل به یک ضربه روانی سهمگین میشود.
اگر آلبرت گمنام بودن را ترجیح میداد، برای دلایل شخصی مینوشت، سوالات در مورد هویت «لروی» انقدر بالا نمیگرفت. او تبدیل به قربانی موفقیت خودش شد و از توضیحات مختلفی برای توجیه کردن حقهاش استفاده کرده است. حسادت او نسبت به حضور «ساوانا» در کانون توجهات عمومی و تمایل او به متصل بودن به اثرش (با حضور در نقش دستیار «لروی»، «اسپیدی»)، یک شخصیت جذاب را خلق میکند که فیلم آن را به حاشیه میراند و تبدیل به یک شخصیت فرعیاش میکند تا روی «ساوانا» که کمتر هم جذابیت دارد تمرکز کند.
اگرچه جزئیات مربوط به این حقه در مستند «نویسنده:
داستان جی تی لروی» (Author: The JT LeRoy Story)
به شکلی مفصلتر به تصویر کشیده شده، ولی باز هم
دیدن آنها در قالب یک فیلم سینمایی ارزش خودش را
دارد. دو بازیگر اصلی، «درن» و «استوارت»، نقشآفرینی
قدرتمندی دارند و «دایان کروگر» هم در هر سکانسی که
حضور دارد آن را تسخیر میکند. به هر حال، «جی تی
لروی» فاقد ریزه کاریهای لازم است. مسائل عمیقتر
سیالیت جنسیتی که شاید (و شاید هم نه) روی تصمیم
«آلبرت» برای نوشتن به عنوان یک مرد تاثیر گذاشتهاند
(مردی که او آن را «آواتار» یا «اندام خیالی» نام گذاشته
* و شیفتگی «ساوانا» به ایفای نقش نویسنده، در بهترین
حالت در فیلم مبهم هستند. «جی تی لروی» در تفحص
در مورد این موضوع که چطور کالت سلبرتیها روی موضوع
شیفتگی این جنبش تاثیرگذار است قویتر عمل میکند.
این حس وجود دارد که یک داستان به چشمگیری داستان
«جی تی لروی» لایق یک اجرای درگیرکنندهتر نسبت به
این برداشت «کلی» از این ماجرا است.