نقد فیلم Glengarry Glen Ross (گلِن گَری گلِن راس)

نقد فیلم Glengarry Glen Ross (گلِن گَری گلِن راس)Reviewed by محمدرضا on May 2Rating: ۵.۰نقد فیلم Glengarry Glen Ross (گلِن گَری گلِن راس)نقد فیلم Glengarry Glen Ross (گلِن گَری گلِن راس) در طول تاریخ سینما این واقعیت اثبات شده است که همه فیلمهای لایق و خوب قرار نیست

User Rating: Be the first one !

نقد فیلم Glengarry Glen Ross (گلِن گَری گلِن راس)

در طول تاریخ سینما این واقعیت اثبات شده است که همه فیلمهای لایق و خوب قرار نیست مشهور ویا حتی توسط

عده زیادی دیده شوند. در سال ۱۹۹۲ بیشترین نظرات متوجه چند فیلم محدود شد : دراکولای برام استوکر (فورد کوپولا)

، غریزه اصلی (ورهوفن)، نابخشوده (ایستوود) و بوی خوش زن (برست).

به همین دلیل دیگر آثاری چون «موش ها و آدم ها»، «بازیگر»، «ملکوم ایکس» و «زن ها و شوهرها» از انظار عموم دور مانده و در دسته ی فیلمهایی قرار گرفتند که کمتر کسی سراغی از آنها گرفته یا حتی اسمشان را شنیده است. Glengarry Glen Ross ساخته ی «جیمز فولی» نیز جزو این گروه قرار می گیرد. اثری با بودجه ی ۱۲٫۵ میلیون دلاری که توانست با تکیه بر فیلمنامه ای قوی و بازی هایی مثال زدنی تبدیل به یک فیلم کامل شود.

گلن گری گلن راس ریتمی متوسط ولی پیسی سریع دارد که بیننده را تمام مدت سر جای خود نگه می دارد

آلفرد هیچکاک، فیلمساز مولف، اهمیت فیلمنامه در ساخت فیلم را این گونه خاطرنشان می کند : برای ساختن یک فیلم عالی به سه چیز نیاز دارید؛ فیلمنامه، فیلمنامه، فیلمنامه. صحت این ادعا را «دیوید ممت»، نمایشنامه و فیلمنامه نویس آمریکایی، به خوبی در متن خود نشان می دهد؛ شخصیت پردازی های عالی، نگارش دیالوگهایی معنادار، گزنده و منتقدانه نسبت به وضع اقتصادی جامعه، خلق فضاهای بسته برای ایجاد تنش بیشتر و سناریویی جذاب با چند گره به منظور هیجان بیشتر. اولین و مهم ترین نقطه قوت گلن گری گلن راس همین فیلمنامه است. برای مثال، ریتم فیلم را می توان، با همراه شدن با تمپوی بالا و هیجان، به جرئت بعنوان یکی از پایدارترین و تپنده ترین ریتم های داستانی سینما دانست. همچنین منطق و قدرت بکار رفته در متن به قدری بالاست که به بازیگران این اجازه را می دهد تا تکنیکها و حالاتشان را به راحتی و با انگیزه و علاقه روی هر کلمه و جمله پیاده کنند. بازیگرانی که نامشان برای همه آشناست : آل پاچینو، جک لمون، کوین اسپیسی، الک بالدوین، اد هریس و جاناتان پرایس. یک تیم کامل و کارکشته از بازیگرانی که تنها دغدغه شان با توجه به دقت فیلمنامه، ارائه ی بهترین پرفورمنس ممکن می باشد. هدفی که تا پایان فیلم محقق شده و اجراهای خیره کننده تک تک بازیگران، هر عاشق سینما را به وجد می آورد. (البته تا سال ۱۹۹۲ هنوز کوین اسپیسی آنقدر نام آشنا نبود؛ ولی ایفای نقش او در همین فیلم بود که وی را بعنوان یک بازیگر توانا به نقشهای بزرگتر معرفی کرد.)

 

در نتیجه ی تعامل سازنده میان دو المان فیلمنامه و بازیگر، فیلم آن روایت صحیح و قصه گویی جذابش را پیدا کرده و مخاطب را با خود همراه می کند. لازم به ذکر است که تقریباً در تمامی سکانس های گلن گری گلن راس، دو یا چند نفر در حال مکالمه یا صحبت هستند و عملاً می توان گفت که “دیالوگ” عامل اصلی پیش برنده داستان است؛ به همین دلیل تماشای فیلم شاید برای آنان که عادت به گفت و گوهای طولانی در فیلم ندارند، کمی سخت باشد. اما با عادت کردن همان دسته از بینندگان، دیگر جایی برای بهانه گیری و توقف در تماشای ادامه ی کار نیست! روی کار آمدن حقیقتهای پنهان هر شخصیت برای فائق آمدن بر مشکل و زیرپا گذاشتن اخلاقیات کاری برای سقوط نکردن به گونه ای که قابل باور باشد، خلاصه ی آن چیزی ست که باید از این بازیگران انتظار داشته باشیم؛ انتظاری که برآورده شده و بیننده را به تحسین وامی دارد.

شکل گیری صحیح روایت و زنده شدن کلمات توسط بازیگران توانا، کار کارگردان را بسیار راحت می سازد!

تا به اینجای کار می توان گفت که فیلم کامل است و اشکال یا کمبود حیاتی ندارد؛ به همین دلیل فولی، کارگردان، با جسارت و آزادی بیشتری دست به تغییر و تنظیم میزانسن می زند. در جریان داستان، از موسیقی بجز در چند لحظه ی خاص استفاده نمی شود؛ دقت در صدابرداری و صداگذاری بالا می رود؛ در نورپردازی فقط از رنگهای اصلی (قرمز، آبی و سبز) استفاده می شود؛ اتفاقات کلیدی تنها در دو لوکیشن رخ می دهند؛ از نماهای بسته و به نوعی تنگناهراسانه استفاده می شود؛ کات های پشت سرهم از شخصی به شخص دیگر زده می شود و… . تمامی مواردی که گفته شد باعث می شوند تا فیلم علاوه بر داستانگویی خوب، از امکانات فنی خوب نیز بهره برده و تصویر و صدا هم ویژگی های خاص خودشان را داشته باشند. بهرحال در نگاه کلی می توان به جیمز فولی نقدهایی را نیز وارد دانست. استفاده از دوربین ثابت و حرکت بازیگران در پس زمینه، گلن گری گلن راس را مانند یک تله فیلم نشان داده و رد و بدل شدن های متناوب دیالوگ و سکوتهای طولانی نیز خبر از نمایشی بودن کار می دهند. البته فیلمنامه در ابتدا یک نمایشنامه از خودِ ممت (نویسنده) بوده و اقتباس متن برای سینما توسط خود ممت انجام شده است (نقش بلیک با بازی الک بالدوین بطور اختصاصی برای این بازیگر و اضافه بر نمایشنامه اصلی در فیلم توسط ممت گنجانده شده). پس می توان گفت که عملاً گلن گری گلن راس کار دیوید ممت است و نه فولی. پوشاندن این ویژگی های غیرسینمایی با انتخاب بازیگران حرفه ای البته، بزرگترین تأثیر فولی در فیلم است! حضور بعنوان کاگردان چنین فیلمی هم بهرحال برای کسی که اکثر ساخته هایش با شکست مالی مواجه شده اند، یک نقطه ی عطف در کارنامه ی حرفه ای محسوب می شود (گرچه این فیلم نیز با فروش ۱۰٫۷ میلیون دلاری حتی نتوانست هزینه ساخت خود را برگرداند!)

 

یکی از نکات قابل توجه درباره فیلم، حضور ۸ دقیقه ای الک بالدوین و سخنرانی او برای فروشنده های املاک است؛ صحبتی که بسیار خشن و تهدیدآمیز زده می شود و دو سرواژه را نیز به بیننده معرفی می کند. یکی از این سرواژه ها AIDA می باشد. با اینکه در طول ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه آینده دیگر بالدوین در فیلم حاضر نیست، اما منطق رفتاری شخصیتهای فیلم (خصوصاً شلی و ویلیامسون) کاملاً از همین سرواژه پیروی کرده و سرنوشت نهایی آنها را رقم می زند؛ به همین دلیل نقش بالدوین را می توانیم با اطمینان در زمره حضورهای کوتاه ولی مؤثر سینما (مانند بازی چند ده دقیقه ای آنتونی هاپکینز در سکوت بره ها) قرار دهیم؛ نقشی که با بازی فوق العاده و مطمئن بالدوین، بعنوان یکی از بهترین اجراهای عمرش شناخته می شود. آل پاچینو نیز در اوج، با نامزدی برای اسکار نقش مکمل برای این فیلم و کسب اسکار نقش اول مرد برای بوی خوش زن توانست رکوردی را در تاریخ مراسم اسکار رقم بزند. کوین اسپیسی، آلن آرکین، اد هریس و جاناتان پرایس نیز با ارائه ی اجراهای قوی، سطح بازی خود را به همه نشان دادند. و اما جک لمون که بی شک یکی از برترین بازی های حرفه ی خود و -حداقل- سینمای دهه ۹۰ را در نقش شلی لوینِ “ماشین” از وی شاهد بودیم؛ از گویش گرفته تا ریزترین میمیکهای لمون فقید ستودنیست و می توان این ایفای نقش را در کنار بازیهای بسیار خوب وی در فیلمهای «گم شده»، «روزگار شراب و گلهای سرخ»، «آپارتمان» و «سندروم چین» قرار داد.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …