نقد و بررسی فیلم The Big Short (رکود بزرگ)
بر خلاف انتظارها، «رکود بزرگ»(The Big Short) کار میکند. در واقع «کار میکند» توصیف کوچکی برای چیزی است
که آدام مک کی، کارگردان، در خصوص ساخت اقتباس بعیدش از کتاب غیرداستانی مایکل لوئیس درباره بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ به آن دست یافته است. لوئیس در شماره دسامبر ۲۰۱۵ مجله ونیتی فر نوشت، «وظیفه من این بود که کاری کنم که خوانندهها شدیداً تشنه دانستن درباره مشکلات اعتباری و تعهدات رهنی بشود.» این به نوبه خود به تعهد مک کی هنگام ساخت فیلم تبدیل شد. و یکی از دلایل اصلی موفقیت «رکود بزرگ» این اقدام مک کی است. مک کی با استفاده از طنز سیاه، شخصیت های دوست داشتنی و برخی تکنیکهای فیلم سازی غیراستاندارد (مانند مورد مخاطب قرار دادن بیننده به صورت مستقیم) انرژی زیادی را در طول مدت بیش از دو ساعت حفظ میکند و مانع از کسل شدن ما میشود.
«رکود بزرگ» المانهای داستانی را با نبش قبر شبه مستند گونه آنچه در طول سالهای منتهی به رکود ۲۰۰۸ رخ داد ترکیب میکند. شخصیتها یا افراد واقعی هستند که داستانشان را برای لوئیس گفتهاند یا کمی حال و هوای داستانی گرفتهاند (با تغییر اسامی برای محافظت از افراد مقصر). فیلم هم آموزنده و هم به شدت سرگرم کننده است. مک کی به روش خودش به بینندهها اطلاعاتی درباره دلایل منجر به این بی ثباتی میدهد اما این کار را با بی احترامیهای غیرمستقیم انجام میدهد. یکی از ابزارهای او سوء استفاده از افراد مشهور در ارائه توضیحات است. مارگوت رابی در حالی که در حال گرفتن حمام حباب است به ما درسی میدهد (انصافاً تمرکز روی آنچه میگوید خیلی سخت است). آنتونی بوردین، آشپز معروف، از مقایسه تاس کباب ماهی استفاده میکند. سلنا گومز بیست و یک بازی میکند.
نویسنده سابق SNL قبلاً چند فیلم دیگر را کارگردانی کرده بود- که همگی کمدی بودند [از جمله «مجری»( Anchorman) و دنباله آن]. این سابقه خیلی به درد رکود بزرگ خورده است. طعم کمدی به فیلم جذبه بیشتری داده است. نه تنها باعث شده که فیلم سنگینتر به نظر برسد، بلکه شتاب بیشتری به فیلم بخشیده است. لحن منتقدانه فیلم مورد پسند افرادی است که همیشه از فعالیتهای کاری والاستریت متنفر هستند. مک کی به هیچ وجه از این لحن برای گرفتن بازیهای مسخره استفاده نمیکند. نوعی خشک عمیق پشت این کمدی وجود دارد که حس میشود.
«رکود بزرگ» شخصیتهایش را از کتاب گرفته- البته تمام شخصیتهای کتاب لوئیس روی پرده دیده نمیشوند. تمرکز فیلم روی ۵ شخصیت است: مایکل بری (کریستین بیل)، یک نابغه مالی نه چندان اجتماعی؛ بارک بوم (استیو کارل)، یک دلال هشیار؛ جرد ونت (رایان گاسلینگ)، یک سرمایه گذار طماع که حاضر است آدم بکشد؛ و زوج چارلی گلر (جان ماگارو) و جیمی شیپلی (فین ویتراک)، یک جفت آماتور که دنبال فرصتی برای ثروتمند شدن هستند. بری نخستین کسی است که خطرات ذاتی واقع در روش والاستریت برای بالا بردن قیمت اوراق از طریق رهنهای کمتر از ارزش اوراق را شناسایی میکند. در اوایل سال ۲۰۰۵، او زنگ خطر را به صدا در میآورد اما هیچکس آن را نمیشوند. پس او با «کوتاه کردن» اوراق این را به یک فرصت سرمایه گذاری تبدیل میکند- با اطمینان از این که بازار مسکن سقوط میکند. ونت نیز به نتیجه مشابهی میرسد و با بوم- فردی که بعد از تحقیقات شخصی نظر او را تایید میکند- بحث میکند. گلر و شیپلی در زمان و مکان مناسبی قرار دارند و به توصیه دلال سابق بن ریکرت (برد پیت) برای خود یک صندلی در میز بزرگ این پسرها ردیف میکنند.
کریستین بیل، که با تغییرات شدید ظاهری بیگانه نیست، اجازه داده تا ظاهرش را برای به تصویر کشیدن بری زشت کنند. بیل از برخی رفتارها و خصوصیات منحصر به فرد بری (مثلاً این که او همیشه دوست دارد پابرهنه باشد) و به طرز بسیار باورپذیری توانسته شخصیت یک مرد مبتلا به سندرم آسپرگر را تقلید کند. استیو کارل توانسته خصوصیات فیزیکی و شخصیتی خود را پنهان کند، هرچند ذاتاً بوم به اندازه فردی مانند بری متقاعد کننده نیست. در حالی که بیل و کارل بخش عمده ای از زمان فیلم را در اختیار دارند، مجموعه ای از بازیگران بزرگ دیگر نیز در فیلم دیده میشوند مانند رایان گاسلینگ، برد پیت، ملیسا لئو، ماریسا تومی و مارک استرانگ.
این دومین اقتباس سینمایی نامتعارف از یکی از کتابهای لوییس
است و اساساً موفقتر از «بازی پول»( Moneyball) است. تبدیل
یک فیلم سال دو هزار یازدهی به یک فیلم بیوگرافیک غیرمتعارف
و عجیب امکانپذیر بود. «رکود بزرگ»، به دلیل لزوم اطلاع رسانی
به بیننده ها در خصوص طیفی از اصطلاحات و فرایندها، باید از
رویکرد متفاوتی استفاده میشده است. مک کی (در کنار فیلمنامه
نویسش، چارلز راندولف) راه حل شیرینی پیدا کردهاند. در نتیجه،
«رکود بزرگ» نه تنها در سطح روایی جواب میدهد، بلکه به عنوان
یک ابزار آموزشی نیز کار میکند و بدون خسته کردن بیننده به
هدف دوم دست مییابد. فیلمهای دیگری نیز درباره فساد بازار
سهام ساخته شدهاند. بیشتر این فیلمها مانند «والاستریت»
( Wall Street) و «درخواست نهایی»( Margin Call) جی سی
چاندور (حول و حوش سال ۲۰۰۸)به این شرایط از چشم یک فیلم
هیجان انگیز نگاه کردهاند. مک کی مانند مارتین اسکورسیزی در
«گرگ والاستریت»( The Wolf of Wall Street) نشان میدهد
که کمدی میتواند ابزار موثری در بیان داستانی به این شکل باشد
، به شرطی که از آن با دقتی موشکافانه استفاده شود. کاتهای
«رکود بزرگ» عمیق و ویرانگر هستند به گونه ای که نشان میدهند
چگونه رکود سال ۲۰۰۸ رخ داد و این که چقدر تحولات کمی در مقایسه
با آنها تاکنون صورت گرفتهاند.