نقد فیلم Robocop 1987 (پلیس آهنی)

نقد فیلم Robocop 1987 (پلیس آهنی)Reviewed by محمدرضا on May 2Rating: ۵.۰نقد فیلم Robocop 1987 (پلیس آهنی)نقد فیلم Robocop 1987 (پلیس آهنی) اگر قرار باشد تا فیلمی در ژانر اکشن که در آن خشونت در جلوه های ویژه و در داستان آن تحت عنوان

User Rating: Be the first one !

نقد فیلم Robocop 1987 (پلیس آهنی)

اگر قرار باشد تا فیلمی در ژانر اکشن که در آن خشونت در جلوه های ویژه و در داستان آن تحت عنوان محتوا، به وضوح قابل

مشاهده باشد، به فیلم “پلیس آهنی / Robocop” محصول سال ۱۹۸۷ و ساخته پل ورهوفن اشاره خواهم کرد.

فیلم از آن جهت که “ورهوفن” آن را ساخته است به خودی خود، جذاب و غیر قابل پیش بینی میباشد اما هیچ وقت دیدن آن چیزی که ورهوفن در سال های ۸۰ میلادی با فیلم پلیس آهنی انجام داد، قابل تصور نیست. پلیس آهنی از کارگردانی روایت میشود که او را به عنوان سینماگر، ژانرهای “علمی-تخیلی” و “خشونت” میشناسیم، روبوکاپ همه ی آنچه که در ذهن ورهوفن مگیذرد را بیان میکند، از حالت و فرمی که خشونت با آن آمیخته شده تا هنر به کارگیری جلوه های ویژه ابتدایی آن زمانه، فیلمنامه فیلم پلیس آهنی از جمله سناریوهایی میباشد که دیگر تکرار نخواهد شد حتی در نسخه بازسازی شده آن.

ورهوفن تمام سعی خود را در پلیس آهنی به کار برده تا جامعه خشونت که خود عاشقانه به تصویربرداری از آن میپردازد را به نمایش بگذارد. فیلم از خشونت بی سابقه ای برخوردار است که در نمای آن دهه، اعجاب انگیز است. اگر ورهوفن فیلمنامه نگارش شده فیلم خود را، با کمی خشونت کمتر و با پرداخت کمتر راهی سینماها مینمود، فیلم پلیس آهنی هرگز به عنوان اثری ماندگار از آن یاد نمیشد. ممکن است خشونت فیلم کمی بیش از حد باشد ولی فرم و نگرش ورهوفن به شکل جالبی در قالب آنچه که سناریو در نظر گرفته، دیکته میشود، به گونه ای که پلیس آهنی فرم خارق العاده و کاملا ورهوفنی را دارا میباشد همان حس خشونت بی مرزی که مکررا از آن صحبت میکنیم. داستان پلیس آهنی از خشونت آغاز میشود و با خشونت به پایان میرسد.

 

فیلمنامه نگارش شده فیلم توسط “ادوارد نیمر” از جامعه ای نه چندان دور صحبت میکند، جایی که شاهد جرم و جنایت در شهری به نام “دیترویت” هستیم، پلیس در کنترل جنون شهر ناتوان است از این رو، سازمانی به نام OCP وارد کار میشود و کنترل نظم و اداره های پلیس شهر را به دست میگیرد، در همین هنگام با پلیسی به نام “مورفی” (پیتر ویلر) آشنا میشویم که از منطقه ای نسبتا آرام به جهنم دیترویت پاگذاشته است. مورفی در اولین روز کاری خود، به همراه همکار زن خود، “لوئیز” (نانسی آلِن)، در حال گذران وقت است که با بی سیم به آن ها خبر از فرار معروف ترین جانی و دزد شهر میرسد، آنها به تعقیب دزد میپردازد و در بزرگراه آنها را پیدا میکنند. درگیری بین این دو نیرو پیش میگیرد و در نهایت سارقان داستان، به کارخانه ای در حاشیه شهر، فرار میکنند. دو پلیس اگرچه در خواست نیروی پشتیبانی دارند ولی نیروی پشتیبانی زمانی خواهد رسید که آنها فرار کرده اند (بیست دقیقه بعد) از این رو، دو همکار دست به کار میشوند و به دنبال تبهکاران فیلم میروند و …

قبل از آنکه داستان فیلم، شخصیت پلیس آهنی را به مخاطب معرفی کند، درگیری و موقعیت حساس شخصیت ابتدایی شکل میگیرد (مورفی) و کارگردان نیز بهترین استفاده را جهت بیان تفکر و ماهیت فرمی فیلم خود میکند، به گونه ای که تیراندازی های مکرر و خون از سرتاپای فیلم قابل روئیت است و این همان شکل و شمایلی است که هر فیلمی با بیان داستان های خشن، باید در خود داشته باشد و ورهوفن به خوبی میداند چگونه آن حس بیان تفکری خود را در جامعه خشونت بیان کند. زمانی که به آموخته های ورهوفن به عنوان بخشی از تکنیک فیلم نگاه می اندازیم، فیلم در زمان خود بینقص بوده، کما اینکه از بسیاری از فیلم های این دوره نیز جلوتر میباشد. (هر فیلم باید در زمانه و دوره خود مقایسه شود) فیلم پلیس آهنی در بخش هایی همچون، بازیگری، موسیقی متن، نحوه استفاده از دوربین و تکنیک های محیطی هیچ شباهتی به فیلم های هم دوره خود ندارد. از این رو، فیلم پلیس آهنی در نوع خود یگانه است، به طور مثال بیان نکته های ریز فیلم توسط ورهوفن و تصویرسازی لوکیشن، چنان برای این کارگردان هلندی از اهمیت بالایی برخوردار است که شاید همانند آن را کمتر دیده باشیم. خشونت اصلی فیلم در سکانس نه چندان اکشن درگیری سارقان با نیروهای پلیس شکل میگیرد و پایان فیلم نیز باید همان جا رقم بخورد، به این معنا که، منطقه مرگ و شکوه شخصیت پلیس آهنی در قالب، موجودی انتقامجو در یک لوکیشن فیلمبرداری شده است (کارخانه) اما ورهوفن با هوش و از زیبایی تصاویر خود، جدایی دو ناحیه را به مخاطب خود عرضه میکند. درست که فیلم باید در همان لوکیشن به عنوان انتقام نهایی بیان شود، اما ورهوفن ناحیه فیلمبرداری خود را کمی جلوتر و خارج از کارخانه میبرد و در سکانس های پایانی خود، خشونت به کار رفته در فیلم خود را به وضوح هر چه بیشتر به نمایش میگذارد. (جلوگیری از روند تکراری شدن لوکیشن)

وقتی به عناصر قدرتمند فیلم نگاه می اندازیم، بازیگری نقطه عطف و قدرت فیلم به شمار میرود، جایی که “پیتر ویلر” در قالب شخصیت مورفی و پلیس آهنی ظاهر میشود و در طرفی دیگر، شخصیت منفی داستان با بازی “کورتوود اسمیت” یکی از بهترین بدمن های سینمای زمانه خود را خلق میکند. انتقال حس تنفر بسیار سخت است، آن هم زمانی که فیلمنامه و روایت خشن ورهوفن همه چیز را به نفع کارکتر مورفی رقم میزند. تمام مخاطین فیلم، تنها نقطه طرفداری خود را پلیس آهنی قرار میدهند، بنابراین بیان آن حس تنفر اگرچه ساده تر ولی مهم و سخت میباشد چرا که باید دیوانگی را به نمایش گذاشت تا حس طرفداری کامل از شخصیت محوری، حفظ و بیان شود. شخصیت بودیکرز به عنوان دیوانه فیلم است، به نظر میرسد نقش او کمی شبیه به جوکر است، او به دنبال هرج و مرج در شهری است که به تازگی در ناحیه ای از دیترویت شکل خواهد گرفت، همانند آنچه که جوکر در ارکهام سیتی به دنبال انجام آن بود اما این بار با شخصیتی تازه و در ابعادی جدیدتر شاهد هستیم که نقش جوکر مانندی را بر عهده گرفته است و از این رو، بیان حس کامل تنفر توسط اسمیت یکی از نقاط قویت فیلم در شخصیت پردازی و بازی به شمار میرود. اسمیت در بیان تنفر عالی عمل کرده است و بخش اصلی فیلم را به عنوان زشتی و جنون، به بالاترین سطح خود رسانده، از طرفی دیگر، “رونی کاکس” با بازی در قالب شخصیت “دیک جونز” به عنوان معاون رئیس کمپانی OCP یکی از ماندگارترین بازی های خود را در فیلم پلیس آهنی به نمایش گذاشته است، چرا که او نیز در تقابل با شخصیت اصلی قرار گرفته و بیان آن حس خودپرستی و غرور که در توسط کاکس بیان شده، عالی است و شاید اوج تقابل شخصیت او با دیگر شخصیت فیلم، “باب مورتون” (میگوئل فرر)، به ایده پرداز پلیس آهنی، یکی از نقاط ایجاد بیان دیوانگی ذاتی این کارکتر باشد، زمانی که از بالا به فیلم و تیم بازیگری آن نگاه میکنیم، متوجه بازی های کمتر اشتباه خرج شده در فیلم هستیم یا به عبارتی، بازی گرفتن پل ورهوفن از بازیگران فیلم عالیست و حس هر چه طبیعی تر بودن، خشونت فیلم او بیشتر به گذار واقعی نزدیک میشود. از جمله دیگر تکنیک های فیلم در بخش جلوه های ویژهِ ابتدایی آن میباشد که بیشک در زمان خود، بی رقیب و بی مانند بوده است، چرا که ما از فیلمی صحبت میکنیم، که در سال های ۸۰ تولید شده است، زمانی که سینما در تنظیم و بیان جلوه های ویژه قدم های مهمی را برداشته بود، اگرچه جلوه های ویژه فیلم ورهوفن همانند دیگر فیلم های این نسل، مکرر و پرتعداد نیست ولی به همان اندازه ارزشمند است. زمانی که به موسیقی متن فیلم میرسیم، از ماندگارترین بخش فیلم صحبت میکنیم، البته موسیقی اصلی فیلم زمانی به گوش میرسد که، شخصیت پلیس آهنی شکل گرفته و در مسیر تازه ای از داستان سرنوشت خود قدم برمیدارد، از این رو، موسیقی متن فیلم، یکی از بهترین های زمان خود است، ریتم موسیقی شاخصه اصلی اثری خشن و ابرقهرمانی مانند است که به وضوح میتوان حس و حال قهرمانی در شهر خشونت را لمس نمود.

 

زمانی که ورهوفن تمامی فاکتورهای مهم ساخت اثر سینمائی مهم و باارزش اش را کنار هم قرار میدهد، به محتوا و پیام فیلم میرسیم، محتوا با فیلمنامه نوشته شده توسط ادوارد نومیر برخلاف فیلم های این نسل، روند کمتر خطی دارد و از این رو، لذت بخش است اما آنچه که باعث لذتبخشی فیلم در سناریو خود شده، ساختار مسیر دستان گویی خشن در دیالوگ های فیلم است، جامعه ای رو به سقوط که تصویرسازی ورهوفن کمک شایانی به آن کرده است در غیر این صورت، نوشته های اصلی، خبر از خشونت و فساد کاری در جملات و پارگراف های نوشته شده یِ فیلم میدهد. جامعه به تصویر کشیده شده یِ پلیس آهنی آینده نه چندان دور است که در آن شاهد هر کاری جهت به دست گرفتن قدرت دیده میشود، قلم قاطع فیلم در کنار خشونت فیلم، حس تکرار نشدنی را به فیلم علمی-تخیلی کارگردان هلندی داده است. پیام فیلم چنان صریح است که ورهوفن در بیان و لمس بهتر آن، در مقاطعی از فیلم خود، دو گوینده خبری را به تصویر میکشد که با آن لبخندهای همیشگی خود، خبرهای فاجعه بار و همچنین پیشرفت بشری را در تمامی زمینه ها میدهند، اینکه جامعه ها به دوران خشونت خود فرو رفته اند، پلیس ها دست به اعتصاب میزنند، فساد اداری به اوج رسیده، فضاپیمایی بشری بیشتر و بیشتر شده و … و اگرچه مقاطع تصویرسازی ورهوفن از این دو گوینده خبری کوتاه است ولی تاثیرگذاری این قرارگیری در شروع فیلم همان فضاسازی هوشمندانه ورهوفن برای مخاطبی است که هیچ ایده ای از فیلم او و دنیای زمانه او ندارد، ورهوفن با بیان چنین تصاویری از بزرگترین نقص فیلم های این دوره، یعنی بیان نشدن دوره یِ فیلم دوری میکند و تصویر آینده ای دور را نمایان میسازد جایی که ذات های بشری تغییر یافته، جنون به اوج رسیده و تنها ماشینی بی روح، توانایی جلوگیری هرج و مرج را دارد و میتواند نقش بتمن وارانه ای در جهان تمثیلی فیلم یا دیترویت بازی کند.

پلیس آهنی با کارگردانی پل ورهوفن تصاویر خشن و قاطع ای را بیان میکند که درک آن نیازمند وجود جامعه ای خشن و دیوانه است، بنابراین زمانِ روایت شده یِ فیلم، آینده ای نه چندان دور است. بازی های فیلم کمتر به انحراف میرود و بهترین بازیگیری و ایفای نقش را از سوی گروه بازیگری فیلم شاهد هستیم، نقطه قوت فیلم با فرم و شکل خشونت بار ورهوفن، موسیقی به یاد ماندنی آن است که هرگز فراموش نخواهد شد. فیلمنامه نیز در مسیری مشخص و جدای از خطی بودن شکل گرفته است، از این رو، به علت بیان جملاتی تازه، یگانه محسوب میشود. پیام فیلم بیان نیازمندی جامعه خشونت و هرج و مرج به شخصی است که خود، “پلیس”، “دادگاه” و “قاضی” باشه، “پلیس آهنی” با دور بودن از احساسات تمامی فاکتورها را دارا میباشد و نقش خود به عنوان شخصی که در ذهن همچون انسان ولی در ظاهر شکست ناپذیر است، به تصویر کشیده شده است، از این رو، سینمائی پلیس آهنی / Robocop، اثری درخشان در کارنامه هنری پل ورهوفن به حساب می آید و فیلم نیز به عنوان بهترین ساخته نسل خود، یاد خواهد شد.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …