نقد و بررسی فیلم Deliver Us From Evil (از شر شیطان نجاتمان ده)
علیرغم داشتن زنجیره ای از صحنه های ترسناک دلهره آور، فیلم «از شر شیطان نجاتمان ده»آخرین ساخته “اِسکات دِریکسون”
کارگردان فیلم «شوم / Sinister » چیزی بهتر از ملغمه ای زشت و شلخته از اقتباسهای ربوده شده از دو فیلم «جن گیر / The Exorcist» و «هفت / Seven» از آب در نیامده است. ظاهراً این فیلم درباره اهمیت خانواده و ناجیان مسیح وار انسانها است که از هیچ کاری برای محافظت از کودکان (و گاهی اوقات زنان) خود دریغ نمیکنند، اما دِریکسون و همکارش “پُل هَریس بُردمَن” به جزئیات نخ نما و جلف داستان واقعی «جن گیری» خود چسبیدهاند و برای رو کردن انگیزه های شخصیتهای داستان هرگز فراتر از فیگورهای کلیشه ای نمیروند.
بسیاری از کاستیها و نقاط ضعف خلاقانه «از شر شیطان نجاتمان ده»، نتیجه ضعف توجه دِریکسون و بُردمَن به موضوع شک به مقدسات و توبه از گناه است. برای مثال “اِریک بانا” در نقش گروهبان رالف سارچی، یکی از اعضای جن زده اداره پلیس نیویورک، به سادگی میداند که چه وقت قرار است اتفاقات بدی دور و برش رخ دهند، چون او به یک حس ششم رادار گونه مجهز است. این رادار فوق طبیعی، سارچی و همکار از خود راضیاش باتلِر (با بازی جوئل مَک هال) را به سوی مجموعه ای از خشونتهای خانوادگی مرتبط با هم هدایت میکند. در تمامی موارد، هر گاه والدین از کودکان خود سوءاستفاده میکنند یک شخصیت مرموز (با بازی شون هَریس) همیشه آن اطراف پرسه میزند و دیوارنوشت های خوانا و شومی را به زبان لاتین روی دیوار نقاشی میکند. در هر مورد، سارچی سرکش ردپای یک کشیش عضو فرقه یسوعی معروف به پدر مِندوزا (با بازی اِدگار رامیرِز) را پیدا میکند که گویی سعی میکند سارچی شکاک را به پذیرش محدودیتهای انسانی اش وادار کند. این دو مرد خشن (اما منصف!) بعد از این که کودکان بیشتری تهدید میشوند، از حیوانات بیشتری سوءاستفاده میشود و با زنان بیشتری همچون کالا رفتار میشود ناگزیر با یکدیگر تیمی را تشکیل میدهند.
فیلم دِریکسون و بُردمَن، چیزی فراتر از صرفاً یک نمایش ترحم برانگیز از جنون سارچی است. اگر فیلم حتی اندکی به اظهارات سارچی واقعی نزدیک بود، میشد آن را پذیرفت؛ اما سارچی فیلم در حد خل بازیهای شخصیت مجنون «راننده تاکسی / Taxi Driver» باقی میماند. در عوض او هرگاه وارد خانه قربانیان میشود، شاهد حضور چندین صلیب، یک زن ایتالیایی اغواگر مضحک، یک جسد بادکرده، خرت و پرتهای ترسناک زیرزمینی، و اثاثیه متلاشی شده هستیم که برای به گریه انداختن “باب ویلا” (شومَن آمریکایی) کافی هستند. تنها شخصیتی که در این فیلم خوی و منش انسانی دارد، جن، همسر سارچی (با بازی اولیویا مان) است، که او نیز از نبودن سارچی در کنارش حتی وقتی که در خانه حضور دارد، غمگین و افسرده است.
دنیای «از شر شیطان نجاتمان ده» به یک انسان واقعی نیاز دارد تا تمام خرابکاریهای پدران شرور و غایب را سر و سامان دهد. مرام مردسالارانه فیلم خیلی زود وقتی که دِریکسون و بُردمَن با زنان مقابل سارچی و مِندوزا شوخیهای دم دستی میکنند رو میشود. اول، غریبه ای را داریم که در حالت مستی با مِندوزا در پاتوق همیشگیاش برخورد میکند و نفس زنان به او میگوید: «چقدر عرق کردی» و مِندوزا با حالتی خسته به او جواب میدهد که مشروب برایش مثل دارو است. بعد جین (با بازی اولیویا هورتون) را داریم که اولین مادر جن زده ای است که سارچی سراغش میرود.
وقتی او را دستگیر میکند، جین با «متخصصصصصصص» خواندن مِندوزا
او را مسخره میکند. هورتون این را با چنان غیظ کفرآمیزی بیان میکند
که بیننده را به یاد یک گالوم عروسکی در شمایل پیتر لور میاندازد.
اما جین اصلاً شخصیت خنده داری ندارد چون به وضوح انسان ناپاکی
است. در این صحنه تا قبل از این که اتفاقات تراژدیک به بدترین شکل
ممکن او را به یک انسان [خوب] تبدیل کنند، جین چیزی شبیه یک جوک ترسناک است.
بی شک چند چیز به طور ذاتی میتوانند یک فیلم ترسناک متوسط
را تا حدی جذاب کنند: اصرار داشتن بر این که زنان ابزاری برای پیش
بردن داستانند، پدرها همیشه بهترین کار را میدانند و کودکان مُرده
بهترین راه برای تسخیر قلب بیننده هستند. اما دِریکسون و بُردمَن
آن قدر خود را مشغول جزئیات ترسناک کلیشه ای مانند گربه ای که
رودههایش بیرون ریخته و یک جغد عروسکی چاق جن زده میکنند
که در پایان مجبور میشوند فیلم را حتی بدون توجه به دیالوگهای کم عمق شخصیتهای ضعیفشان تمام کنند. «از شر شیطان نجاتمان ده» نه تنها اثری نازل و بی کیفیت است، که از نظر هیجانی به قدری بی کفایت و فاقد تفکر است که بیننده با دیدن عروسک شیطانی که از خود صداهای ترسناک در میآورد [به جای این که بترسد] به خنده میافتد. «از شر شیطان نجاتمان ده»، هولناک است، اما تنها از این جهت که حتی نمیتواند یک اسباب بازی جن زده را ترسناک از آب در بیاورد.