وی در ابتدا از آمار رو به افزایش زنان شاغل در کشورهای صنعتی یاد میکند و سپس میافزاید: «یکی از عوامل عمدهای که بر زندگی شغلی زنان تاثیر میگذارد، این ادراک مردانه است که برای کارمندان زن، کار در مرتبهء دوم، بعد از بچهدارشدن قراردارد.»
گیدنز در ادامه، پیامد اینگونه برداشتها را «فشارمضاعفی» میداند که در جوامع غربی بر زنان تحمیل میشود. به عقیدهء او روند رو به افزایش شمار زنانی که وارد نیروی کار میشوند اثری آشکار بر فعالیتهای خانگی داشته است. زنان متاهلی که در بیرون از خانه اشتغال دارند، کمتر از دیگران کار خانگی انجام نمیدهند; اگرچه آنها تقریبا همیشه بار اصلی مسوولیت مراقبت از خانه را بردوش میگیرند.
بدیهی است که الگوی فعالیت آنها تا اندازهای متفاوت است. آنها بیش از زنانی که خانهدار تمام وقت هستند در اوایل شب و برای ساعات طولانیتر در تعطیلات آخر هفته، کارخانگی انجام میدهند.
در ادامه، وی با ذکر نتایج تحقیقات صورت گرفته و تحلیل و ریشهیابی پدیدهء «فشارمضاعف» که تفاوتهای زیستی و عاطفی انکارناپذیر درتقسیم کار زنان ومردان و وابستگی شدید زنان به فرزندان ورتق و فتق امور را علت آن میداند، مینویسد: «حتی زنانی که دارای مشاغلی با حقوق خوب و منزلت بالا هستند، هنوز تا اندازهء زیادی در خانههایشان اصولا به عنوان زن خانهدار و مادر در نظر گرفته میشوند.»
بنابراین بدون در نظر گرفتن شغل یک زن اعم از کارهای اجرایی، تخصصی، دفتری و کارگری، او همچنان با مسایل بارسنگین خانهداری روبهروست
با تولد فرزندان و افزایش مسوولیت زنان در خانه، بسیاری از زنان احساس میکنند که باید از کار و حرفهء خود دست بردارند. تعدادی حتی کارهای اجرایی و مدیریتی با درآمد کلان را ترک کرده و به کارهای پارهوقت که جذابیت و حقوق کمتری دارد، میپردازند.
سارا فنسترمیکربرک
Sarah Fenstermaker Berk
جامعهشناس، در گزارش تحقیقی کتاب گونهاش شرح میدهد که علت اصلی درآمد محدود زنان شاغل و تقلیل ساعات کار آنان، از مسوولیتشان در قبال اکثر یا همهء کارهای خانه، به ویژه بچهداری ناشی میشود.
این در حالی است که تغییرات نسبتا محدودی در زمینهء تقسیم کارخانه بین زنان و مردان قابل مشاهده است و زنان متحمل این «فشار مضاعف» هستند. آنچه که در اینجا اهمیت دارد و رشتههای مختلف علوم اجتماعی، بالاخص انسانشناسی میتواند به آن بپردازد، توجه به عقاید رایج سنتی و هنجارهای اجتماعی-فرهنگی در زمینهء تقسیم کار است که به حفظ و تداوم این وضعیت کمک کرده است.
این مساله که تقریبا پدیدهای فراگیر و جهانشمول بوده و با درجاتی از شدت و ضعف در همهء فرهنگها مشاهده شده است، به نگرشهای سنتی و مرسومی برمیگردد که در بین افراد مختلف در رابطه با «حوزهء عمومی» و «حوزهء خصوصی» که اولی جایگاه مردان و دومی متعلق به زنان است، درونی شده است.
این اعتقاد که انجام کارهای خانگی و نگهداری و پرورش فرزندان «وظیفهء» زنان و برعهدهء آنان است و چنانچه بخشی از این فعالیت به دیگری واگذار شود، در مقام یک زن دارای نقص و کاستی خواهند بود و نیز مردان عهدهدار تامین معاش و وسایل مورد نیاز خانواده بوده و اوست که در نقش «نانآورخانواده» به ایفای وظایف خود میپردازد، در جدایی و تفکیک حوزهها تاثیرگذار بوده است وحکومتها و نهادهای مختلف اجتماعی نیز با ایجاد قوانین و برنامهریزیهای گوناگون در زمینهء اعطای امتیازات بسیار به مردان شاغل و ایجاد محدودیتهای مختلف شغلی برای زنان، به این امر دامن زدهاند.
بنابراین با ایجاد تغییرات تدریجی در هنجارهای اجتماعی-فرهنگی مرتبط با تقسیم کار و پذیرفتن این نکته که زنان شاغل با متحمل شدن بخشی از مخارج خانواده به مردان در انجام وظایفشان یاری میدهند، در مقابل مردان نیز میتوانند با برعهده گرفتن بخش قابلتوجهی از کارهای مربوط به خانه و فرزندان، زنان را در انجام کارها یاری رسانند، میتوان امیدوار بود که زنان نیز در حالیکه فشار کاری کمتری را متحمل میشوند، بتوانند در مشاغل تخصصی و حرفههای گوناگون رشد و ارتقا داشته و حتی در ردههای مختلف مدیریتی و اجرایی در عرصههای گوناگون به انجام مسوولیت بپردازند
منبع :www.jobportal.ir