نقد و بررسی فیلم Badlands (زمین های لم یزرع)
در قلب اولین فیلم «ترنس مالیک» که از قضا بسیار کوبنده هم است – یک اقتباس داستانی
از کشتار «چارلز استراکودر» در دههی ۵۰- چند پارادوکس وجود دارد. این فیلم به موشکافی ابتذال شیطانیت میپردازذ، اما در خود یک شخصیت بد کاریزماتیک و خوشتیپ که از قضا دیوانه و از خودراضی هم است به نام «کیت» با بازی «مارتین شین» دارد. رابطهی او با دختر تنها و کم سن و سالی به نام «هالی» (با بازی «سیسی اسپاسک») از آن روابط پیچیده و نگرانکننده است، اما هنوز هم رابطهشان رمانتیک و دوست داشتنی است، همچون یک بوسه در زیر نور ماه درحالی که آهنگی از «نَت کینگ کول» پخش میشود. و یک دنیای طبیعی -که برای مالیک عادی است- که در آن همهچیز رنگ و بویی شاعرانه به خود گرفته است، اما باز هم در پارهای از مواقع با تصاویری از لاشهی حیوانات مرده، درختان قطع شده و البته، اجساد قربانیان کیت که چندین گلوله بهشان اصابت کرده است، رنگ و بویی سرد و حزنانگیز به خود میگیرد. چنین جزئیات بالایی در یک داستان سرراست در کمتر فیلمی وجود دارد، در حالی که داستان فیلم کم و بیش به «بانی و کلاید» شباهت دارد و حسی که در هنگام تماشای این فیلم پیدا میکنیم شبیه به همان حسی است که هنگام تماشای «بانی و کلاید» خواهید داشت، اما باز هم مقایسهی این دو فیلم سطحی و اشتباه است.
با اینکه خشونت فیلم افسارگسیخته است، اما بعد از گذشت مدتی این خشونت به تعادل میرسد و کمرنگ میشود. رفتار خوب و طبع گرم و جنوبی کیت -مثلاً قربانیانش را با پسوند “قربان” صدا میزند و قبل از شلیک به آنها به شکلی مودبانه میپرسد: “به گمونم باید بهتون شلیک کنم، چطوره؟”- به قتلها سردی و تاریکی زیادی القا میکنند.
نقشآفرینی بازیگران اصلی عالی هستند، اما فقط اسپاسک بود
که در دههی ۷۰ قدم به سوی شهرت برداشت و فیلمسازان برای
بدست آوردن او برای فیلمهایشان بسیار تلاش میکردند. اگر از
«اینک آخرالزمان» فاکتور بگیریم، شین برای تبدیل شدن یه یک
ستارهی مشهور مجبور شد تا دوران میانسالی تلاش کند و هیچگاه
به جایگاه اسپاسک نرسید. اما طرفداران سرسخت مجموعهی
«بال غربی/The West Wing» شاید تفاوت چندانی به جز آن
ژاکت «کیت» که از جنس جین بود با کت و شلوار رسمی «بارتلت»
در آن مجموعه، میان شخصیت شین در این فیلم و شخصیت شین
در آن مجموعه نبینند.