نقد و بررسی فیلم Black Sea (دریای سیاه)
شاید معروفترین اثر کوین مک دونالد، «آخرین پادشاه اسکاتلند/The Last King of Scotland» باشد، اما آخرین ساخته
او «دریای سیاه/ Black Sea»، فیلم زیردریایی کلاستروفوبیک[۱]، بیشتر وام دار مستند برجسته او، «لمس خلأ/ Touching the Void» است تا «آخرین پادشاه اسکاتلند». «دریای سیاه» خالی از عناصر خیال نیست و به خصوص پایانش خلأهای عظیم منطق و فیزیک را اثبات می کند، اما به عنوان «اثری یخچالی» به خوبی درآمده است. فیلم پر است از تنش و به ندرت سعی میکند سراغ کلیشه های دم دستی فیلمهای مشهودی مانند (نام فیلم زیردریایی مورد علاقه خود را اینجا درج کنید) و فیلمهای کمتر مشهودی مانند موبی دیک و گنجهای سیرا مادره برود. طعم جنگ سرد باعث شده که تماشای «دریای سیاه» حسی را در بیننده بیدار کند که سابقهاش به سه دهه پیش برمیگردد.
«دریای سیاه» با اخراج رابینسون (با بازی جود لاو) توسط نماینده منابع انسانی یک شرکت بازیافت زباله که این کاپیتان سابق زیردریاییهای نیروی دریایی ۱۱ سال گذشته را در آن گذرانده شروع میشود. به گفته خودش، همه چیز (حتی ازدواجش) را برای شغلش داده است؛ اما این شغل تنها کمی بیشتر از حدود ۸۰۰۰ پوند برایش عایدی داشته است. اما در گوشه و کنار این بیکاری فرصتی ناب برایش کمین کرده است. ویرانه های یک زیردریایی جنگ جهانی دوم آلمان نازی که میلیونها دلار شمش طلا را حمل میکرده در آبهای مورد اختلاف روسیه و گرجستان پیدا شده است. پیشنهاد میشود که کاپیتان رابینسون با یک زیردریایی برای پیدا کردن این زیردریایی آلمانی اعزام شود تا طلاها را بردارد و با خود به وطن بیاورد تا در عوض پاداش بزرگی دریافت کند. برای انجام این مأموریت رابینسون خدمه زیردریایی را نیمی روس و نیمی بریتانیایی انتخاب میکند و به همه قول میدهد که سهم برابر بدهد. اما در طول راه، مسائل شخصی بروز میکنند. در اتاقکهای محصور شده زیردریایی، انفجار همان قدر اجتناب ناپذیر است که شنیدن جمله «زیردریایی به کف اقیانوس برخورده کرده.»
در مقایسه با «شکاری برای اکتبر سرخ / The Hunt for Red October» یا «ساکت و عمیق بران / Run Silent Run Deep»، «دریای سیاه» کمتر از قواعد سنتی یک تریلر زیردریایی محور تبعیت میکند و بیشتر درباره اخلاق و تبعات طمع صحبت میکند. تمام مشکلاتی که برای رابینسون و خدمهاش رخ میدهند دو علت دارند: بی اعتمادی نژادی/ ملیتی و یا شهوت طلا. فیلمنامه، نوشته دنیس کِلی، هوشمندانه از داستان «گنجهای سیرا مادره / The Treasure of the Sierra Madre» الهام گرفته است به طوری که در آن حُب مال میتواند شخصیت افراد را زیر و رو کند. آن همچنین رابینسون را به نوعی به کاپیتان اهاب[۲] تبدیل میکند که گرفتار نهنگ ناملموس بدکاری کارکنانش می شود.
اکثر فیلمهای زیردریایی بردارهای فوقالعاده ای برای نمایش تعلیق پرولتاژ هستند و «دریای سیاه» از این قاعده مستثنی نیست. (در واقع، اگر کارگردان نتواند احساس ترس و اضطراب را از چنین موقعیت بیرون بکشد، باید دنبال شغل دیگری برود). گرچه در فیلم خبری از برخورد کشتی با کشتی نیست، تفکیک کارکنان بر اساس ملیت شان باعث به وجود آمدن آن حس ناراحتی میشود به خصوص وقتی که رابطی که به هر دو زبان انگلیسی و روسی صحبت میکند کشته میشود. رابینسون را نمیتوان مصلحی ایده آل خواند اما او با مشت آهنین و اسلحه حکمرانی میکند. سکانس رفتن زیر آب نمونه خوبی از این است که چطور مک دونالد میتواند از تردید ما درباره این که چه کسی از این مأموریت جان سالم به در خواهد برد به عنوان راهی برای تقویت حس پیش بینی اتفاقی بسیار بد در آینده استفاده کند.
بازیگران اغلب از میان هنرپیشههایی که کاراکترهای غیرعادی (character actors) را بازی
میکنند مانند اسکوت مک نیری، در نقش کسی که در ظاهر عملیات را هدایت میکند،
و چهره های کمتر شناخته شده سینما انتخاب شده اند. البته جود لاو استثنا است که
تغییر جهتش به سمت نقشهای کمتر فریبنده (با تاکید بر «دام همینگوی / Dom Hemingway
») با نقش رابینسون ادامه پیدا کرده است. او به عنوان کاپیتانی بداخلاق و جدی، علیرغم
سکانسهای فلش بک لطیف به روزهای بهتر زندگی هرگز موفق به رسیدن به یک سه
بعدی کامل نمیشود، اما بازی لاو آن قدر پرانرژی است که چندان به اینها اهمیت ندهیم.
او وادارمان میکند که باور کنیم که این شخصیت چیزی فراتر از آنچه در فیلمنامه برایش
نوشته شده، است.
جلوه های ویژه ابتدایی هستند، چند نمای نمونه (یا بازآرایی کامپیوتری) از یک کشتی
پوسیده روسی که مشغول حرکت زیر اقیانوس است. «دریای سیاه» بر اساس آنچه
درون کشتی رخ میدهد ساخته شده است و نه آنچه بیرون آن رخ میدهد. این را
میشد به راحتی در قالب اثری علمی تخیلی کم بودجه داخل یک سفینه اکتشافی
خارج از منظومه شمسی ساخت. «دریای سیاه» درباره جزر و مد تعاملات انسانی
در شرایط متشنج تا نومیدانه است. کدام یک ممکن است این که دشمنان در طول
یک بحران بسیار شدید با هم متحد شوند؟ یا اصطکاک بین آنها منجر به فاجعه ای
میشود که همه را میبلعد؟ این پرسش کانونی «دریای سیاه» است و شکی نیست
که در پایان دو ساعت جذاب و درگیرکننده، این فیلم به آن پاسخ میدهد.