نقد فیلم Sunshine Cleaning
این یکی، همان فیلم لیست هفتاد و ششمین مقاله از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» است، که بیشتر از صحبت دربارهی
ارزشهای سینمایی آن، باید گفت که چرا میتواند برایتان شیرین، آرامشبخش و باارزش باشد. اصل قصهی Sunshine Cleaning، چیزی نیست جز داستان زنی که عملا دنیایش را پسربچهی کوچکش، خواهر بیمسئولیت و خرابکارش و پدر پیر و نهچندان موفقی که دارد، تشکیل میدهند. او هم که ایمی آدامز به شکلی عالی نقشش را اجرا میکند، در دل ناامیدیهای زندگی خود، متوجه میشود که رفتن به سراغ صحنههای جرم و پاک و تمیز کردن آنها، میتواند آورندهی مبالغ نسبتا بالایی برای او و خانوادهاش باشد و به همین سبب، هرچه سریعتر همراه با خواهرش (با بازی امیلی بلانت)، خدمات بهداشتی Sunshine Cleaning را میسازد. زندگی تلخ وی اما شاید در نگاه خیلیها اصلا فضایی برای موقعیتهای کمدی ارائه نکند و به قدری سیاه و تاریک و رو به زوال باشد که صرفا بتواند در لحظاتی کوتاه، لبخندهای کماهمیتی را تحویلتان دهد.
ولی ماهیت اصلی فیلم در آن نقاطی نمایان میشود
که طنزش را در اوج مسخرگی و به شکل ایدهال، می
آفریند. مثل یک سکانس که در آن ایمی آدامز را درون
خانهای بزرگ و صد البته در کنار دوستان قدیمیاش
که تمامیشان حالا زندگی موفق و ظاهرا شادی را
تجربه میکنند میبینیم و از دیدن فرم تهوعآور سرگرمی
هایشان، آنقدر عمیق میخندیم که در لحظه حتی
جرئت لبخند زدن هم نداریم. همین که فیلم در موقع
پخش این سکانس کاری میکند که دیگر محلهای
کار شخصیتهای اصلی قصه را با همهی خونآلود
بودن و کثیفیشان مطلقا زشت و آزاردهنده نبینیم، مثال بارزی از همهی چیزهای ارزشمندی است که درون ثانیههای Sunshine Cleaning مییابید.