نقد فیلم Logan (لوگان)
فیلمهای کمیک بوکی معمولاً این قابلیت را دارند که روی کارگردان و ایدههای کارگردانشان سایه بیندازند و اگر کارگردان مانند تیم
برتون یا ریچارد لستر از یک استایل قوی برخوردار نباشد معمولاً نمیتوان اثری از کارگردان در فیلم دید. از طرفی نیز این بحث مطرح
میشود که به دلیل نبود استایل قوی یک شخص، فیلمهای کمیک بوکی حاصل تلاش یک تیم بزرگ را نمایش میدهند. در انتها
باید گفت که در یک فیلم کمیک بوکی برخلاف باقی ژانرها و سبکها، نمیتوان به دنبال تاثیرات کارگردان و یا المانهای داستانگویی او گشت.
جیمز منگولد، کارگردانی است که با سیستم عام هالیوود آشنا است، ولی از طرفی همیشه سعی داشته سلیقه مخاطب عام را نیز بالاتر از حد کنونی خود ببرد. در آثار او همیشه تاثیرات تاریخ سینما نمایان است و معمولاً حرکات دوربین و فضاسازی قدری خلاقانهتر و ساختارشکنانهتر از دیگر فیلمهای ژانر نمایان میشود. برای همین این نکته بسیار باعث تعجب بود که چرا در فیلم “ولورین” هیچکدام از تلاشهای او برای خلاقانهتر کردن فضای فیلمهایش دیده نمیشد. بعد از دیدن ولورین، اکثر مخاطبان نگران بودند که شاید کار بعدی جیمز منگولد، “لوگان” که قرار بود بر اساس یکی از محبوبترین کمیکهای سری ایکسمن یعنی “لوگان پیرمرد” ساخته شود، نتواند آنان را راضی کند. خوشبختانه جیمز منگولد توانست این امتحان را با موفقیت پشت سر بگذارد و لوگان تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای سری ایکسمن شد.
در فیلم، ما با آیندهای مواجه میشویم که گویا در آن اکثر اعضای مدرسهی پروفسور چارلز اگزویر نابود شدهاند و از میان جهشیافتههای قدیمی تنها لوگان (ولورین) و خود پروفسور اگزویر زنده ماندهاند و از طرفی از آخرین تولد جهشیافتگان ۲۵ سال گذشته است. از اولین صحنههای فیلم، جیمز منگولد ما را از فضای فیلمهای قبلی سری جدا میکند. ما در آیندهای قرار داریم که اتفاقاتش قرار نیست روی باقی فیلمهای سری تاثیر بگذارد و از طرفی به قدری فاصله گرفتهایم که دیگر اتفاقات سری ایکسمن تاثیرات کوتاهمدت خود را از دست بدهند. این بزرگترین نقطه قوت لوگان است. جدا کردن فضای فیلم از دنیای ساخته شده توسط دیگر فیلمها به شخصیتها و موقعیتها آزادی بیشتری داده است و تقریباً تمام محدودیتها را برداشته.
با این حال، لوگان برای تعریف داستانش محیط محدودتری را انتخاب کرده است. اتفاقات فیلم در یک محیط محدود اتفاق میافتد و تنها زندگی چند شخصیت را تحتالشعاع قرار میدهد. در فیلم، ما با لوگان پیر روبهرو میشویم که بدنش بخاطر وجود فلزات در حال نابودی است و قدرتهایش کم کم اثر خود را از دست دادهاند و یا تاثیرشان بشدت کم شده است. در کنار او، ما چارلز اگزویر را میبینیم که دچار آلزایمر گشته و دیگر نمیتواند قدرت خود را محدود کند. هردوی آنان نیازمند دارو و بخیه هستند تا بتوانند به زندگی عادی خود ادامه بدهند. آنچه که در ادامهی فیلم اتفاق میافتد بیشترین تاثیر را روی این دو میگذارد و از آنجایی که داستان در آینده و به دور از جامعهی جهشیافتگان اتفاق میافتد، تاثیرات اعمال این دو نفر بسیار محدود است.
فیلمنامه لوگان، با استفاده از این ابزار، یک داستان احساسی استاندارد را تعریف میکند. داستان منطق ارسطویی را دنبال کرده و شخصیتها را گسترش داده و به انتها میرساند. در کنار یک فیلمنامه درست، جیمز منگولد نیز یک فضای آخرالزمانی را خلق کرده است که با فیلمنامه بسیار همخوان است. بنابراین از نظر کارگردانی و از نظر فیلمنامه، لوگان در نقطهی بسیار خوبی قرار دارد. ولی چیزی که باعث میشود لوگان تبدیل به فیلمی فراتر از دیگر فیلمهای سری ایکسمن شود، بازیگری آن است.
هیو جکمن برای آخرین بار نقش لوگان را بازی میکند و از تمام اجزای بدنش استفاده میکند تا بتواند ایدهی یک موجود جاودان در حال مرگ را به نمایش بکشد. با وجود آنکه جکمن بارها نشان داده بود که هم بازیگر توانایی است و هم انتخاب بسیار درستی برای نمایش شخصیت ولورین است، ولی نقش لوگان پیر نقشی بود که بسیاری فکر میکردند جکمن نتواند از پس آن بربیاید. بر اساس کمیک لوگان پیرمرد مخاطبان به یک درجهای از انتظارات از این شخصیت رسیده بودند که بنظر میرسید بازی جکمن بعنوان ولورین در دیگر فیلمهای سری آن را ارضا نکند، اما جکمن با یک غافلگیری خارق العاده نشان داد که میتواند از قدرت بازیگریاش برای خلق شخصیتی که با او شناخته شده و پیشبرد او به نقطهای که در این فیلم میرسد استفاده کند. بدون شک بازی جکمن در لوگان، نه تنها بهترین بازی او در نقش ولورین است، شاید بتوان آن را یکی از بهترین نقشآفرینیهای او در طول دوران شغلیاش خواند.
در کنار جکمن نیز، ارتشی از بازیگران با استعداد مانند پاتریک استوارت، استفان مرچنت و ریچارد ای. گرنت قرار دارند که همگی نیز پیش از این قدرت خود را اثبات کردهاند و در این فیلم نیز دوباره در بهترین حالت خودشان ظاهر شدهاند. ولی شاید نکتهای که هیچکس نمیتوانست آن را پیشبینی کند بازی فوقالعاده بازیگر خردسال فیلم، دفنه کین در نقش لارا هاولت بود. در دورانی که بازیگران خردسال خوب بسیار کم هستند (در مقایسه با دهههای هشتاد و نود)، اینکه بازیگری کاملاً بیتجربه مانند دفنه کین بتواند این چنین شخصیتی را نمایش بدهد، باعث شده که لوگان بتواند به راحتی در ذهنها باقی بماند. کین برای بازی در نقش هاولت به خوبی جزئیات بازی جکمن در نقش لوگان را جذب کرده و آنان را در یک قالب جدید به نمایش گذاشته.
در نهایت باید گفت که شاید لوگان در تاریخ سینما فیلمی نباشد که بتوان بسیار دربارهاش بحث کرد، ولی در ژانری که امروزه به آن فیلمهای کمیک بوکی میگوئیم، بدون شک لوگان جا دارد که از آن بعنوان یکی از خلاقانهترین فیلمهای کمیک بوکی نام برده شود. قدرت بازیگری هیو جکمن، دفنه کین و دیگر بازیگران؛ فیلمنامه دقیق و کارگردانی همخوان با فضای فیلمنامه و جدا شدن دنیای لوگان از دنیای سری ایکسمن باعث شده که ما با فیلمی رو به رو شویم که تا مدتها میتوان دربارهاش حرف زد و نکات دیگرش را در مقایسه با دیگر فیلمهای کمیک بوکی کشف کرد.