نقد فیلم Pain And Glory (درد و افتخار)

نقد فیلم Pain And Glory (درد و افتخار)Reviewed by محمدرضا on Jun 13Rating: ۵.۰نقد فیلم Pain And Glory (درد و افتخار)نقد فیلم Pain And Glory (درد و افتخار) «پدرو آلمودووار» یک داستان به شدت شخصی را برای فیلم جدید خود که در مورد بازنشستگی یک کارگردان فیلم سالخورده از

User Rating: Be the first one !

نقد فیلم Pain And Glory (درد و افتخار)

«پدرو آلمودووار» یک داستان به شدت شخصی را برای فیلم جدید خود که در مورد بازنشستگی یک کارگردان فیلم سالخورده از حرفه‌اش است،

با بیماری و افسردگی دست و پنجه نرم می‌کند و قدرت‌اش رو به افول است پیدا کرده است. این بیست و یکمین فیلم بلند کارنامه آلمودووار است: شاید بتوانیم آن را «بیست و نیم» بنامیم.

«درد و افتخار» یک فیلم پاییزی با یک حال و هوای متفکرانه و غمگین است، که درد در آن بیشتر از افتخار است، اگرچه افتخار نهایتا دوباره تجدید حیات پیدا می‌کند. این اثر تمرکز آلمودووار نسبت به مرگ را به همراه دارد: خودش و افرادی که او دوستشان دارد، ولی همچنین عشق به فیلمسازی که شاید هنوز از پس مرگ بربیاید، یا این که راهی برای کنار آمدن با آن پیدا می‌کند.

مثل همیشه، آلمودووار فیلمی ساخته که در مورد لذت است، که به خودی خود ]تماشایش[ هم لذت است: شوخ طبع، هوشمندانه و لذت بخش. فیلم در مورد عشق، خاطره، هنر، مادران، عاشقان و بیش از همه در مورد خودش است، که اگر در دست یک کارگردان کم‌تجربه‌تر بود می‌توانست به شکل ناامیدکننده‌ای لوس باشد. ولی «آلمودووار» استاد ارجاع دادن به خود و در هم تنیدن چیزهای مختلف است: فیلم درون فیلم، داستان درون داستان، رویا درون رویا. «آلمودووار» روی یک مشعل همواره در حال اشتعال از خلاقیت کار می‌کند و من حس کردم که این فیلم آن قدری روان و فریبنده اجرا می‌شد که من می‌توانستم پنج ساعت دیگر هم با آن پیش بروم.

«آنتونیو باندراس» به سراغ نقشی رفته که انگار زاده شده تا آن را ایفا کند، اگرچه بدون آن مدل موی پمپادور که معمولا برای او در نظر گرفته می‌شد. او «سالوادور مالو» (Salvador Mallo) است، یک کارگردان فیلم که چندین سال است چیزی نساخته ولی آن قدری پول جمع کرده که بتواند یک زندگی راحت را در میان آثار هنری گران‌ قیمت برای خودش ترتیب دهد، که البته ناخوشی‌های خودش هم باید دست و پنجه نرم کند – سردردها، کمردردها، سرفه کردن‌ها بعد از مصرف غذای جامد – و افسردگی عمومی؛ تمامی این‌ها به‌ نظر یک رابطه علت و معلولی با رسیدن او به یک بن‌بست فکری دارند.

یک ملاقات اتفاقی با یک دوست قدیمی که یک بازیگر است، یک ملاقات اتفاقی با یک دوست قدیمی که یک بازیگر است، «زلوما» (با حضور کوتاه «سسیلیا راث» (Cecilia Roth)) او را به یک ستاره قدیمی به نام «آلبرتو» («اسیر اتخندیا» (Asier Etxeandia)) متصل می‌کند، آن‌ها دهه‌ها پیش وقتی در حال ساخت شاهکار او بودند، با هم دعوایشان می‌شود. «آلبرتو» شلخته «سالوادور» را با هروئین آشنا می‌کند، چیز خطرناک جدیدی که به او فیلمنامه سینمایی اتوبیوگرافی‌طور کنار گذاشته‌اش یعنی «اعتیاد» را یادآور می‌شود، فیلمنامه‌ای که در مورد مشکلات اعتیاد یکی از معشوقه‌های قدیمی‌اش بود. او این فیلمنامه را به «آلبرتو» می‌دهد تا روی استیج آن را اجرا کند و این باعث می‌شود تا آدم‌های قدیمی زندگی «سالوادور» سر و کله‌شان پیدا شود و وضعیت فکری او به یک باره تغییر کند. در تمام این مدت خاطرات خلسه‌ گونه از مادرش، که به زیبایی نقش او را در دوران جوانی «پنه لوپه کروز» (Penélope Cruz) ایفا کرده و در دوران پیری و در حوالی مرگ، «جولیتا سرانو» (Julieta Serrano) دست از سر «سالوادور» بر نمی‌دارد. مادر او وقتی مسن‌تر است به شدت مخالف سوال فرزندش در مورد خاطرات شخصی‌اش از زندگی‌اش است: «من هیچ کدام از این‌ها را در فیلم‌هایت نمی‌خواهم.»

همچون همیشه، فیلمبردار «خوزه لوئیس آلکان» (José Luis Alcane) و طراح صحنه «آنتخون گومز» (Antxón Gómez) به فیلم یک گرمی و غنای فوق‌ العاده داده‌اند، رنگ‌ها انبوه‌اند و در هم تنیده می‌شوند. چندین سکانس خنده‌دار بزرگ وجود دارد، خصوصا وقتی که «آلبرتو» و «سالوادور» ترغیب شده‌اند تا یک جلسه پرسش

و پاسخ را روی صحنه بعد از اکران یک فیلم جنجالی برگزار

کنند. «آلمودووار» شاید نسبت به جلسه پرسش و پاسخ

که یک سنت در زمینه فیلم‌سازی است حس سردرگمی دارد.

در شیوه روایی «آلمودووار» یک چابکی ماهرانه‌ای وجود دارد:

یک اتفاق دیگری را ادامه می‌دهد، یا قبل از چیزی را پوشش

می‌دهد یا همگام با دیگری پیش می‌رود، یا به یک خاطره

مشترک یا یک نسخه خیالی و ساختگی از اتفاقی می‌

رسد. ما مدام بین گذشته و حال حرکت داده می‌شویم.

اگر یک چیز در مورد فیلم وجود داشته باشد که رضایت

مرا به قدر کافی جلب نکرده، همان غیرمستقیم بودن

است که به آن معناست که آن ضربه احساسی نهایی

و پرقدرت هیچ گاه کامل از راه نمی‌رسد: اشک‌های

ناشی از گریه یا خوشی یا شهوت‌رانی یک جورایی یا

تاخیر دارند یا منحرف شده‌اند.

یک چیزی در این اثر وجود دارد که ناتمام است، ولی

شاید بیان‌گر وضعیت خود زندگی است. «درد و افتخار»

شما را با یک غم شیرین تنها می‌گذارد، ولی در کنار

آن با یک اشتهای زیاد نسبت به فیلم بعدی.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …