تحلیل فصل پنج Peaky Blinders (پیکی بلایندرز)
زیبا ولی توخالی، «پیکی بلایندرز» یکی دیگر از آن محصولات بریتانیایی زیبا از نظر بصری است که شبکهها و سرویسهای استریم
آنلاین (در مورد این مجموعه، نت فلیکس) در حال استفاده از آنها هستند تا گسترهی محصولات خود را وسیع نگه دارند. در حالی که آن در کنار مجموعه اخیر «دره شاد» (Happy Valley) درست کار میکند، علی رغم بخشهای موشکفانه که مخاطب را گرفتار میکنند این هنوز هم شبیه به یک تقلید رنگپریده است – که تا اندازهای به خاطر این است که ارتباط چندانی با شخصیتها وجود ندارد. با حضور «سیلین مورفی» (Cillian Murphy) و «سم نیل» (Sam Neil) در نقشهای اصلی، این یک تلاش قابل احترام ولی ناامیدکننده است، که برای انهایی که میخواهند وقت را به این مجموعه اختصاص دهند کار خود را انجام میدهد ولی بهندرت میتواند کسی را که چنین قصدی ندارد به این مجموعه جذب کند.
از یک لحاظ، این برنامه تقریبا جواب بریتانیا به «امپراطوری بوردواک» (Boardwalk Empire) است، به این ترتیب که در بحبوحهی جنگ جهانی اول رقم میخورد. ولی اگر شما به سریال ذکر شده دسترسی دارید، اگر راستش را بخواهید، نیازی به دومی ندارد، و لحن فیلم هم بیشتر چیزی شبیه به «دار و دستههای نیویورکی» (Gangs of New York) است، یک پنجرهی جذاب را رو به دورانی پر از وقایع به هم متصل بار میکند، بله، ولی، بیشتر به مانند مجموعهی شبکهی سینمکس (Cinemax) یعنی «نیک» (The Knick)، عملا مخاطبان را دعوت میکند تا با شجاعت به آن زنجیره وقایع متصل شوند.
ایده سریال از پردازش آن بهتر است: در بیرمنگام انگلستان و در سال ۱۹۱۹ رقم میخورد، مورفی نشد یک سرباز جنگ جهانی اول به نام «تامی شلبی» (Tommy Shelby) را ایفا میکند. او که از دنیا خسته است و کابوسهای دوران جنگ دست از سر او برنمیدارند (حقهای که دیگر به یک مرخصی طولانی نیاز دارد)، ریاست خانوادهاش را برعهده دارد، خانوادهای که در اصل یک گروه خلافکار به نام خود مجموعه دارند، که آن نام برگرفته از تیغی است که آنها زیر کلاه خود قایم کردهاند (و به شکلی خشن هم از آن استفاده میکنند).
تامی، در حالی که این گروه خلافکار در همان حین به انواع فعالیتّهای غیرقانونی مشغول بوده، فرصتی را پس از پیدا کردن یک سری اسلحه که متعلق به وینستون چرچیل – که آن موقع هنوز شکوه و جلال دوران اصلی خدمتش را نداشته – بوده است، برای گسترش دادن فعالیتهای خانواده پیدا میکند و البته بازپرس کمپبل با بازی نیل برای بررسی پرونده برگزیده میشود. در حالی که جبهههای مختلفی – از جمله حزب آزادیبخش ایرلند، کمونیستها و گروههای خلافکار رقیب – تمایل دارند تا این اسلحهها را به چنگ بیاورند، تامی نقشهای را پی ریزی میکند که از این اسلحهها به عنوان یک اهرم فشار استفاده کند. کمپبل، در همین میان، بیرحمی خودش را نشان میدهد، او یک شخصیتی شبیه به «ژاور» (از «بینوایان») دارد، مشتاق است تا روسای خود را نیز به وجد بیاورد.
با این وجود در حالی که مورفی یک جدیت و هیبت خاصی را به این نقش میبخشد، بقیه خانواده صرفا برای خالی نبودن عریضه در سریال حضور دارند، و حتی تامی هم به ورطه تبدیل شدن به یک کلون از «مایکل پیت» (Michael Pitt) و شخصیت به جنگ رفتهی «جیمی» از «امپراطوری بوردواک» میافتد. همین مسئله در مورد «آنابل والیس» (Annabelle Wallis) در نقش زنی که این پتانسیل را دارد تا قلب سنگی تامی را نیز نرم کند، صدق میکند.
مشخصا، درام زیادی را در این بخش پرهیاهو از تاریخ
بریتانیا میتوان یافت، و برخی از آنها بدون هیچ
شکی از روایتی آرام هم استقبال خواهند کرد.
ولی خیلی از بخشهای «پیکی بلایندرز» (که
توسط «استیون نایت» (Steven Knight) نوشته
و خلق شده، کارگردانی آن بر عهده «اتو باترست»
(Otto Bathurst) و «تام هارپر» (Tom Harper)
بوده، و «کارین مانداباخ» (Caryn Mandabach)
هم یکی از تهیه کنندگان آن است) به این شکل
با روایتی کند به تصویر کشیده میشود، از موسیقی
متن متناسب با آن دوره گرفته تا استفاده از تکنیک اسلو موشن برای سکانسّای مبارزه.
نت فلیکس دو فصل (یا ۱۲ قسمت) را در دسترس قرار
داده، که دومین بخش از سریال هم قرار است در ماه
نوامبر در دسترس قرار بگیرد. با این حال، برای طرفداران
این ژانر که از لحاظ توجه به سنتها غنی است و گزینه
هایی چون ماجراهای گنگستری را هم در خود جای داده
، یک آلترناتیو ضعیف – حتی اگر تیغها هم در زیر کلاه
شخصیتها پیدا شود – برش چندانی در مخاطب ایجاد
نمیکند.