نقد و بررسی فیلم Guardians Of The Galaxy (پاسداران کهکشان)

نقد و بررسی فیلم Guardians Of The Galaxy (پاسداران کهکشان)Reviewed by محمدرضا on Jul 20Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Guardians Of The Galaxy (پاسداران کهکشان)نقد و بررسی فیلم Guardians Of The Galaxy (پاسداران کهکشان) قمار تجاری هوشمندانه‌ی فیلم‌هایِ ابرقهرمانیِ اخیر مارول این است که گرچه همه داستان‌ها در یک دنیای

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Guardians Of The Galaxy (پاسداران کهکشان)

قمار تجاری هوشمندانه‌ی فیلم‌هایِ ابرقهرمانیِ اخیر مارول این است که گرچه همه داستان‌ها در یک دنیای

مشابه رخ می‌دهند، اما این استودیو اقدام به جذب نویسنده-کارگردان‌هایی نموده که دیدی متمایز نسبت به کار کردن در این محدودیت‌ها دارند. میل شدید جان فاورو به خلق ضدقهرمان های مذکر جذاب کمک [بزرگی] به ایجاد جلوه اولیه «مرد آهنی/Iron Man» نمود؛ جاس ویدون، یکی از طرفداران پر و پا قرص این ژانر، زیرکانه تمام رشته‌های فیلم‌های قبلی را کنار هم گذاشت و توانست «انتقامجویان/The Avengers» را بسازد و به این ابرقهرمانی شوخ و شنگ، با وجود همه ویژگی‌های غیرمنطقی یک فیلم ابرقهرمانی، یک بعد انسانی باورپذیر ببخشد.

داستان «پاسداران کهکشان»، که در سامانه‌های ستاره‌ای دوردست اتفاق می‌افتد و عمدتاً با [دسته ای از] بیگانگان نادان درگیر است، با این ابعاد غیرمنطقی سرشاخ می‌شود، که جیمز گان – پیرو سابق کمپانی فیلمسازی تروما و معتاد فیلم‌های ردهB سینما – را به گزینه‌ای ایده آل برای هدایت این پروژه تا سرمنزل مقصود تبدیل می‌کنند. او محصول خوبی ارائه می‌دهد: گرچه جلوه های ویژه موفق عمل می‌کنند، اما نقطه قوت «پاسداران کهکشان» شوخ طبعی آن است که فراتر از اجزای تشکیل دهنده آشناتر آن ظاهر می‌شود.

اما اشتباه نکنید، به دلیل بازار گسترده‌ای که این نوع فیلم سازی هدف قرار می‌دهد و به دلیل جوانب سرگرم کننده ای که این فیلمها در بر دارند، «پاسداران کهکشان» فیلمی است که به سختی می‌شود در داستان گویی آن به تبع میل عمل کرد. همان طور که گرد و خاک اخیر ادگار رایت با این استودیو بر سر فیلمنامه فیلم «مرد مورچه ای/Ant-Man»، که گفته می‌شود استودیو به این دلیل که رایت تنها به میل خود فیلم می‌سازد ردش کرد، ثابت کرد که همیشه یک عامل مصالحه در فیلم‌هایی که در این مقیاس ساخته می‌شوند نقش دارد.

برای این منظور، گان نیز گزینه مناسبی برای این پروژه محسوب می‌شود. «پاسداران کهکشان» تسلط او بر سنت‌های این ژانر را که در اثر قبلی‌اش دیده می‌شدند، ردیابی  می‌کند و از مقیاس بزرگتری برای انتشار آن‌ها استفاده می‌کند. دو فیلم قبلی او شرایط را مهیا کردند. داستان اغراق آمیز و جذاب تهاجم بیگانگان در فیلم «لغزش/ Slither» توانایی او در استفاده از هر دو جنبه فرمول وحشت-کمدی در یک فیلم را اثبات نمود. در فیلم «سو*پر/Su*per»، که در آن شخصیت دیوانه رین ویلسون لباسی تنگ به بر می‌کند و مجموعه ای از اقدامات نا به جا انجام می‌دهد تا به یک انتقام جو تبدیل شود، گان یک حس شریرانه به فضای ابرقهرمانی تزریق کرد، بدون این که عملاً آن را نقد کند. در «پاسداران کهکشان» این گرایش‌ها مسنجم تر هستند. در عین حال، این فیلم آن‌ها را به تصویر بزرگتری ارتقا می‌دهد که مانع از دیده شدن اجزای بهتر آن می‌شود.

خوشبختانه این فیلم بر محدودیت‌های روایت اِفِکت (جلوه) محور خود به دلیل مجموعه ای از اجراهای پرداخت شده از سوی بازیگران غلبه می‌کند. گل سرسبد بازیگران این فیلم کریس پِرَت است که در نقش تنها موجود زمینی داستان یعنی پیتر کوییل به ایفای نقش می‌پردازد، کسی که در کودکی توسط بیگانگان وحشی ربوده می‌شود تا به عنوان یک راهزن سرگردان بین سیاره ای رشد کند.

کوییل در جریان یکی از گشت و گذارهایش به یک گوی قدرتمند برمی خورد که قادر است جهان را نابود کند. در اصل این مک گافین[۱] مجموعه ای از ابزارهای داستانی را وارد این فیلم می‌کند: گامورای یتیم کش (با بازی زو سالدانا) برای پیدا کردن کوییل و پس گرفتن گوی فرستاده می‌شود. در عین حال یوندوی دزد دریایی (با بازی مایکل روکر بد اخلاق) برای کوییل جایزه تعیین می‌کند که این مقدمه ای است برای معرفی ستاره های واقعی فیلم که هر دو انیمیشنی هستند: راکت راکون، یک جایزه بگیر از خود راضی و وراج (با صدای بِرَدلی کوپر) و وردست چُلمَنگش، یک درخت متحرک به نام گروت (با صدای دیجیتالی شده وین دیزل که هر بار روی صحنه می‌آید تنها عبارت «من گروت هستم» را به اشکال مختلف صدها بار تکرار می‌کند). بالاخره کوییل و جایزه بگیرها پشت میله های زندان به هم می‌رسند و با شک و تردید برای آزاد شدن با هم متحد می‌شوند و در این راه دِراکس (با بازی دِیو بائوتیستا) مضحک و کله پوک آن‌ها را همراهی می‌کند. بقیه فیلم داستان تلاش‌های آن‌ها برای دور نگه داشتن گوی از چنگال رونان تشنه قدرت و تندرو (با بازی لی پیس) است و در پایان این گروه از شیادان خودشیفته به منجیانی وظیفه شناس تبدیل می‌شوند. اگر فکر می‌کنید داستان را لو داده‌ام، خب، مگر غیر از این انتظار داشتید؟

اما رسیدن به این هدف معلوم، با بده بستان‌های گاه و بیگاه و نکات طنزی همراه است که [تنها] در یک فیلم رابرت آلتمنی[۲] ممکن بود نا به جا به نظر نرسند. «پاسداران کهکشان» درست زمانی در بهترین حالت خود قرار می‌گیرد که درباره چیزی است که انتظار ندارید چنین فیلمی درباره‌اش باشد: شخصیت‌ها.

پِرَت، که خود را به عنوان بازیگری ثابت کرده که هر بار به رنگی در می‌آید و نمی‌توان او را در یک حالت ثابت مشاهده کرد، برای هدف این فیلم بسیار جور در می‌آید. او به خوبی از پس نقش کلیشه ای یک قهرمان فیلم‌های اکشن بر می‌آید، حتی وقتی که رفتار افاده آمیز خود را با مانورهای احمقانه و پوزخندی خودآگاهانه تلفیق می‌کند. با وجود این راکت و گروت با چنان کاریزمایی در کانون توجه قرار می‌گیرند، که بعید است مارول قید یک اثر اشتقاقی با آنها را بزند. با یادآوری کششی شبیه به آنچه بین دو شخصیت هان و چیوباکا [در فیلم‌های جنگ ستارگان] وجود داشت، رویکرد بی پروای این زوج در انجام کارها یکی از بهترین نمونه های فیلم‌های کمدی دو شخصیتِ محوری در یک برهه از زمان است، و نمونه دیگری از امکانات قدرتمندی است که فناوری ایجاد شخصیت‌های کامپیوتری در اختیار قرار می‌دهد.

متأسفانه فیلمنامه گان چندان با زن‌ها مهربان نیست. سالدانا اصولاً زیر لایه‌های سنگینی از گریم سبزرنگ بازی می‌کند و وقتی که پِرَت باید او را از چنگال تاریکی عمیق نجات دهد (معادل آزاد کردن یک دوشیزه نگران از ریل‌های راه آهن در قرن بیست و یکم،) سالدانا به یک حامی کسل کننده تهدیدهای پِرَت تنزل می‌یابد. اما وقتی فیلمنامه از او می‌خواهد تا با مردان خشن اطراف خود بجنگد یا دشنامشان دهد، او این چنین می‌کند و همین برای فضا دادن به این بازیگر کافی است.

و او قطعاً فضای زیادی دارد. این فقط راکت و گروت نیستند که به فیلم حس و حال جنگ ستاره‌ای می‌دهند. با تک تک نماهای «پاسداران کهکشان» که برای نمایش مؤلفه‌های آن فرازمینی ساخته و پرداخته شده، دنیای مجازی آن بیشتر و بیشتر رنگ واقعیت می‌یابد. وقتی که بِنیسیو دِل تورو در نقش یک محتکر مرموز معروف به کالکتور (مجموعه دار) در یک صحنه طولانی ظاهر می‌شود، بهانه‌ای دیگر به دست [کارگردان] می‌افتد، تا اتاقی پر از چیزهای زنده و غیرزنده کیهانی، که او از گوشه و کنار کهکشان جمع کرده است نمایش دهد. از آنجا که هر نما بر ما تأثیر می‌گذارد، لذا بی شک دنیای عظیم غیرقابل تصوری در آنجا وجود دارد.

با توجه به این مقیاس، هیجان‌انگیزترین لحظات «پاسداران کهکشان» وابستگی به فیلمنامه آن ندارند. وقتی که یوندو به استفاده از یکی از پیکان‌های کمربند خود تحریک می‌شود و تمام دشمنان را زمینگیر کند، این حس به شما دست می‌دهد که این صحنه می‌توانست در هر لحظه ای از فیلم رخ دهد. سرگرمی به معنای کلمه در جای جای فیلم پراکنده است.

ولی گان همچنان در بهره برداری از یک ابزار جامع موفق است: یک نوار کاسِت مخلوطی از آهنگ‌هایی که مادر کوییل به هنگام کودکی پسرش قبل از این که خود در اثر سرطان بمیرد درست کرده است. این قهرمان با همراه آوردن این شاهد آنالوگ بر گذشته خود در طول ماجراهای دیجیتالی‌اش، انگار به ریشه‌های داستانی چنگ زده که از حاشیه های جذاب آن بیرون زده‌اند.

به این ترتیب، «پاسداران کهکشان» به شدت از موسیقی متن پاپش بهره می‌برد؛ از جمله از آهنگ «O-o-h Child» گروه Five Stairsteps به منظور پَرت کردن حواس یک تبه کار استاده می‌کند و از آهنگ cherry bomb برای زنده کردن یک مونتاژ، هنگامی که تیم نقشه‌ پیروزی را توضیح می‌دهد. (حتی یک مونولوگ کامل درباره یکی از آهنگ‌های Footloose هم وجود دارد.) گان این ابزار شیک را با تصاویر احساسی از ستاره‌هایش تکمیل می‌کند، از جمله یک قدم زدن اِسلو موشِن در راهرو که ما را به یاد اولین صحنه فیلم «کلاهبرداری آمریکایی/American Hustle» می‌اندازد. این ابزار جواب می‌دهد: با کمک ریتم‌های موسیقیایی که احساسات را تحریک می‌کنند، گان فانتزی ابرقهرمانی خود را به سمت قلمرو ستارهای راک هدایت می‌کند.

در این راستا، گان به خوبی موضوع عامه پسند خود را به یک زمین بازی پر هیجان تبدیل می‌کند. درست مثل زمانی که «مرد آهنی» حرف می‌زند، تمرکز زیاد بر سبک به این روایت‌های احمقانه اجازه می‌دهد تا به اندازه بودجه‌های تولید سرسام آورشان از یک لحن احساسی [به نفع خود] بهره برداری کنند.

اما این باز جلوه‌ها هستند که حرف اول را می‌زنند. وقتی که «پاسدارها» وارد یک نبرد عظیم می‌شوند، به خصوص در طول نبرد در یک فضاپیمای عظیم‌الجثه در نیم ساعت پایانی فیلم، کل کار افت می‌کند و تنها زمانی دوباره قد راست می‌کند که درونمایه طنز فیلم باز می‌گردد. با این حال موفقیت این فیلم، حتی زمانی گان به حاشیه‌ها می‌پردازد تا حد زیادی به یک جلوه ویژه بزرگ مدیون است. بهترین شخصیت‌های فیلم (راکت و گروت) حتی ذره‌ای از گوشت و پوست تشکیل نشده‌اند، اما جاذبه‌شان ربط چندانی به فناوری، که باعث حیاتشان شده است، ندارد.

اگر «پاسداران کهکشان» داستان اصلی پر خطر

خود (یعنی نجات جهان از نابودی قریب‌الوقوع) را

کنار می‌گذاشت، باز هم در حد یک فیلم لذتبخش

باقی می‌ماند. نقاط قوت آن که اصولاً مدیون شخصیت

آتشی مزاج راکت هستند، برای اثبات این مدعا

کافیست: او همیشه مشکل ساز است، مدام

در نقشه‌هایش مشکل تراشی می‌کند (مثلاً نیاز

به ربودن پای قلابی یک زندانی) تا سر به سر

بقیه بگذارد. در یک صحنه وارد یک میخانه می‌شود

و تهدید می‌کند که کل بار را منفجر می‌کند. نوعی

هیجان محض در تماشای این لحظات بی زرق

و برق وجود دارد؛ به جای این که با جلوه های

ویژه حواستان را پرت کنند، عوامل فیلم از جلوه‌های

ویژه برای رضایتبخش تر کردن صحنه‌ها استفاده

می‌کنند و اینجا است که فیلم پنجره ای به سوی

نوع بهتری از فیلمهای موفق تجاری باز می‌کند.

تابستان امسال به خصوص پر از نمونه‌هایی از این دست

بوده است. در حالی که آخرین نسخه از «تبدیل شوندگان

/ Transformers» کسل کننده ترین فیلم در این مجموعه

است، «طلوع سیاره میمون‌ها/ Dawn of

the Planet of the Apes» نمونه بسیار خوبی از یک فیلمسازی

موفق و بنیادی را ارائه کرده است. فیلم «لوسی/ Lucy»

اثر کارگردان فرانسوی لوک بسون که این هفته اکران

می‌شود با تمام ایده‌های مبتکرانه‌اش به بیراهه رفته

است. «پاسداران کهکشان» جایی میان این طیف قرار

می‌گیرد. این فیلم به حد کافی برای راضی کردن بینندگان

آسانگیر پیش پا افتاده است، اما از طرفی رویکرد طعنه‌آمیزش

باعث می‌شود پا را فراتر از استانداردهای شرکت سازنده‌اش

بگذارد. در پایان از آنجا که تمام فیلم‌های اینچنینی باید

نوید ساخت قسمت‌های بعدی را بدهند، «پاسداران

کهکشان» این احتمال را باقی می‌گذارد که حتی اگر

همین داستان آشنا ادامه پیدا کند، باز هم ممکن است

ما به طرقی دیگر شگفت زده شویم. تنها می‌توان امیدوار بود.

————————-

[۱] به انگلیسی McGuffin: مفهومی در سینما است

که توسط آلفرد هیچکاک متداول شده‌است. مک‌گافین

به سرنخ یا ابزاری گفته می‌شود که بدون اهمیت ذاتی

، به پیشبرد داستان کمک می‌کند. یکی از مستعمل‌ترین

تکنیک‌های گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک استفاده

از « جستجو برای مک گافین » بوده است. «مک گافین

» فردی/ شیئی/ مفهومی و به طور کلی ابژه‌ای است

که همه به دنبال آن می گردند و ماجرا پیش می رود

اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم می‌شود که یا ابژه

خیالی بوده است و یا اینکه اهمیت چندانی نداشته است.

در روانی، پول‌های دزدیده شده نقش «مک گافین» را

ایفا می کنند و اولین حدس‌های ما کنجکاوی در مورد

سرانجام پول هاست که تقریباً از انتهای همان نیمه

اول فیلم فراموش می شود.

[۲] کارگردان فقید امریکایی که سبک خاص خود را داشت.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …