نقد و بررسی فیلم The Suspended Step Of The Stork (گام معلق لک‌لک)

نقد و بررسی فیلم The Suspended Step Of The Stork (گام معلق لک‌لک)Reviewed by محمدرضا on Aug 23Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم The Suspended Step Of The Stork (گام معلق لک‌لک)نقد و بررسی فیلم The Suspended Step Of The Stork (گام معلق لک‌لک) اصل و اساس در تحلیل این اثر توجه به مفهوم تعلیق است. این مفهوم هم از نظر کلامی و هم از نظر

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم The Suspended Step Of The Stork (گام معلق لک‌لک)

اصل و اساس در تحلیل این اثر توجه به مفهوم تعلیق است. این مفهوم هم از نظر کلامی و هم از نظر

بصری ارجاعات فراوانی در فیلم دارد. مشاهده می شود که این لفظ در عنوان فیلم که به مثابه ی شناسنامه ی فیلم است، ذکر شده است. از اجسادی که در آغاز فیلم بر روی آب معلق اند تا گروهبانی که روی خط مرزی(که ظاهرآ مرز بین یونان و آلبانی است) یک گام بر میدارد( درست مانند لک لک) و انگار که مردد است تا گام بعدی را بردارد. به همین ترتیب جسدی که در میانه ی فیلم و در میانه ی یک کمپ آوارگان به دار آویخته شده و میان زمین و آسمان معلق است، عروسی ای که به آن شکل منحصر به فرد برگزار می شود اما سرانجام معلومی ندارد، کودکی که در سکانس آخر ادعا می کند که داستانی را برایش به طور کامل بازگویی نکرده اند و کارگرانی که به همان ترتیب بر تیرهای برق آویزان اند. برداشت فیلم با ریتم کند و نماهای طولانی و … سوای تمام این ها خود موقعیت آوارگی/پناهندگی به مانند یک برزخ و حائل کاملآ مشخص است. وضعیتی که فرد در آن اسیر تمام زنجیرهای فراتر از توانایی و دسترس خود می شود و به صورت کاملاً خودخواسته و در عین حال از روی جبر خویش را به درون آن می اندازد. زنجیرهایی مثل مصائب جنگ، اوضاع اسف بار اقتصادی، مشکلات سیاسی و …

وضعیت(پناهندگی) به صورت ضمنی در فیلم برابر با حالت سر مرگ برابر گرفته می شود. وضعی که در آن یک سمتش همان قید و بند ها وفشارهای جان فرسا(زندگی) و سمت دیگرش مرگ/نیستی است. در عین حال رکود نفس گیری بر وضعیت پناهندگی حاکم است و پناهندگان تنها امید به تغییر و بهبود دارند و عملاً آن را نمی یابند چنانچه می بینیم پناهندگانی را در فیلم که چندین سال است منتظر صدور روادیدشان هستند. اگر به یک معنا حالت های تعلیق/ پناهندگی را به حوزه های دیگر امور بشری تسری دهیم، می توانیم شرایطی مشابه را بازیابی کنیم. خود فیلم در این بابت یک نشانه ی روشن به دست می دهد و آن امر سیاسی است که به شکلی حریصانه تمایل دارد همه چیز را در بر گیرد. در فیلم ما با یک سیاستمدار(مارچلو ماسترویانی) آشنا می شویم که از چرخه ی تکرار/ تعلیق و بی حاصلی زندگی سیاسی خود به ستوه آمده است و قادر به تمکین از همان روتین های حزبی، دیپلماتی و دولتی نمی شود. این فرد کتابی هم نوشته است به اسم” افسردگی در پایان قرن”. در آن به وضع بشر در پایان قرن ۲۰ام میلادی و مقایسه ی آن با آغاز همین قرن پرداخته است. ملاحظه می شود که بشر در وضعی تعلیقی و در واقع در لبه ی مرزها(سر مرگ) زندگی کرده و می کند. چه در آغاز قرن بشر به همان شکل مشغول چپاول، دست اندازی، تفرقه افکنی،کشتار و جنگ بوده و در پایان قرن هم وضع به همین منوال است و سیاستمدار تلویحآ اعلام می کند که با پایان قرن بشریت هم مرز زندگی و مرگ یا حالت سر مرگ و تعلیق را پشت سر می گذارد و به طور کامل می میرد. در این مورد سخن درجه دار نظامی در آغاز فیلم که می گوید این خط مرز است و اگر پا فراتر بگذارم خواهم مرد یا پناهدگان که با رد شدن از مرز در واقع بر سر هستی شان قمار می کنند، راهگشاست.

در ارتباط با مفهوم تعلیق از یک بُعد دیگر هم می توان سخن گفت و آن هم وجود دو شخصیت محوری است. اولی کارگردان جوان و دومی سیاستمدار. کارگردان جوانی که شاید به واسطه ی یک تفنن و یا اجبار از سوی مرجعی بالاتر به مناطق حائل(مرزی) رفته و در حال تهیه مستندی از وضعیت آوارگان است. او به طور اتفاقی در یکی از لحظات فیلم هایش چهره ی آشنای سیاستمداری را می بیند که چندی است گم شده است. این لحظه را می توان آغاز سفری انسانی در راستای چیرگی بر مرزها و تعلیقات حاصل از آن ها دانست. از همین لحظه است که فیلمساز جوان سرگشته و پرسان در پی کسب اطلاع از وضع سیاستمدار می رود. در این راه مُراد(استاد یا هدف) او همان سیاستمدار است که با کنار کشیدن از تمام قیدها و مرزبندی های توافقی میان بشر به خصوص در موقعیت او به عنوان کسی که خود در این تقسیمات دست داشته است، در واقع خط بطلانی بر آنها می کشد و به عنوان فردی آزاده به میان مردمی می رود که شاید اوضاع آنها حاصل مستقیم تصمیمات افرادی مثل اوست.

سیاستمدار سابق اکنون فردی عامی و در سخت ترین شرایط ممکن است.

وی این شرایط را به صورت تعمدی و برای درک انسانهای دیگری پذیرفته است

که شاید تمام عمرشان را در آنها صرف کرده اند، و نیز برای درمان درد افسردگی

اش( با توجه به نام کتابش). از طرف دیگر کارگردان جوان هم شیفته ی او شده

است و چند باری تلاش می کند که با افراد درون کمپ یکی شود. اما نتیجه ی

نهایی زمانی رقم می خورد که سیاستمدار با فهمیدن اینکه امکان لو رفتن

هویت قبلی اش وجود دارد، آخرین مرز را هم پشت سر گذاشته است و در

سوی مقابل کارگردان جوان در حالتی تردیدآمیز و درست مانند فرد نظامی

ابتدای فیلم، روی خط مرزی متوقف می ماند.

. سیاستمدار آزادگی را به نهایت خود می رساند. در این مرحله دیگر زندگی

و یا خوشی و مرگ مسئله نیستند، بلکه مسئله ی اصلی درک و پیوستگی

نهایی با مقام والای انسانی است. انسانی که مفلوک، جدا افتاده، مرز بندی

شده، در وضعیت بی تکلیفی و سر مرگ است. این پیوستگی با زیرپا گذاشتن

قراردادهایی حاصل شده است که موجبات وضع موجود را فراهم آورده اند.

پیوستگی ای که انسان(ها) را از تعلیق به در می آورد و آنها را به سمت

نوع دوستی، فعالیت، شادابی، سرزندگی و تفاهم سوق می دهد. دست

آخر می توان گفت که در این فیلم جنبه مثبت نگرانه ی تفکر کارگردان به

جنبه منفی نگرانه ی آن چربش دارد. چناچه همین یک فرد رهایی یافته

(سیاستمدار) خود کورسویی از امید را ایجاد می کند به این آرزو که

دیگرانی هم باشند تا راه او را ادامه دهند.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …