نقد و بررسی فیلم The Match Factory Girl (دختر کارخانه ی کبریت سازی)

نقد و بررسی فیلم The Match Factory Girl (دختر کارخانه ی کبریت سازی)Reviewed by محمدرضا on Aug 24Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم The Match Factory Girl (دختر کارخانه ی کبریت سازی)نقد و بررسی فیلم The Match Factory Girl (دختر کارخانه ی کبریت سازی) سه گانه ایی که مطبوعات و منتقدین به آن نام پرولتاریا داده اند با فیلم دختر کارخانه ی کبریت سازی به پایان می رسد.

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم The Match Factory Girl (دختر کارخانه ی کبریت سازی)

سه گانه ایی که مطبوعات و منتقدین به آن نام پرولتاریا داده اند با فیلم دختر کارخانه ی کبریت سازی به پایان می رسد.

اگر چه خود کارگردان بنابر مصاحبه ایی که داشته است چندان با ترکیب لفظی سه گانه ی کارگری همدلی ندارد۱٫ چون از نظر او آگاهی طبقاتی ایی که لازمه ی پرولتر بودن است در آنها موجود نیست. بنابر گفته ی کوریسماکی این افراد بهتر است به عنوان بازندگان سر به زیری در نظر گرفته شوند که تنها قادرند رنج و سختی بکشند و از چیزی خبر ندارند. کسانی که با نادانی های خاص خود موقعیت های کمیک وار و ترحم برانگیزی را می آفرینند که هسته ی اصلی طنز گزنده ی مدنظر کارگردان را فراهم می آورد. کافی است در این رابطه به عنوان نمونه، بی آلایشی و ساده دلی شخصیت تایستو(Turo Pajala) در فیلم آریِل(فیلم دوم همین سه گانه) یا رودولفو، مارسل و شونارد در زندگی کولی وار(La vie de Boheme) را به یاد آورید. می شود گفت که تم کلی مورد توجه در آثار این کارگردان فلاکت و نادانی جمعی نوع بشر است و از نظر او هرکسی به نحوی دچار بدبختی و نادانی است. این تریلوژی به طور واضح مفاهیم فوق(فلاکت و عدم آگاهی) را در بطن یک بررسی طبقاتی و نه لزوماً ایده ئولوژیک قرار داده است.

اما فیلم حاضر با نمایش جمله ایی بدین مضمون آغاز می شود.” انگار که در اعماق جنگلی دور از اینجا، از سرما وگرسنگی مرده اند”. پس از این یک کنده ی درخت را میبینم که در میان ابزارآلات گوناگون ابتدا پوسته اش گرفته می شود و سپس به قطعات کوچکتری و درنهایت به کبریت های ریزی تبدیل شده و بسته بندی می شود تا روانه ی فروش و مصرف گردد. بدون شک آغاز فیلم با این نما هدفی در پی دارد. هرچند که روایت فیلم بسیار سرراست، سهل و بدون پیچیدگی است اما مطمئناً ورای این لایه های ظاهری و از جوانب مختلف امکان بررسی های گوناگون آن وجود دارد و نوشته ی ذیل به صورت سمبولیک و مختصر در پی بررسی این هدف برآمده است. کنده ی درخت همان آیریس(Kati Outinen) است. کسی که در میان جهانی از ناشناخته ها قرار دارد و آنقدر با وضع موجود بیگانه است که تا سکانس بعدی کمترین گفته ایی از او شاهد نیستیم. شاید او نمی داند که چرا اینجاست(ناآگاهی) و چرا تا این اندازه در رنج است(بازندگی). دختری که به میان مناسبات دنیا پرت شده است و او کوچکترین نقشی در آنها نداشته و ندارد. همین مناسبات و عدم اشراف او بر آنهاست که نابودی به بار می آورد.

در مرحله ی بعد آیریس به دلیل تخلف از قوانین(خرید لباس مورد علاقه و تحمیل هزینه ی اضافی بر خانواده) مجبور می شود برای عادی سازی وضع(تقاضای ناپدری و نامادری اش) تن خود را در اختیار دیگری بگذارد و مجبور به تن فروشی می شود که برابر با عریان شدن کنده درخت ابتدای فیلم و اولین ضربه ی وارد شده به او است. از این لحظه سیر قهقرایی و سقوط او آغاز می شود. چرا که اساساً موقعیت تناقضی غیرقابل حل در بر دارد. تصوراتی که او از روابط رمانتیک دارد آنقدر خام دلانه اند که بیننده ی فیلم برخوردهای آیریس را با مرد مورد علاقه اش خنده دار خواهد دانست(جایی که طنز سیاه فیلم به شدت خودنمایی می کند). در این حالت نه دختر درک صحیحی از عشق و موقعیت خود دارد و نه اطرافیان طالب عشق او هستند، درست به مانند درخت و دستگاههای سرد و سخت کارخانه که هیچ درک متقابلی از هم ندارند. آیریسی که در جهان انسان هایی زندگی می کند که همگی مثل جزیره هایی از دیگری جدا افتاده اند، غافل از اینکه خودش هم حاصل و بَرآمد جهان کنونی است با تمام نقاط ضعف و پلیدی های آن. هر چند که وی رگه هایی از حیات را مانند یک درخت در خود دارد اما در برابر ضربات سخت آهن نمی تواند دوام بیاورد. مرد(Vesa Vierikko) به راحتی هر چه تمامتر او را پس می زند و این دومین ضربه ایی ست که به دختر وارد می شود.

آیریس پس از اتفاقاتی که این رابطه برایش به بار می آورد سومین ضربه را هم

متحمل می شود. او شروع به فروپاشی و خرد شدن می کند. آیریس دیگر

حیات ندارد بلکه به خرده ریزه هایی از کبریت تبدیل شده است که کارش به

آتش کشیدن است. وی پس از سرخوردگی از انسان ها تصمیم به ویرانگری

می گیرد. ابتدا فرد مورد علاقه ی خود را به کام مرگ می فرستد، سپس

اولین کسی را که به او اظهار علاقه می کند و در نهایت ناپدری و نامادری

اش را تا در نهایت خود دستگیر و نابود شود. در نهایت اگر بخواهیم طبق

دیدگاه و منطق کارگردان به قضاوت برآییم، دلیل تغییر و تبدیل دخترک را

از انسانی معصوم به موجودی که با خونسردی چند قتل را انجام می دهد

می توان این دانست. دختر بدون آگاهی پا به جهان گذاشته است و بدون

آگاهی در آن به زیستن ادامه می دهد. حاصل جمع عدم درک اوضاع و

وارد آمدن فشارهای بیرونی به او سرانجام باعث می شود که به جای

عمل کنشی و خلاقانه(که لازمه اش فهم جهان است) به شکل غریزی

و واکنشی رفتار کند. او بازنده به جهان وارد شده و بازنده از آن خارج

می شود. زیرا تقدیری جز این برایش وجود ندارد.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …