نقد و بررسی فیلم Perfect Sense (حس کامل)
داستان نهفته در فیلم ” حس کامل ” آنقدر دلنشین است که هیچ دوستدار سینمایی نمیتواند
آن را نادیده بگیرد. یک بیماری که حواس بیماران خود را یک به یک از بین میبرد. اما در همین
اثنا آرامشی خاص در هر وخامتی وجود دارد. آرامشی که موجب میشود فرد با هر محدودیتی
سازگاری پیدا کند؛ اما نه به اندازه ای که از شرایط موجود راضی و خوشنود باشد. در ابتدا، به
دلیل غلیان احساسات غم و اندوه حس بویایی از بین میرود، سپس در پی وحشت و گرسنگی
حس چشایی نابود میشود. پس از آن خشم حس شینداری را نابود میکند و در نهایت قبل
از آن که همه چیز تاریک شود و حس بینایی هم از بین برود،لحظاتی کوتاه و ناب از عشق و شادی و امید میدرخشد.
این بیماری همه گیر است و به سرعت و بی وقفه در سراسر جهان شایع میشود. جامعه
علمی در جلوگیری از رشد آن عاجز و سیاستمداران نیز راه حلی برای حل این مشکل ندارند.
حتی هیچکس نمیداند، دلیل این بیماری چیست: پاتوژن، سم، مواد رادیو اکتیو و یا بیگانگان.
هیچ درمانی هم برای آن وجود ندارد. در حالیکه انسانها هنوز قادر هستند پس از نابودی دو
یا سه حواس، به زندگی خود ادامه دهند، اما با حذف حس چهارم که به معنی مهرومو کردن
آنها در پیله ای تاریک و ساکت است، زندگی آنها خاتمه مییابد. اما همانند فیلم Melancholia
ساخته لارس فون تریر، این فیلم در مورد آخرالزمان نیست.
“حس کامل” نوعی داستان حماسی ارائه میدهد. این فیلم بر عکس فیلم سرایت (contagion)
عمل کرده است، فیلمی که در آن کاراکتر قربانی کل داستان میشود. در روش کارگردان دیود
کنزلی و نویسینده آن کیم فاپز آکسون دو اشکال وجود دارد. اول اینکه داستان عاشقانه فیلم
مبتذل و همه گیر است. دوم اینکه شخصیت زن اصلی فیلم که متخصص اپیدمیولوژی است و
خود را در خط مقدم مبارزه با این بیماری قرار میدهد، کار وی به عنوان کاری حاشیهای و نه اصلی
فیلم نشان داده شده است. مثلا با وجود همه گیر شدن این بیماری مرگبار،او هنوز در شیف
۹ تا ۵ کار میکند. (۷ ساعت در روز)
ایوان مک گریگور و اوا گرین در نقش مایکل و سوزان، دو عاشق بخت برگشتهای هستند که شاهد
به پایان رسیدن نسل بشر هستند. در اولین شب هم نوازیشان با هم، هر دو حس بویای خود
را از دست میدهند. پس از هفته ها و ماهها آنچه برای آنها باقی میماند، تنها حس لامسه است.
در ادامه، بیننده تصاویر متعددی از نحوه دست و پنجه نرم کردن مردم با این مبیاری و پشرفت آن
و تغغیر زندگی در سراسر جهان مشاهده می کند. پس از اینکه حس بویایی دنیا را کرت میگوید،
مردن بیشتر به دنبال غذاهای ادویه دار و تند هستند. در این زمان طعم و مزه مهم است که مردم
فقط زمان خوردن غذا، در دهان خود نرمی، اسفنجی بودن، ترد بودن و غیره را حس میکند. ” حس
کامل” تجربه قدم به قدم تغییرات دنیا را با پیشرفت بیماری به بیننده نشان میدهد. در انتهای فیلم
است که همه چیز مصنوعی میشود و دنیای واقعی پرهرج و مرج تر و آشفته تر میگردد.
داستان عاشقانه مایکل و سوزان، بر خلاف بسیاری از فیلمها عاشقانهای بی انتها نیست. هردوی آنها متعهد هستند، بنابراین مدت زمانی چند طول میکشد تا به احساسات پیش آمده بینشان اذعان کنند. اما تقریبا دیر شده است. آنها چند صحنه بسیار خوب به نمایش میگذارند (لحظه ای آنها با هم حمام میکنند و طعم کرم اصلاح را در دهانشان حس میکنند). اما حس ایجاد شده از سوی بیننده در وجود این دوکاراکتر آن چیزی نیست که یک بیماری واگیردار بتواند تاروپود رابطه عاشقانه آنها را از هم جدا کند.
بر خلاف فیلم Blindness (کوری) که در آن تنها حس بینایی نابود میشود،” حس کامل” منسجم تر است و کمتر ذات تمثیلی دارد. اما این دو فیلم در برخی از ایدهها مشترک هستند. مشکلی که در رابطه با “حس کامل” وجود دارد، ناتوانی داستان در عشق مبتنی بر شخصیت و یا مسئله ای بزرگتر و پر رنگتر است. این فیلم تا اندازهای، در هر دو سطح خسته کننده است، اما چیزی فراتر از حد معمول از یک سناریوی پایان دنیا به نمایش میگذارد. این فیلم در زمره بسیاری از فیلمهای پرفروش هم رده خود نیست، اما تاثیرگذارتر از آنهاست.