نقد فیلم Split (شکاف)

نقد فیلم Split (شکاف)Reviewed by محمدرضا on May 2Rating: ۵.۰نقد فیلم Split (شکاف)نقد فیلم Split (شکاف) در سال ۱۹۹۹، ام. نایت شیامالان فیلم «حس ششم» را نوشته و کارگردانی می‌کند. فیلم با یک توئیست

User Rating: Be the first one !

نقد فیلم Split (شکاف)

در سال ۱۹۹۹، ام. نایت شیامالان فیلم «حس ششم» را نوشته و کارگردانی می‌کند. فیلم با یک توئیست (پیچش داستانی) عالی،

یک داستان محکم و یک بازی بیادماندنی از “بروس ویلیس” توانست توجه بسیاری از منتقدان و تماشاگران را جلب کند و همینطور

نام ام. نایت شیامالان را بعنوان یک کارگردان صاحب سبک و با آینده‌ی روشن در محافل مختلف سینمایی مطرح کند. یکسال بعد از

حس ششم، بروس ویلیس دوباره به ام. نایت شیامالان می‌پیوندد و دومین فیلم او، «ناشکستنی»، به روی پرده نقره‌ای می‌آید.

ناشکستنی باز با یک داستان مستحکم، یک توئیست زیرکانه و یک بازی شاهکار از بروس ویلیس توانست نظر بسیاری از منتقدان را جلب کند. حال ام. نایت شیامالان اثبات کرده بود که حس ششم تنها از روی خوش‌شانسی یک فیلم خوب و موفق نشده. بسیاری از استودیوها و مخاطبان حال منتظر فیلم بعدی او بودند و آینده برای شیامالان، آینده‌ای پر از مراسم‌های مختلف، جوایز گوناگون و افتتاحیه‌های بزرگ بود.

 

بدون شک یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم، “جیمز مک‌آوی” در نقش کوین است، چرا که کوین شخصیت ساده‌ای برای یک بازیگر نیست، که هر کسی بخواهد این شخصیت را بازی کند

یا حداقل، اینطور بنظر می‌رسید. بعد از ناشکستنی، کیفیت فیلم‌های شیامالان افت شدیدی کرد. داستان‌های محکم جای خود را به پلات‌هایی ساده و مضحک، شخصیت‌های بیادماندنی جای خود را به مهره‌هایی بی‌احساس و پیچش های داستانیِ زیرکانه و خلاقانه جای خود را به توئیست‌های کلیشه‌ای و قابل حدس دادند. فیلم‌های شیامالان خیلی زود از نظر داستانی وابسته به پیچش داستانیشان شدند، و هرچه توئیست‌ها ساده‌تر، قابل حدس‌تر و کلیشه‌ای‌تر شد، داستان‌ها نیز پر از مشکلات فیلم‌نامه‌ای، حوصله‌سربر و گاهاً مضحک شدند. دیگر بنظر می‌رسید از کارگردان پرباری که حس ششم و ناشکستنی را ساخته اثری باقی نمانده.

تا اینکه، در سال ۲۰۱۶، اتفاق جالبی افتاد. فیلم «شکاف» اکران شد و منتقدان و مخاطبان متوجه شدند که برخلاف اکثر فیلم‌های قبلی شیامالان، این فیلم نه تنها قابل تحمل، که حتی “خوب” است. داستان محکم بنظر می‌رسید، شخصیت‌ها دیگر کلیشه‌های دست دوم نبودند و حتی توئیست (پیچش های داستان) ماجرا بسیار زیرکانه در طول فیلم پخش شده بود. این‌طور که بنظر می‌رسید، ام. نایت شیامالان دوباره ظهور کرده بود!

شکاف شاید بیش از هر چیزی، بار نام کارگردان خود را به دوش می‌کشد. با توجه به فیلم‌های اخیر شیامالان پیش‌داوری‌ها بر آن بود که شاید این فیلم بسیار بد و مضحک باشد. برای همین فیلم از همان ابتدا با دیدی منفی شروع شد، ولی برخلاف انتظار اکثریت، فیلم بسیار مستحکم بنظر می‌رسد. داستان فیلم روندی ساده مانند فیلم ناشکستنی دارد. اتفاقات کاملاً با منطق ارسطویی جلو می‌روند و با وجود آنکه پیچش داستانی ماجرا بخش اعظمی از داستان است، برخلاف بسیاری از فیلم‌های شیامالان (و فیلم‌های دیگر کارگردانان) تمامی بار معنایی فیلم بردوش توئیست نیست. یکی از انتقادهای شدید به فیلم‌هایی که بشدت وابسته به پیچش داستانی خود هستند (مانند «فایت کلاب» یا «ترس کهن») این است که معمولاً اگر، پیچش داستانی آن‌ها حذف شود، تمام بار معنایی و منطق داستانی به هم می‌ریزد. با این وجود فیلم‌هایی بوده‌اند که مانند ناشکستنی یا «مظنونین همیشگی» از توئیست بعنوان یک پنجره برای دیدن داستان فیلم از نگاهی نو استفاده کرده‌اند. خوشبختانه شکاف نیز از نوع دوم است. داستان فیلم بدون پیچش داستانی، یک داستان محکم، بدون مشکل و منطقی است؛ و زمانی که پیچش آشکار می‌شود، تنها به این کمک می‌کند که در بازبینی فیلم، بتوان فیلم را از نگاهی جدید دید و یک بار معنایی دیگر (در کنار بار معنایی اصلی) به دست آورد.

اما داستان فیلم، جزو نکاتی نیست که در اولین دیدار فیلم در یاد بماند. بدون شک یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم، “جیمز مک‌آوی” در نقش کوین است. کوین شخصیت ساده‌ای برای یک بازیگر نیست، زیرا هر کسی که بخواهد این شخصیت را بازی کند باید بتواند بین چند شخصیت مختلف به سرعت و به راحتی جابه‌جا بشود (خطر اسپویل: کوین از بیماری چندشخصیتی رنج می‌برد)؛ برای همین پیش‌داوری‌ها بر آن بود که بازیگری مانند جیمز مک‌آوی (که پیش از این بازیگری قابل قبول محسوب می‌شد) بتواند از پس این نقش بربیاید. اما خوشبختانه باز فیلم مخاطبان و منتقدان را غافلگیر کرد و مک‌آوی نقش را به بهترین حالت ممکن انجام داد. با توجه به روش کارگردانی شیامالان که سعی می‌کند در صحنه‌های با تنش بالا از کات کم‌تر استفاده کند و دوربین را حرکت بدهد، در جاهایی که کوین با خودش مشغول صحبت است و باید بین شخصیت‌های درونش جابه‌جا بشود، می‌توان اوج کار مک‌آوی را مشاهده کرد. زیرا در مدت چند ثانیه باید بتواند از قالب یک شخصیت خارج، و وارد قالب شخصیتی دیگر بشود.

 

همچنان ناشکستنی و حس ششم از این فیلم جلوتر هستند چون نکات مثبت بیشتری در کنار داستان و بازی دارند

با وجود نکات مثبت بسیار که دیدن فیلم را لذت‌بخش می‌کند، فیلم از چند جا ضربه می‌خورد. در ابتدا، دیالوگ‌هایی که شیامالان نوشته، از ابتدا نیز فیلمنامه‌های شیامالان این مشکل را داشتند که یک شخصیت بیش از باقی شخصیت‌ها تکامل پیدا می‌کرد. هرچه شیامالان جلوتر رفت، این مشکل را کمرنگ‌تر کرد ولی در عوض دیالوگ‌های شخصیت‌های اصلی واقعی‌تر و خلاقانه‌تر شدند و دیالوگ‌های شخصیت‌های فرعی و کوچک‌تر کلیشه‌ای‌تر و غیرقابل‌باورتر شدند. این مشکل در شکاف نیز وجود دارد. دیالوگ‌های کوین غالباً دیالوگ‌های بیادماندنی و خوبی هستند، ولی دیالوگ‌های باقی شخصیت‌ها مانند نوشته‌هایی هستند که هیچ‌گاه برای بلند گفتن طراحی نشده‌اند.

در کنار این مشکل، یکی دیگر از عناصر تکرارشونده در کارهای شیامالان، نگاه مستقیم بازیگر به درون دوربین است. از حس ششم تا الآن، شیامالان این عنصر را بعنوان یکی از عناصری که او را متمایز می‌کند استفاده کرده. در اینجا نظرات متفاوت می‌شود. عده‌ای این نکته را جزو مشکلات فیلم می‌دانند و ادعا می‌کنند که باعث می‌شود از فضای فیلم بیرون بیایند، و عده‌ای دیگر ادعا دارند که این نکته، آن‌ها را اذیت نمی‌کند و حتی متوجه حضور آن نیز نمی‌شوند.

در انتها باید گفت که بدون شک مانند هر اثر هنری دیگری، شکاف نکات مثبت و نکات منفی دارد. آیا نکات منفی به اندازه‌ای هست که لذت دیدن فیلم را خدشه‌دار کند؟ خیر. آیا نکات مثبت فیلم به اندازه‌ای هست که این فیلم را بهترین کار شیامالان خواند؟ بنظر من خیر. همچنان ناشکستنی و حس ششم از این فیلم جلوتر هستند چون نکات مثبت بیشتری در کنار داستان و بازی دارند. آیا شکاف نویددهنده‌ی بازگشت شیامالان به دوران اوجش است؟ تنها زمان این را مشخص می‌کند. حال باید دید که آیا شکاف یادگاری از دوران اوج بوده که راهش را پیدا کرده، یا واقعاً شروع‌کننده‌ی قله‌ای دیگر در فیلموگرافی شیامالان است.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …