نقد و بررسی فیلم The Unbearable Lightness Of Being (سبکی تحمل ناپذیر هستی)

نقد و بررسی فیلم The Unbearable Lightness Of Being (سبکی تحمل ناپذیر هستی)Reviewed by محمدرضا on Aug 24Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم The Unbearable Lightness Of Being (سبکی تحمل ناپذیر هستی)نقد و بررسی فیلم The Unbearable Lightness Of Being (سبکی تحمل ناپذیر هستی) سبکی تحمل ناپذیر هستی عنوان فیلمی به کارگردانی فیلیپ کافمن و بر اساس رمانی به همین نام از میلان کوندراست.

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم The Unbearable Lightness Of Being (سبکی تحمل ناپذیر هستی)

سبکی تحمل ناپذیر هستی عنوان فیلمی به کارگردانی فیلیپ کافمن و بر اساس رمانی به همین نام از میلان کوندراست.

گرچه در ایران این رمان را بیشتر با نام بارهستی میشناسیم. رمانی فلسفی و پر از روابط پیچیده انسانی. صحبت در مورد فیلم قدری با صحبت در مورد کتاب فرق دارد. از نظر من فیلم با کتاب تفاوت هایی دارد. به خصوص در شخصیت پردازی و پرداختن به دغدغه ی اصلی شخصیت ها و احساسات درونی آنان و همچنین برخی از شخصیت های کتاب در فیلم بسیار کمرنگ بودند. از این رو این نوشته بیشتر فیلم را مورد بررسی قرار خواهد داد. داستان اصلی فیلم مربوط می شود به زمان حمله شوروی سابق به چک اسلواکی. در پس داستان اصلی و شخصیت های آن سایه شوم جنگ و اشغال احساس می شود.پس خواسته یا ناخواسته فیلم در برخی از جاها اشاره ای هم به سیاست دارد و رهبران کمونیست را نقد میکند داستان تشکیل شده است از چند شخصیت اصلی که در طول زندگیشان با هم برخورد دارند و بر روی هم تاثیر می گذراند. داستان اصلی روابط پیچیده این چند شخصیت را بررسی میکند. توماس با بازی دنیل دی لوئیس٬ پزشکی مجرب٬ ماهر و موفق است. او ویژگی های اخلاقی خاص خود را داراست. بارزترین این ویژگی رابطه با زنهای مختلف است . او معتقد است چون یکبار زندگی میکنیم و همین یک بار زندگی را تجربه میکنیم و زندگی تکرار نمی شود پس مسئله ای متوجه ما نیست و حتی اگر اشتباهی هم مرتکب شویم می توان از کنار آن گذشت، او زندگی را بسیار سبک می پندارد. او همچنین حساب عشق و رابطه جنسی را از یکدیگر جدا میپندارد و حتی پس از ازدواج هم به روابط نامشروع خود ادامه می دهد. او در یک سفر با دختری ساده و صادق به نام ترزا با بازی ژولیت بینوش اشنا می شود و با او ازدواج میکند. ترزا به لحاظ اخلاقی برعکس توماس است. او زندگی را سنگین می پندارد او بسیار زودرنج ونسبت به همه چیز حساس است. از طرفی سابینا دوست قدیمی توماس هم به نوعی مانند خود توماس است. او هم به دنبال تجربه های جدید است و از ارتباط با دیگران هراسی ندارد. احتمالا سابینا از آن دسته از شخصیتهایی است که ازدواج را به معنای دست و پاگیر بودن برداشت میکنند و از آن می ترسند. زیرا با وجود اینکه یک استاد دانشگاه شیفته ی او می شود و به او پیشنهاد ازدواج می دهد او بدون هیچ حرفی به سفر می رود. یکی از اختلاف های فیلم و داستان در شخصیت استاد دانشگاه است. از نظر من حضور او در داستان بسیار پررنگ است در صورتی که در فیلم در چند سکانس او را بیشتر نمیبینیم.

فیلم را میتوان به سه قسمت تقسیم کرد. قسمت اول قبل از هجوم شوروی. در این قسمت شخصیت ها پرداخته می شوند٬ روابط ها و پایه داستان شکل میگیرد. با شخصیت های مختلف آشنا می شویم و اخلالقیات ه رکدام از آنها پی می بریم. در قسمت دوم شوروی٬ چک اسلواکی را اشغال میکند در اینجا شخصیت های داستان به ژنو مهاجرت میکنند. سابینا با استاد دانشگاه آشنا میشود. توماس دوباره سابینا را پیدا میکند و با او رابطه برقرار میکند. و حتی بین سابینا و ترزا هم روابطی شکل میگیرد. سابینا پس از آشنایی با استاد و فرار از ازدواج به ایالات متحده می رود. ترزا که به لحاظ روحی خسته است به علت طرز تفکر خود و سنگین و دشوار دیدن زندگی دوباره به کشور خود باز می گردد تا حداقل در کشور و خانه ی خود باشد. به دنبال او توماس هم که عاشقانه او را دوست دارد به چک اشغال شده برمی گردد. مسئله ی جالب این است که علی رغم عشقی که توماس به ترزا دارد اما باز هم نمیتواند جلوی روابط خود را بگیرد. از این رو از نظر من قصد میلان کوندرا از نشان دادن این شخصیت ها چیزی بیشتر از بحران های جوامع انسانی است. شاید قصد کوندرا اشاره به غرایز انسانی و واکاوی و تجزیه و تحلیل درونی ترین احساسات و تمایلات یک انسان است. البته فیلم در نشان دادن این مطالب کمی ضعیف عمل کرده است.

در قسمت سوم ترزا و توما زندگی مشترک خود را در سرزمین اشغالی خود ادامه میدهند. جایی که کمونیست ها مدام برایشان ایجاد خطر میکنند و دلیل این امر مقاله ای است که توماس در دوران جوانی بر ضد رهبران کمونیستی نوشته است. او با وجود اذیت ها باز هم سر حرف خود میماند و از این رو به او اجازه پزشک بودن نمیدهند.

توماس مجبور میشود برای ادامه زندگی به کارهایی همچون شیشه شوری

روی بیاورد. اما او همچنان در ارتباط با زنها بی هیچ محدودیتی پیش می رود.

در انتهای ماجرا شخصیت های فیلم به روستایی پناه می برند. آنها به نوعی

خود را محدود میکنند اما علی رغم این انزوا، به نظر می رسد آنها در آخر

آرمانشهر خود را می یابند و با اینکه طرز تفکرشان نسبت به زندگی متفاوت

است اما به نحوی به آن زندگی دلخواهی که می خواستند میرسند. تنها در

انتهای این قسمت ترزا و توماس را شاد مییینیم. گویی اثری از دغدغه های

آنان نیست. آنها بالاخره میتوانند شاد باشند و اینجاست که زندگی پایان

می یابد. همانطور که بارها گفتم فیلم و کتاب اختلاف هایی دارند که میتوان

به پرداخت صحیح شخصیت هااشاره کرد. دغدغه ها٬ احساسات و درونی ترین

حالات هر کدام از این شخصیت ها و علت کارهایشان به اندازه ی کتاب بر ما

مشخص نیست. شخصیت پردازی توماس به خوبی انجام نشده است با این

حال بازی خوب دی لوییس این نقص را تا حدی جبران کرده است و معلوم

نیست اگر دی لوییس این نقش را ایفا نمیکرد چه بر سر توماس می آمد.

بر عکس شخصیت ترزا به خوبی پرداخت شده و بازی خیره کننده بینوش

هم مزید بر علت شده تا به خوبی شخصیت ترزا را درک کنیم.. جدا از بازی

های خوب موسیقی و فیلمبرداری فیلم هم از نکات مثبت فیلم هستند.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …