معرفی فیلم The Executioner (جلاد)

معرفی فیلم The Executioner (جلاد)Reviewed by محمدرضا on Aug 22Rating: ۵.۰معرفی فیلم The Executioner (جلاد)معرفی فیلم The Executioner (جلاد) چیزی که درباره‌ی "جلاد" عجیب است، این است که برلانگا آن‌را در زمان ژنرال فرانکو ساخت، یک کمدی درخشان

User Rating: Be the first one !

معرفی فیلم The Executioner (جلاد)

چیزی که درباره‌ی “جلاد” عجیب است، این است که برلانگا آن‌را در زمان ژنرال فرانکو ساخت، یک کمدی درخشان

انتقادی که با وجود سانسورهایی که از سوی حکومت شد، ولی بازهم زهر خود را به بهترین شکل ممکن می‌ریزد.

“جلاد” داستان مردیست که اگر اعدامی‌های دولت را نکشد، خانه‌اش را از او می‌گیرند. تم رویایی و عجیب و غریبش از همینجا شروع می‌شود، ما کشوری را می‌بینیم که اعدامی‌ها توسط یک عده‌ی کاملا به خصوص به اسم جلاد و توسط شکسته شدن گردنشان کشته می‌شوند(جایی از فیلم آمادئو این کار را این گونه توجیه می‌کند: دست خوخه را به برقی ۱۲۰ ولتی می‌زند و می‌گوید صندلی برق چند هزار ولت برق دارد، آیا این انسانی تر است که جنازه را تکه تکه دفن کنیم؟). این گروه انگشت شمار برای مردم بدترین وجهه را دارند، برای آنها چیزی فراتر از نجس هستند، فیلمساز از این موضوع دو استفاده‌ی اساسی می‌کند: ۱- بازخوردهای نسبت به مرگ را در بازخوردهای کسانی که چه به نحوی مستقیم و چه غیرمستقیم با مرگ درگیرند نشان می‌دهد، ما در کل فیلم شاهد این برخوردهای خنده دار مردم با این افراد و شغل‌هایشان هستیم. این رفتار از همان اول فیلم و با رفتار خوخه با آمادئو، جلاد پیر شروع و به شکلی هوشمندانه دوباره به خود او در آخر فیلم و رفتار دیگران با او برمی‌گردد. ۲- در فیلم ما هیچ اشاره‌ای از سوی مردم به سوی دولت نمی‌بینیم، تمام واکنش‌ها به خود جلاد برمی‌گردد، فیلمسازها به گونه‌ای کار کرده که ما حس می‌کنیم دولتی درکار نیست، قربانی‌ای (در معنای اصلی‌اش) درکار نیست و مردم آنها را نمی‌بینند، به همین دلیل است که تمام عمل مرگ در جلاد خلاصه می‌شود. بله،خیلی تند و تیز است، درواقع فیلم، جلاد را فرد مهمی از سوی دولت فرانسه به تصویر کشیده: مثلا زمانی که خوخه را به شهر دیگری می‌برند تا یکی را بکشد، چون احتمال عفو حس می‌شود، دولت حاضر است که او و خانواده‌اش را تا هر وقت که شده در آن شهر با تمام پرداخت هزینه نگه دارد. و یا زمانی که وقت مرگ محکوم می‌رسد، در یک صحنه‌ی عجیب و غریب، قایق نظامیان همچون شبحی از دل تاریکی یک غار بیرون می‌آید و خوخه را با بلندگو صدا می‌زند.

در یکی از نماهای پایانی و جادویی فیلم، ما خوخه را می‌بینیم که داردتوسط سربازها به سوی اتاق اعدام برده می‌شود. دوربین در یک نمای تراولینگ بالا می‌آید و یک محیط بی روح و غول آسا شکل می‌گیرد و شخصیت ها خرد و کوچک می‌شوند، خوخه اینجا وضعیتی همسان کسی قرار می‌گیرد که قرار است کشته شود(حتی بدتر از آن) و نه کسی که قرار است بکشد. این نما و سکانسی که نما در آن قرار دارد یعنی سکانسی که خوخه در زندان تلاش می‌کند تا از کشتن محکوم به اعدام فرار کند، چکیده‌ای از کل فیلم است و این قسمت از کتاب “در خون سرد” را یادآور می‌شود: “از یک شاهد پرسیدند که دژخیم کیست؟ گفت، ما، مردم”. باور کردن این حقیقت که “جلاد” در زمان دیکتاتوریِ ژنرال فرانکو ساخته شد کار سختیست، همانطور که باور کردنش برای “ویریدیانا” کار سختیست، اما باید باور کرد که برلانگا و بونوئل از آن دسته هنرمندانی بودند که باعث شدند تا با وجود محدودیت‌ها، هنر اسپانیایی در رادار فرهنگ جهانی بدرخشد. ۱۵ دقیقه از فیلم زیر تیغ سانسور پاک شد که تازگی‌ها بیشترش به فیلم بازگشته، اما نکته‌ای که دولت اسپانیا به آن توجه نکرد این بود که “جلاد” فیلمی نیست که با سانسور بشود آنرا رام کرد. در صحنه‌ی آغازین فیلم که متشکل از سه نمای طولانیست، دوربین از کلوزِ یک کاسه ی آبگوشت که دارد نون در آن تکه تکه می‌‌شود، به نمای فولی از یک سرباز می‌آید که دارد هم غذایش را آماده می‌کند و هم روزنامه می‌خواند، در پس زمینه دو نفر با تابوتی وارد می‌شوند و بر روی نیمکت می‌نشینند و منتظر می‌مانند. سپس گروهی از دری دیگر بیرون می‌آیند، یکی از دو نفر مسئول دفن به یک آدم قد کوتاه و پیر اشاره می‌کند و می‌گوید او جلاد است، سپس با حیرت به او نگاه می‌کنند. بعدش با تابوت داخل می‌شوند و با تابوت پر برمی‌گردند. این صحنه نه تنها نشان از پختگی فیلمنامه در آشنا کردن بیننده با موقعیت و تم فیلم دارد، بلکه ما را با کارگردانیِ چندلایه و میزانسن عمیق برلانگا آشنا می‌کند. این سبک کارگردانیِ فکر شده و پر چالشِ برلانگا به گونه ‌ای است که ماهیتی لایه لایه به هرنما از فیلم می‌دهد، یعنی اتفاقات و شخصیت‌ها در فاصله‌های مختلف و زمینه‌های مخلف با دوربین قرار دارد. این شیوه‌ی کارگردانی مهندسی شده که در سینمای استادی مثل کوروساوا هم دیده می‌شود، باعث شده تا نماهای فیلم طولانی‌تر شده، از کات زدن‌های زیاد جلوگیری می‌کند و خودبه‌خود باعث می‌شود تا برای فهم کنش‌های هر نما، به سراغ بازبینی‌های متعدد برویم.

این حرف اغلب صحت دارد که بهترین کمدی‌ها آنهایی هستند که هسته‌ای

از غم و اندوه شدید در زیر پوست خود دارند، برای مثال می‌شود به بیلی

وایلدر و “آپارتمان” اشاره کرد. برلانگا که شاید بهترین فیلمساز کمدی

اسپانیا باشد، از این قاعده مستثنی نیست. درواقع موقعیت‌هایی مثل

فرار خوخه از کشتن یک فرد، از شدت غمناکی و ابزوردی خود، به طنز

می‌گرایند. “جلاد” که شاید بعد از ویردینای بونوئل بهترین فیلم اسپانیا

باشد، که در ۱۹۹۶ دومین فیلم برتر اسپانیا شناخته شد، هنوز برای غیر

اسپانیایی‌ها ناشناخته‌ است و مهجور مانده و باید به جهانیان شناسونده

شود. شاید زمان بیشتر این امکان را برای آن مهیا کند، چون “جلاد” به

شکلی استادانه هیچ تاریخ مصرفی ندارد. جلاد فیلمی است درباره‌ی

مرگ، درباره‌ی مجازات مرگ، درباره‌ی کسانی که در این منجلاب ترسناک

و منفور گرفتار شده‌اند، کسانی که نه عاملی بر مرگ، بلکه خود قربانی‌

های مرده‌ی فیلم ما هستند.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …