نقد فیلم Atomic Blonde (بلوند اتمی)

نقد فیلم Atomic Blonde (بلوند اتمی)Reviewed by محمدرضا on May 4Rating: ۵.۰نقد فیلم Atomic Blonde (بلوند اتمی)نقد فیلم Atomic Blonde (بلوند اتمی) موفقیت فیلم «جان ویک قسمت اول»، در حقیقت مدیون توجه کارگردانان آن فیلم به دسته آثارِ اکشن

User Rating: Be the first one !

نقد فیلم Atomic Blonde (بلوند اتمی)

موفقیت فیلم «جان ویک قسمت اول»، در حقیقت مدیون توجه کارگردانان آن فیلم به دسته آثارِ اکشن از سال‌های ۸۰ بوده، سال‌هایی

که سیلوستر استالونه به عنوان ستاره چنین فیلم‌هایی و با بازی در فیلم‌هایی همچون؛ «اولین خون» و «مجموعه رامبو»، سبب شده

بود تا سینمای قهرمان محور خود را بیش از پیش محبوب و پرفروش ببیند.

 

جان ویک در حقیقت تداعی خاطرات گذشته سینما بود که دیوید لیتچ و چاد استاهلسکی به شکلی دقیق و بسیار جذابی آن را به نمایش گذاشته بودند. پس از «جان ویک قسمت دوم»، نوبت به نسخه دوم این فیلم رسید که استاهلسکی به تنهایی آن را کارگردانی کرده بود و توانست یکی از بهترین آثار اکشن سال را روانه سینماها نماید. اما دیوید لیتچ که از پروژه جان ویک کنار کشیده بود، دست آوردهای خود را به فیلم دیگری تحت عنوان «بلوند اتمی» تزریق نمود تا کتاب مصور سردترین شهر به سینماها راه پیدا کند.

 

فیلمبرداری بدون لرزش و محکم فیلم سبب میشود تا لحظات مبارزه و اکشن داستان به هیچ عنوان توسط مخاطب از دست نرود

بلوند اتمی برگرفته از رمان گرافیکی با سردترین شهر میباشد. رمانی که توسط آنتونی جانستون نوشته و خلق شده است. داستان سردترین شهر در بردارنده شخصیتی به نام لورانی بروگتون میباشد که از او به عنوان بلوند اتمی نیز یاد میشود. داستانِ به خصوصِ فیلم لیتچ در سال‌های قبل از فروپاشی و تخریب دیوار برلین روایت میشود. جایی که دو قطب غرب و شرق با تمامی تضادهای خود توسط یک دیوار بزرگ و قطور از یکدگیر فاصله گرفته‌اند. داستان با بازجویی مامور سازمان MI6، آغاز میشود. او توسط دو مامور دیگر که از مافوق‌های او میباشند، مورد بازجویی قرار میگیرد و به این شکل داستان رخدادهای شخصیت بلوند اتمی در برلین روایت میشود. کارکتر چارلیز ترون، داستان را از جایی بازگو میکند که میداند باید لیستی بسیار مهم از ماموران سازمان از بخش غربی را پیدا کنند و تا کنون که لیست در امنیت کامل بوده، به ناگهان گم شده است و دو طرف داستان (غرب و شوری) هر دو به دنبال لیست با ارزش داستان میباشند. از طرفی سازمان K.G.B نیز به دنبال لیست لو رفته میباشد تا ماموران غربی را شناسایی کند و نبرد جنگ سرد را بیش از پیش طولانی کند که شاید منجر به پی بردن به اطلاعات محرمانه‌تری از غربی‌ها گردد. نقش‌ها و هدف‌ها کاملا مشخص هستند اما مشکل از جایی آغاز میشود که شخصیت اصلی داستان از همان ابتدای ورود به برلین غربی متوجه میشود، هیچکس و هیچ مکانی قابل اعتماد نیست و نخواهد بود.

بلوند اتمی با سکانس اکشن و درگیری سریع و خشنی به تصویر کشیده میشود و در ادامه لینچ با به کار گیری نماهایی سرد و خسته تلاش میکند تا زخم و مشکلات مسیر کارکتر بازی شده توسط چارلیز ترون را به نمایش بگذارد و دقیقا در چنین لحظاتی است که مخاطب بدون هیچ ایده و تفکری در تلاش است تا بداند چه اتفاقی سبب چنین زخم و کبود‌ هایی شده است و چرا لورانی بروگتون باید عکس خود را با کارکتر کشته شده در ابتدای داستان بسوزاند؟ در حقیقت لینچ با اینکه میداند مخاطبان ایده محدودی از داستان اصلی و نقطه نهایی آن دارند ولی در سکانس ابتدایی حضور شخصیت اصلی، از توانایی کارگردانی خود استفاده میکند تا کشش داستانی را با طرح سوال در مخاطب برانگیزد و چنین دکوپاژی سبب ایجاد کشش و احتمالا نقاط اوج داستانی نیز گردد. بلوند اتمی در ساختار کلی به دوم نیمه تقسیم میشود. در بخش ابتدایی شاهد جمع‌آوری اطلاعات و حل پازل‌های داستانی میباشیم و در مسیر اتمام حل پازل‌ها به بخش یا نیمه دوم ساختار داستانی و کارگردانی فیلم میرسیم که مشکلات حل پازل میباشد و در نهایت فیلم همانند سایر آثار سینمائی به نتیجه‌گیری واضح و قابل بیانی میرسد که البته با نوع خاصی از ایده و پایان‌دهی غافلگیر کننده‌ای همراه میباشد. بلوند اتمی در بسیاری از لحظات و سکانس‌های اکشن خود شبیه به جان ویک است و چنین تصوری بیشتر به جهت فیلمبرداری بدون لرزشی و به کمک جاناتان سلا میباشد. فیلمبرداری بدون لرزش و محکم فیلم سبب میشود تا لحظات مبارزه و اکشن داستان به هیچ عنوان توسط مخاطب از دست نرود یا مخاطب دچار سردرگمی اتفاقات افتاده در جریان داستانی نگردد.

هنگامی که به نقش کارکتر اصلی داستان میرسیم، همانطور که در تریلر معرفی فیلم نیز مشاهده شده بود، بلوند اتمی اثری بزن‌بهادر و بسیار خشن میباشد که از گذشته‌ای نامشخص و شاید تاریکی برخوردار است اما با تمامی ترس و نقش‌های اکشن و خشن داستانی، لینچ کارکتر خود را نه به شکل جان ویک بلکه به شکل خودش تصویرسازی میکند و مخاطب شاهد مرزی بین یک آدمکش فوق حرفه‌ای و ماموری حرفه‌ای میباشد. جدای از چنین مرز باریکی، لینچ بزرگترین نقطه قوت خود را در درک از فضا و موقعیت کارکتر اصلی فیلم نشان میدهد. اینکه ضعف‌های زنانه کارکتر اصلی در مسیر سکانس‌های اکشن به وضوح قابل مشاهده است و به سادگی هر چه تمام‌تر ، مخاطب میتواند بین کارکتر لورانی بروگتون با بورن یا سایر شخصیت‌های مردانه سینما فرق بزرگ خود را قائل شود. با تمامی موفقیت‌های بازیگری و شکل‌دهی نقش‌های زنانه کارکتر در سکانس‌های اکشن، فیلم بلوند اتمی را میتوان در سکانس‌های اکشن و آرام خود توضیح داد. اکشن‌های فیلم به شدت گیرا و نشان‌هایی از کسب تجربه کارگردان نسبت به فیلم گذشته‌اش در آن دیده میشود ولی در سکانس‌های آرام و توضیحی بر اتفاقات آینده داستانی، ضعف‌هایی مبنی بر نبود کشش لازم جهت اتصال دو نیمه داستانی مشاهده میشود.

 

در کنار کارگردانی و داستانی خوب که بر گرفته از رمان تصویری، آنتونی جانستون میباشد، به بازیگران فیلم میرسیم که بدون شک باید فیلم بلوند اتمی را متعلق به ترون دانست

جریان داستانی در بخش آرام فیلم از پویایی و سرزندگی یا کشش لازم برخوردار نیست و اگر چنین ساختاری را در کنار جان ویک بخش دوم که ساختاری مشابه به بلوند اتمی دارد بگذاریم، شاهد توانایی و استفاده بهتر کارگردان جان ویک قسمت دوم هستیم. دیوید لینچ اگرچه اتمسفرسازی و فضای تیره آن دوره را بی‌نقص و بسیار سرد توصیف میکند و توطئه و شک بین هر دو گروه داستان، به شدت خفه کننده است ولی ریتم تصویری فیلم، هنگامی که در بخش ابتدایی خود و شروع معماهای داستانی میرسد، کند و مشخص شده پیش میرود و میتوان تا حدودی به اتفاقات کلی داستان نیز پس برد اما نقص‌های روایی بخش ابتدایی داستان، همانطور که گفته شد در نیمه دوم پاک میشود و حتی دوباره بازنویسی نیز میشود. بلوند اتمی در حقیقت نیمه دومی باشکوه و دیوانه‌وار دارد که جدای از سکانس‌های اکشن فیلم، روایت سریع و پرکشش داستانی، به نقاط جذاب و پرهیجانی میرسد که مخاطب انتظار آن را ندارد. شاید اگر دیوید لیتچ در شکل دهی ریتم داستانی در نیمه ابتدایی از آرامش قبل از طوفان بیش از حد استفاده نمیکرد و بیشتر سعی مینمود تا ریتم بخش ابتدایی را به شکلی منسجم به نیمه دوم متصل کند، بلوند اتمی تبدیل به نسخه زن محور فیلم جیمز باند یا حتی جان ویک و تداعی بی‌نقصی از سینمای اکشن و خشن سال‌های ۸۰ میشد.

اما آن چیزی که بیشتر از نماها یا سبک روایی فیلم به چشم می‌آید در حقیقت شنیده میشود. بلوند اتمی که در دسته فیلم‌های اکشن و جاسوسی خود را معرفی میکند، تا حدودی نسخه زنانه جیمز باند به شمار میرود که البته دیوید لینچ با استفاده از آهنگ‌های تاپ سال‌‌های هشتاد میلادی، خط و مرزی پررنگ بین دسته فیلم‌های جاسوسی کلاسیک و امروزی میکشد. تصور ساخت فیلمی اکشن، خشن و سریع با محوریت داستانی جاسوسی در سرمای بی‌روح برلین اما با موسیقی‌هایی هیجان‌انگیز، سبب میشود تا بلوند اتمی شبیه به هیچ فیلم جاسوسی نباشد و در عوض یادآور سری فیلم‌های «نگهبانان کهکشان» به کارگردانی جیمز گان شود، جیمز گانی که توانسته بود همانند لیتچ، داستانی اکشن و با چهارچوبی مشخص را در بستری از شادابی و تحرک سکانس‌ها روایت کند، بنابراین میتوان عنوان نمود؛ لیتچ به شکل نوآورانه‌ای از موسیقی سال‌های هشتاد در مسیر موسیقی متن فیلم خود استفاده کرده، موسیقی که از قضاء با فضا و ضرب آهنگ سکانس‌های اکشن فیلم همخوانی دارد و مخاطب را گاها در هیجان خود غرق میکند. استفاده از چنین ایده‌ای در برداشت کلیت داستانی و مفهوم شنیداری فیلم، یکی از جذاب‌ترین و شاید بهترین انتخاب‌‌های لیتچ بوده باشد که سبب میشود تا جدیت فیلم که گاها با دیالوگ‌های کمدی فیلم نیز شکسته میشود، به اثری مفرح و سرگرم کننده تبدیل گردد و بلوند اتمی در حالی که خود را به شکل اثر جاسوسی معرفی میکند، تماما چهارچوب شکل و متقاوت به نظر برسد.

در کنار کارگردانی و داستانی خوب که بر گرفته از رمان تصویری، آنتونی جانستون میباشد، به بازیگران فیلم میرسیم که بدون شک باید فیلم بلوند اتمی را متعلق به ترون دانست. اینکه عنوان کنیم، چارلیز ترون از پس نقش خود بر آمده و بازی قابل درک، لمس و مشخصی را به نمایش گذاشته است، امری قابل پیش بینی از بازیگر و برنده جایزه اسکار میباشد. کارنامه چارلیز ترون، یکی از جالب‌ترین پرونده‌های سینمائی در نوع خود میباشد که در بر دارنده فیلم‌هایی موفقی است که در آن ترون در نقش کارکترهایی جذاب و مشخصی دیده میشود و حضور او در فضایی اکشن و بزن‌بهادری انتخابی جدید و تازه نمیباشد. از نمونه حضورهای چارلیز ترون در دسته فیلم‌های اکشن و گاها بزن‌بهادری میتوان به؛ «ایان فلاکس» و «مکس دیوانه: جاده خشم» اشاره کرد. بلوند اتمی نیز از دسته فیلم‌هایی اکشن و قهرمان محوریست که ترون با نقش‌پردازی خود سعی به کمال رساندن آن شته و در تحقق چنین هدفی، کاملا موفق است و میتوان بازی او را در کنار ماندگاری نقش و حضور دنیل کریگ از سری فیلم‌های جیمز باند دانست.

 

بلوند اتمی که در ژانر اکشن و جاسوسی معرفی میشود، ساخته‌ای موفق و در گروه فیلم‌های اکشنِ سریع و خون‌بار معرفی میشود که با ریتم آرام و ناگهان تندی تصویرسازی شده است

در کنار بازی جذاب و خوب ترون، جیمز مک‌آووی هیولا و کمی از دیوانگی فیلم «شکاف» به کارگردانی ام. نایت شیامالان را با خود به همراه آورده است و اگرچه در نقش ماموری موفق و هماهنگ با محیط آلمان غربی به نمایش گذاشته میشود ولی میتوان کمی از خشونت و پرخاشگری که بیشتر خروج از اصول سازمان اطلاعاتی بریتانیا را نشان میدهد را، در او دید. نکته مثبت فیلم بلوند اتمی قرارگیری نقش‌های مختلف داستانی در کنار یکدیگر و معرفی حقایق کمی پس از معرفی جاسوس دوجانبه داستان میباشد. در کنار ترون و مک‌آووی، سایر بازیگران نقش‌هایی گذرا و بیشتر اتصال این دو کارکتر را بر عهده دارند، از جمله بازی‌های خوب فیلم که سبب میشود تا پایان بلوند اتمی بیش از پیش لو نرود، میتوان به بازی جان گودمن و توبی جونز اشاره کرد که در نقش مامور و مافوقان MI6 و CIA حاضر میشوند و داستان و نقش این دو کارکتر نیز به عنوان مافوق‌هایی ایست که بیش از هر زمانی خواهان بازگویی اتفاقات برلین و دلیل زخم‌های روی صورت لورانی میباشند. در کنار بازی‌های تیپیک و مشخص مک‌آووی و ترون، لینچ موفقیت بزرگی در ساخت اتمسفر داستانی و استفاده بجای دیالوگ‌ها به دست می‌آورد. شاید ساخت و تلقین فضای دوره پرتنش بین آلمان غربی و شرقی، رسوایی‌های اخلاقی و سازمانی برای هر کارگردانی سخت باشد اما دیوید لینچ به شکل دقیق و قابل لمسی توانسته جزئیات آن دوره را به مخاطب نشان دهد و مهم‌تر از آن، ببینده تمامیت حس و حال کارگردان را حس میکند و در این مسیر حتی از دیالوگ‌های پیش پا افتاده و نقش دهنده به فضای آن دوره و فرم کلی داستانی نیز استفاده مناسب و زیرکانه‌ای شده است. در مثال از ساخت فضای برلین شرقی میتوان به برخورد کارکتر لورانی با یکی از ماموران اِشتازی، اسپای‌گلس با بازی ادی مارسال اشاه کرد که مامور بریتانیایی، او را تماما اِشتازی میخواند.

بلوند اتمی که در ژانر اکشن و جاسوسی معرفی میشود، ساخته‌ای موفق و در گروه فیلم‌های اکشنِ سریع و خون‌بار معرفی میشود که با ریتم آرام و ناگهان تندی تصویرسازی شده است. اکشن‌های خشن و سریع داستان نیز در بخش پرهیجان و تند داستانی به خوبی مخاطب را درگیر نگه میدارد و نمایش سرگرم کننده‌ای دارد. بازیگران فیلم نیز سعی در معرفی کارکترهای خود در مدت زمان نه چندان طولانی فیلم هستند و بیشتر بلوند اتمی متشکل از چارلیز ترون، جیمز مک‌آووی و چند مامور خشن روسی است که لینچ آن‌ها را بیشتر خلافکارانی هیولایی به تصویر کشیده است و هنگامی که اکشن‌های اصلی فیلم با چنین کارکترهایی شکل میگیرد، رتیم و هسته داستانی شبیه به نبرد با غول مرحله آخر است که کارکتر لورانی بروگتون در نقش ماموری میدانی و با فیزیک زنانه به نبرد با تایتان‌ها میرود. تمامی اتفاقات و روایت داستانی فیلم، در فضایی به شدت سرد و خسته تصویرسازی میشود که فروپاشی دیوار برلین از هر لحظه نزدیک‌تر احساس میشود و داستان نیز از فضای پرآشوب آن دوره بهترین استفاده را میکند تا میزان تسلط قدرت و گاها فساد دو جبهه را به نمایش بگذارد. در کنار فضاسازی های بسیار خوب لینچ، بلون اتمی از پایان بندی بسیار خوبی نیز برخوردار است که اگرچه حس عجیب و غافل‌گیر کننده فیلم جان ویک بخش دوم را تکرار نمیکند و به این مهم دست نمیابد ولی سبب میگردد تا مخاطب به یکباره به خودش بیاید و داستان را از نو برای خود تعریف کند و به حیله‌ی نویسنده فیلم، کرت جانستاد و کارگردان اثر، دیوید لینچ پی ببرند.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …