راز واژگونى تخت و تاج شاه ظالم

راز واژگونى تخت و تاج شاه ظالمReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Sep 18Rating:

پادشاهى نسبت به ملت خود ظلم مى کرد، دست چپاول بر مال و ثروت آنها دراز کرده ، و آنچنان به آنان ستم نموده که آنها به ستوه آمدند و گروه گروه از کشورشان به جاى دیگر هجرت مى کردند، و و غربت را بر حضور در کشور خود ترجیح دادند. همین موضوع موجب شد که از جمعیت بسیار کاسته شد و محصولات کشاورزى کم شد و به دنبال آن مالیات دولتى اندک ، و اقتصاد کشور فلج ، و خزانه مملکت خالى گردید.


ضعف دولت او موجب جراءت دشمن شد، دشمن از فرصت بهره گرفت و تصمیم گرفت به کشور حمله کند و با زور وارد مملکت شود:

هر که فریادرس روز مصیبت خواهد

گو در ایام سلامت به جوانمردى کوش

بنده حلقه به گوش از ننوازى برود

لطف کن که بیگانه شود حلقه به گوش

در مجلس شاه ، (چند نفر از خیرخواهان ) صفحه اى از شاهنامه فردوسى را براى شاه خواندند، که در آن آمده بود:

((تاج و تخت ضحاک پادشاه بیدادگر (با قیام کاوه آهنگر) به دست فریدون واژگون شد. )) (تو نیز اگر همانند ضحاک باشى ، نابود مى شوى .)

وزیر شاه از شاه پرسید: آیا مى دانى که فریدون با اینکه مال و حشم نداشت ، چگونه اختیاردار کشور گردید؟

شاه گفت : چنانکه (از شاهنامه ) شنیدى ، جمعیتى متعصب دور او را گرفتند، و او زا تقویت کرده و در نتیجه او به پادشاهى رسید.

وزیر گفت : اى شاه ! اکنون که گرد آمدن جمعیت ، موجب پادشاهى است ، چرا مردم را پریشان مى کنى ؟ مگر قصد ادامه پادشاهى را در سر ندارى ؟

همان به که لشکر به جان پرورى

که سلطان به لشکر کند سرورى

شاه گفت : چه چیز باعث گرد آمدن مردم است ؟

وزیر گفت : دو چیز؛ ۱- کرم و بخشش ، تا به گرد او آیند. ۲- رحمت و محبت ، تا مردم در پناه او ایمن کردند، ولى تو هیچ یک از این دو خصلت را ندارى :

نکند جور پیشه  سلطانى

که نیاید ز گرگ چوپانى

پادشاهى که طرح ظلم افکند

پاى دیوار ملک خویش بکند

شاه از نصیحت وزیر خشمگین و ناراحت شد، و او را زندانى کرد. طولى نکشید پسر عموهاى شاه از فرصت استفاده کرده و خود را صاحب سلطنت خواندند و با شه جنگیدند، مردم که دل پرى از شاه داشتند، به کمک پسر عموهاى او شتافتند و آنها تقویت شدند و براحتى تخت و تاج شاه را واژگون کرده و خود به جاى او نشستند، آرى :

پادشاهى کو روا دارد ستم بر زیر دست

دوستدارش روز سختى دشمن زورآور است

با رعیت صلح کن وز جنگ ایمن نشین

زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است

 

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

نتیجه مستى و دورى از نیمخورده ناپاک

کنيزکى از اهالى چين را براى يکى از شاهان به هديه آوردند.شاه در حال مستى خواست با او آميزش کند. او تمکين نکرد. شاه خشمگين شد و او را به غلام سياهى بخشيد.

آن غلام سياه به قدرى بدقيافه بود که لب بالايش از دو طرف بينيش بالاتر آمده بود و لب پايينش به گريبانش فرو افتاده بود، آن چنان هيکلى درشت و ناهنجار داشت که صخرالجن از ديدارش مى رميد و عين القطر از بوى بد بغلش مى گنديد: