نقد فیلم The Dead Don’t Die (مردهها نمیمیرند)
کمدی غیرمصنوعی «جیم جارموش» کمحرف، غمگین است و کاملا زنده جلوه نمیکند، با وجود این که دیالوگهای هوشمندانه
زیادی دارد و بازیگران آن را هم گروهی از هنرپیشگان درجه یک تشکیل میدهند. این یک اثر مضحک است که گویی بدون کارگردانی روی مسیری حرکت میکند که یک ژانر پرطرفدار است و طرفداران به نیکی از آن یاد میکنند: کابوسهای پر از زامبی مرکز آمریکای «جرج ای رومرو» (George A Romero)، وقتی که بدنهای کمگوشت آنها از قبر بیرون میآید، حالا تسلیم تقلید چشم و گوش بسته، مصرف گرایی و خودپسندی نابودکننده شده که روح آنها را میخورد، خیلی قبل از این که آنها به مرگ ظاهری خود برسند.
«بیل ماری» (Bill Murray)، «آدام درایور» (Adam Driver) و «کلوئی سوینی» (Chloe Sevigny) نقش سه پلیس زحمتکش را ایفا میکنند، به ترتیب به نامهای «کلیف»، «رانی» و «میندی»، در شهر خیالی سنترویل در آمریا، جایی که ارزشهای میانهرو در آن حکمرانی میکند. «کلیف» رئیس آسانگیر ولی کسل آنهاست. آنها باید با خیلی از افراد محلی بدقلق مثل «هرمیت باب» («تام ویتس» (Tom Waits)) و «فارمر میلر» («استیو بوشمی» (Steve Buscemi)) که فردی مرتجع و همیشه مخالف است دست و پنجه نرم کنند. همچنین «بابی» («کلب لندری جونز» (Caleb Landry Jones)) هم در قصه نقش دارد، کسی که یک پمپ بنزین و فروشگاه کتب مصور را اداره میکند، در کنار «هنک» دوست داشتنی («دنی گلاور» (Danny Glover)) که یک مشتری ثابت رستوران «لیلی» (استر بالینت (Eszter Balint)) و «پوزی» («روسی پرز» (Rosie Perez)) است.
ولی یک اتفاق خیلی عجیب در حال رخ دادن است. مردم آن منطقه توسط ملاک اسکاتلندی قبرستان محلی آن جا، «زلدا» («تیلدا سوئینتون» (Tilda Swinton))، یک فرد ظاهرا معنوی ولی با این حال در حرف زدن رک و بیپرده به شدت از لحاظ روانی تحت فشار هستند. خطوط رادیویی پلیسها کار نمیکنند، و روشنایی روز هم کماکان حتی وقتی که ساعت میگوید که دیگر باید شب باشد باقی میماند. سپس جسد یکی از همسایگانی که تازه فوت کرده یعنی «مالوری اوبراین» دائمالخمر («کرول کین» (Carol Kane)) شروع به تغییر پیدا کردن میکند و زامبیها از قبرها بیرون میآیند، که گویا این قضیه به خاطر یک عدم توازن جهانی که به خاطر شکست قطبی رخ داده در حال اتفاق افتادن است. یک زامبی عاشق قهوه است و نقش او را «ایگی پاپ» (Iggy Pop) ایفا کرده – زیاد هم نسبت به شکل و شمایل عادی او در اکثر اوقات تفاوتی ندارد. از لحاظ بازیگری، او یک کوه از نبوغ است.
به فیلم برخی ارجاعات سینهفیلی اضافه شده است: وقتی که سه بچه سر از مغازه «بابی» در میآورند تا ببینند که کجا میتوانند مستقر شوند، یک صحبت کوتاه در مورد هتل «روانی» (Psycho) میشود، که این توسط «بلوچ» (Bloch) نوشته شده، کسی که یک داستان کوتاه در مورد زامبیها به نام «مردهها نمیمیرند» (The Dead Don’t Die) هم دارد، که در دهه ۷۰ به مدد «کرتیس هرینگتن» (Curtis Harrington) راهی تلوزیون شده بود.
لذت زیادی در تماشای چهرههای فاقد احساس و آشنای «سوینی»، «درایور» و خصوصا «ماری» وجود دارد، کسی که برای به شدت بامزه و قابل تماشا بودن نیازی ندارد که زیاد حرف بزند یا کار خاصی انجام دهد. با گفتن این، دیالوگهای خندهدار و ریسه رفتنهای مختلفی هم در فیلم وجود دارد، خصوصا وقتی که پلیسها و ژورنالیستهای بخش اخبار تلوزیون که همگی بهتزده هستند شروع به بحث به شکلی تقریبا یکسان در مورد وفور مرگهای خشونتبار میکنند.
ولی سکانسهای دیالوگ میان «درایور» و «ماری» اغلب بهخاطر نزدیکی به کمدی سخیف و کلیشهای ناامیدکننده هستند، سکانسهایی که در آن شخصیتها به شکلی غیرمستقیم به آگاه بودنشان از موقعیت خیالی که در آن گیر افتادهاند اشاره میکنند. این شکوفایی «پیراندلی» ]نویسنده ایتالیایی[ گونه به درستی در فیلم تثبیت نمیشود و زیادی دانشآموزی بهنظر میرسد. سپس به آن مشکل قدیمی میرسیم که همیشه با آن مواجهیم. به طور سنتی، هیچ نیاز خاصی برای یک فیلم زامبیمحور دیده نمیشود که در خود پیچش داستانی یا اتفاقاتی وارونه و خلاف پیشبینی جای بدهد؛ همین افزایش ویرانی میتواند به خودی خود کافی باشد – اگرچه «شان مرده» (Shaun of the Dead) اثر «ادگار رایت» (Edgar Wright) لحظات جذابی از کشش و گیرایی در ارتباط با اتفاقی که وقتی شما میبینید شخصی که عاشقش هستید در حال تبدیل شدن به یک زامبی است را در خود جای داده بود.
«مردهها نمیمیرند» به آن صورت پیشرفت داستانی ندارد – مشخصا اتفاقی برای «زلدا» میافتد، اگرچه این هم یک لودگی یک بار مصرف به نظر میرسد که به شکل غیر عمدی نشان میدهد که «جارموش» به شکل خطرناکی در حال رسیدن به انتهای ایدههایش است. مردگی و زندگی ابدی قبلا
توجه او را با فیلمهایی چون «مرد مرده»
(Dead Man) محصول سال ۱۹۹۵ و «تنها
عشاق زنده میمانند» (Only
Lovers Left Alive) محصول ۲۰۱۳ به خود
جلب کرده بود؛ و زهد و انزوای ابدی یک
سامورایی در «گوست داگ: طریقت سامورایی» (Ghost Dog
Way of the Samurai) محصول سال ۱۹۹۹ به
تصویر کشیده شده بود. در این فیلمها کمدی
مهم است: قرار نیست آنها کاملا جدی گرفته
شوند، و با این حال بخشی که جدی است به
شدت جدی است.
ولی «مردهها نمیمیرند» برخی اوقات لگام
گسیخته و ناتمام به نظر میرسد، یک
مجموعه از ایدهها، حال و هواهای مختلف،
بازیگران باکلاس که در یک داستان که به
آش شله قلم کار شبیه است کنار هم
جمع شده اند. ولی همیشه به خاطر
ژرف اندیشی هوشمندانه و ضرباهنگ
کنترلشدهاش در مورد عادی بودن غیر
عادی قابل تماشا است، و به زیبایی
توسط «فردریک المز» (Frederick Elmes)
فیلمبرداری شده است.