نقد و بررسی فیلم The Children’s Hour (ساعت بچه ها)
گاهی دروغی احمقانه یک زندگی را از بین میبرد. وقتیکه دو دوست قدیمی، “مارتا” (شرلی مک لین)
و “کارن” (آدری هپبورن) مدرسه خصوصی شبانه دوبی-رایت را تأسیس میکنند، هیچکدام نمیتوانند
آنچه که در انتظارشان خواهد بود را حدس بزنند. کارن پس از دو سال تصمیم به ازدواج با دکتر “کاردین” (جیمز گارنر) میگیرد. مارتا با شنیدن این خبر بهظاهر خودش را خوشحال نشان میدهد اما اوقاتی که کارن و دکتر را با یکدیگر میبیند عصبی میشود. اما چرا مارتا چنین واکنشی در قبال ازدواج کارن از خود نشان میدهد؟ آیا چون ممکن است که او تنها شود؟ پاسخ این سؤال بخش مهمی از فیلم را شامل میشود. شبی که مارتا و کارن در اتاقی مشغول صحبت با یکدیگرند و مارتا دلخور و ناراحت به نظر میرسد، کارن بوسهای بر گونهاش زده تا او را آرام کند. اما درست در همان لحظه یکی از دختران به نام “ماری” آن دو را از لای در نیمهباز میبیند. کاراکتر “ماری” در فیلم دختری بدجنس معرفی میگردد که بهراحتی دروغ گفته و دیگران را فریب میدهد. در سکانسی میبینیم که به دلیل همین رفتارها و دروغهایش کارن او را تنبیه میکند و دوربین با یک کلوزآپ نفرت و خشم را در چهره ماری نشان میدهد. این پیشزمینهای شده برای آنکه ماری راهحلی برای خروج از آن مدرسه پیدا کند. او بر اساس دیدههایش در آن شب دروغهایی را سر هم کرده تا مادربزرگش را برای ترک مدرسه قانع سازد. برحسب اتفاق صحبتهای “عمه لی لی” (عمهٔ مارتا) نیز خانم “تیلفورد” را به حرفهای ماری مطمئن میکند، اینکه مارتا و کارن با یکدیگر رابطه عاشقانهای داشتهاند. این دروغ آنقدر وحشتناک بوده که خانواده بچههای دیگر هم یکییکی فرزندانشان را از آن مدرسه بیرون میبرند. برخلاف امروزه که آثار زیادی با موضوع همجنسگرایی تولید میشود و هیچ حساسیتی نسبت آنها وجود ندارد، “ساعت بچهها” در سالهایی ساخته شد که هنوز چیزی بهعنوان حقوق همجنسگرایان مطرح نبود و برعکس در جامعه با نگاهی متفاوت و حتی تحقیرآمیز به آنها نگریسته میشد. زمانی که موضوع رابطه مارتا و کارن در فیلم مطرح میگردد، این فضاحت و آبروریزی بهسرعت در بین مردم پخش شده و وضعیتی کابوس وار برای مارتا و کارن به وجود میآورد طوری که آنها حتی قادر به خروج از خانه نیستند. بخشی از فیلم در نشان دادن این وجه تاریک بوده که تمام امیدهای آنها رو به زوال گذاشته است. حتی میبینیم که دکتر کاردین هم ته دلش به این مسئله شک و تردید دارد که کارن از او میخواهد مدتی از آنجا دور باشد. تا اینجای فیلم مخاطب در حالت تأسف و همدردی با مارتا و کارن بوده چرا که حقیقت را دانسته و از بی گناهیشان مطمئن است. اما اوج و غافلگیری فیلم در سکانسی بوده که مارتا تحت فشارهای عصبی شدید، حقیقتی را که سالها در دلش نگه داشته اعتراف میکند؛ “من تو رو همونطور که اونا میگن دوست دارم”. علیرغم تمام نشانههای ریزی که از ابتدا به گرایش غیرطبیعی مارتا اشاره نمودهاند، حقیقتاً این دیالوگ در اولین تماشای فیلم بسیار شوکه کننده هست.
ساعت بچهها” نمایشنامهای از “لیلیام هلمن” بوده که در سال ۱۹۳۴ در تئاتر برادوی روی صحنه رفت و در سال ۱۹۳۶ “ویلیام وایلر” فیلمی با نام “این سه نفر” (These Three) را بر اساس آن ساخت. اما ۲۵ سال بعد پس از ساخت شاهکار “بن هور” و در دهه آخر فیلمسازیاش تصمیم گرفت که دوباره آن را بازسازی کند تا این بار آزادانه و با محدودیت کمتر، به متن اصلی وفاداری بیشتری داشته باشد. “ساعت بچهها” از نخستین فیلمهایی بود که مسئله نگاه انسانی به همجنسگرایان را مطرح کرد و تأثیر اجتماعی خود را نیز در زمان پخشش بر جای گذاشت. البته فیلم هرگز از موضوع همجنسگرایی دفاع نمیکند بلکه وجود چنین گرایشی را در برخی انسانها ناخواسته دانسته و اینکه هر انسانی فارغ از هر گرایشی حق زندگی دارد. با این حال این موضوع بهقدری پررنگ هست که پیام فیلم یعنی تأثیر دروغ و تهمت ناروا بر زندگی یک انسان را تحتالشعاع خود قرار میدهد. زوج “آدری هپبورن” و “شرلی مک لین” را باید نقطه قوتی برای فیلم دانست. “هپبورن” که پیش از این در فیلم “تعطیلات رمی” نیز با وایلر همکاری داشت اینجا نقش متفاوتی را ارائه میدهد. اما بازی درخشان “شرلی مک لین” یک سر و گردن از او بالاتر است.
یک چیز جالب حضور “میریام هاپکینز” در نقش “عمه لی لی”
است که در فیلم “این سه نفر” نقش مارتا را ایفا کرده بود.
“ساعت بچهها” توانست پنج نامزدی در اسکار برای بهترین
بازیگر نقش مکمل زن (فی بینتر)، فیلمبرداری، طراحی
صحنه، صدابرداری و طراحی لباس به دست آورد و بازسازی
موفقی برای وایلر محسوب گردد. وایلر که اغلب با کمدیهای
عاشقانهاش شناخته میشود در “ساعت بچهها” از تلخی
اثر ابایی ندارد. مارتا سالها از ابراز عشق به کارن ترس و
واهمه داشته و اکنون خودش را گناهکار دانسته و مجازات
میکند. چقدر غمانگیز و دردناک دوستی بین آنها به پایان
میرسد. کارن پس از آخرین خداحافظیاش با مارتا، سرش
را محکم بالا گرفته و از میان مردم عبور میکند، او تاوان گناه
نکردهاش را پرداخته است.