نقد و بررسی فیلم Focus (فوکوس)
فهمیدن فرمول یک فیلم پر جست و خیز و مفرح کار چندانی سختی نیست. کل فیلم سعی میکند تا سر بیننده را
با آنچه روی پرده رخ میدهد گرم کند تا بتواند چاله چولههای اجتناب ناپذیر فیلم نامه اش را، که با دیدن فیلم برای بار دوم کاملاً رو میشوند، استتار کند. گرچه «فوکوس/ Focus» کمدی/تریلری است که برای نمایش نقاط قوت ویل اسمیت ساخته شده، بار کمدی را خوب به دوش میکشد اما برای درآوردن تریلر فیلم مجبور شده که روی یخ نازک راه برود. فیلم بسیار مفرح و سرگرم کننده است، گرچه خالی از صحنه های خسته کننده نیز نیست، اما چندین صحنه (به خصوص یکی) برای سرگرمیهای لحظهای طراحی شدهاند بدون این که به این فکر شود که قرار است چه تأثیری روی بیننده برجای بگذارد.
اگر بابابزرگ فیلمهای این ژانر را فیلم برنده اسکار «نیش/ The Sting» با بازی ردفورد و نیومن در نظر بگیریم، «فوکوس» فامیل دوری است که تازه چندین بار هم طرد شده است. فیلم چیزهای زیادی برای جلب توجه بیننده دارد، اما تا دلتان هم بخواهد برای افرادی که دنبال سوتی گرفتن هستند، گاف دارد. کشش بین اسمیت و مارگوت رابی (که تا عمر دارد مردم او را به خاطر نقشش در فیلم «گرگ وال استریت» مارتین اسکورسیزی به یاد میآورند) آن قدر قوی است که روی رومانس درنیامده شان را بپوشاند، اما در فیلم چندین مونولوگ وجود دارد که تنها تکرار واضحات هستند (از جمله یکی در نزدیکیهای پایان فیلم). پیچش بازی سوم (و قوانینی که جزء قواعد فیلمهای پر از جست و خیز هستند) غیرقابل پیش بینی است اما در عین حال اگر فرد بنشیند و دربارهشان فکر کند چیزی جر خزعبلات عایدش نمیشود. وقتی که فیلم کوچک و سبک است بیشترین شادی و خنده را ایجاد میکند. یکی از بهترین سکانسها، صحنه خیابان نیواورلئان است که جیب بری را به رقص باله تبدیل میکند.
«فوکوس» ما را با خود به دنیای استاد کلاهبرداری (با بازی ویل اسمیت)، اپراتور زبردستی که درباره مهارتهای بی همتایش، تمرکز بیرحمانه اش و احتمالاً مشکل قمار کردنش لاف میزند. اگرچه بعضی وقتها تنهایی کار میکند، اما تیمی متشکل از ۳۰ دستیار عجیب و غریب دارد که وظیفهشان هموار کردن شرایط برای سرقتهای سریع و مخفیانه است. نیکی علاقهای به کارهای بزرگ ندارد، درآمد متوسط برایش کافی است. دستیار جدید نیکی، به نام جس (با بازی رابی)، یک تماشاگر با تواناییهای خام است که نیکی قصد اصلاحشان را دارد. در این پروسه نیکی عاشق جس میشود. یا واقعاً عاشق میشود؟ و جس چه حسی به او دارد؟ آیا نیکی برایش یک مرشد دوست داشتنی است یا تنها هدفی است برای کارهای دیگر؟ آیا او یک دختر معصوم است یا زنی افسونگر پشت چهرهاش پنهان شده است؟ بعضی وقتها پرسشها جذابتر از پاسخها میشوند.
فیلم از نیویورک به نیواورلئان و به بوینوس آیرس میرود و در هر توقف کیسه غنائمش تپلتر میشود. نیمه دوم فیلم به خوبی نیمه اول در نیامده است، اما خیلی خوب توانسته از جرالد مک رانی (هنرپیشه قدیمی تلویزیون که شاید بهترین کارش ایفای نقش «سرگرد بابا» و «سیمون و سیمون» باشند) برای یک سرگرم کردن بیننده استفاده کند.
فیلم تاکید میکند که اسمیت زمانی که کمی زیاد حرف می زند ولی نیمه پنهانش
را رو نمیکند بهترین فیلمهایش را بازی میکند. «فوکوس» کمدی محض نیست، اما
در فیلم لحظات خنده دار هم کم نیستند. اسمیت بدجوری به یک فیلم پرفروش نیاز
دارد؛ حدود هفت سال از آخرین فیلم پرفروش وی میگذرد. شخصیت نیکی در این
فیلم شباهت زیادی به «هیچ» یکی از دوست داشتنیترین فیلمهای اسمیت دارد.
متأسفانه کارگردانها و نویسنده های این فیلم، گلن فیکارا و جان رکوا، نتوانستهاند
کاری بهتر از پر زرق و برق کردن رابطه بین اسمیت و رابی انجام دهند، گرچه لیست
بازیگران این پروژه حاکی از پتانسیلهای خیلی بالاتر داشت.
در دسته بندی آثار موسوم به «فیلمهای یخچالی» این یکی نمیتواند ادعای داشتن
هوشمندانهترین فیلمنامه را داشته باشد، اما آن قدر با هوش است که چند سورپرایز
برای بیننده داشته باشد و البته فاکتور جذابیت بازیگران نقش اول خیلی بالا است.
لحن فیلم مانند ضرباهنگش یکنواخت نیست، اما نمیتوان آن را نقطه ضعف بزرگی
دانست. «فوکوس» فیلم بسیار خوبی برای اکران فوریه است، اما شاید تماشایش
به عبور از خیابانها و معبرهای برفی و یخی و رسیدن به پردیسهای سینمایی
نیارزد. قدرت ستاره ها، کشش بین بازیگران و یک فیلم شوخ و شنگ نوید یک
سرگرمی خوب …… و نه بیشتر را میدهند.