یکى از هندوها، طریق نفت اندازى را یاد مى گرفت . حکیمى به او گفت : (( تو که در خانه ساخته شده از نى زندگى مى کنى چنین بازیچه اى براى تو روا نیست .))
تا ندانى که سخن عین صوابست مگوى
و آنچه دانى که نه نیکوش جوابست مگوى
مدیریت پرچم های سیاه شرق مهر ۲۳, ۱۳۹۰ حكايت هاي گلستان سعدي: در تاثير تربيت دیدگاهها برای تناسب شغل با محل سکونت بسته هستند 0 Views
مهر ۲۴, ۱۳۹۰
مهر ۲۳, ۱۳۹۰
مهر ۲۳, ۱۳۹۰
یکى از هندوها، طریق نفت اندازى را یاد مى گرفت . حکیمى به او گفت : (( تو که در خانه ساخته شده از نى زندگى مى کنى چنین بازیچه اى براى تو روا نیست .))
تا ندانى که سخن عین صوابست مگوى
و آنچه دانى که نه نیکوش جوابست مگوى
يک سال از ((بلخ بامى )) به سفر مى رفتم . راه سفر امن نبود، زيرا رهزنان خونخوار در کمين مسافران و کاروانها بودند. جوانى به عنوان راهنما و نگهبان به همراه من حرکت کرد. اين جوان انسانى نيرومند و درشت هيکل بود. براى دفاع با سپر، ورزيده بود. در تيراندازى و به کار بردن اسلحه مهارت داشت .زور و نيرويش در کمان کشى به اندازه پهلوان بود و ده پهلوان اگر هم زور مى شدند نمى توانستند پشتش را بر زمين آورند. ولى يک عيب داشت و آن اينکه با ناز و نعمت و خوشگذرانى بزرگ شده بود، جهان ديده و سفرکرده نبود، بلکه سايه پرورده بود، با صداى غرش طبل دلاوران آشنا نبود و برق شمشير سوارکاران را نديده بود.