نقد و بررسی فیلم Lone Survivor (تنها بازمانده)

نقد و بررسی فیلم Lone Survivor (تنها بازمانده)Reviewed by محمدرضا on Jul 6Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Lone Survivor (تنها بازمانده)در کوه های افغانستان، یک مرد، مجروح و در حال خونریزی، با احتمال بسیار ضعیف زنده ماندن، مبارزه می کند

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Lone Survivor (تنها بازمانده)

در کوه های افغانستان، یک مرد، مجروح و در حال خونریزی، با احتمال

بسیار ضعیف زنده ماندن، مبارزه می کند. در این نقطه است که تمرکز

فیلم «تنها بازمانده» اثر پیتر برگ از اینکه یک فیلم جنگی باشد تغییر

می کند و توجه خود را به داستانی درباره ی زنده ماندن معطوف می کند.

حالا که به گذشته نگاه می کنیم، اینکه تمام نیروهای عملیات نظامی بالهای سرخ، در کیسه های مخصوص حمل جنازه به وطن بازنگشتند، نوعی معجزه است. مسئله این نیست که عملیات ضعیف و ناشیانه برنامه ریزی شده بود، اما با وجودی که روی روش های ارتباطی نامطمئن و امتحان پس نداده ای بیش از حد حساب کرده بودند، رویداد عجیب و تأسف باری همه چیز را نقش بر آب کرد. نتیجه، مرگ ۱۹ نفر از نظامیان آمریکا بود که موقع انجام کاری رخ داد که در ابتدا عمل چندان خطیری به نظر نمی آمد.

فرصت ساخت «تنها بازمانده» “جایزه” ای است که کارگردان آن پیتر برگ، در ازای کارگردانی فیلم «کشتی جنگی» برای استودیوی یونیورسال پیکچرز، نصیب خود کرده است. استودیو توافق کرده بود تنها در صورتی بودجه ی ساخت «تنها بازمانده» تأمین کند که برگ ابتدا کارگردانی «کشتی جنگی» را به پایان برساند؛ فیلمی که از دید استودیو امید می رفت بتواند جایگاه خود را به عنوان مدعی جدید مجموعه فیلم های دنباله دار و پرفروش در فصل تابستان پیدا کند. که البته همه ی ما خوب می دانیم شرایط به چه شکل پیش رفت و نتیجه چه بود.

«تنها بازمانده» با نگاهی به کتابی نوشته شده توسط مارکوس لوترل ( تنها بازمانده ی واقعی آن عملیات) و بر اساس وقایعی که در کوه های هندوکش در استان کونار در ماه ژوئن به صورت عملیات زمینی رخ داد، ساخته شده است. فیلم با معرفی چهار شخصیت اصلی به ما شروع می شود که همه ی آنها از اعضای نیروی ویژه ی Navy SEAL هستند و در نهایت کارشان به نزاع تن به تن با دشمن آنهم با نفراتی چندین برابر بیشتر از آنها می کشد. علاوه بر لوترل (مارک والبرگ)، با فرمانده ی عملیات مایکل مورفی (تیلور کیسچ)، دنی دایتز (امیل هرش) و مت اکسه اکسلسون (بن فاستر) نیز آشنا می شویم. دریابان اریک کریستنسن، فرمانده ی کل گروه ویژه ی شماره ۱۰، احتمالاً به این دلیل که اریک بانا نقش او را بازی می کند، زمان زیادی روی پرده حضور دارد. بخش معرفی در «تنها بازمانده» همان خصوصیات همیشگی را دارد، تصاویری مجزا که طراحی شده اند تا ویژگی های انسانی افرادی را که در انتها در شرایط خطیری قرار می گیرند، به نمایش بگذرانند. تأثیرگذاری این صحنه ها محدود است. به جز لوترل، باقی شخصیت ها عادی و معمولی به نظر می رسند.

هدف عملیات بالهای سرخ، دستگیری یا از پا درآوردن یکی از رهبران رده بالای طالبان است. چهار مأمور ویژه به زمین منتقل می شوند تا او را هدف بگیرند. مشکلی که با آن روبرو می شوند این است که تجهیزات رادیویی و تلفن ماهواره ای شان، هیچ یک به خوبی کار نمی کنند و به این ترتیب وقتی بایستی تصمیم مهمی گرفته شود، تماس پیوسته قطع و وصل می شود. سپس، هنگامی که خود را استتار کرده اند، سه نفر چوپان وارد مسیری می شوند که به پناهگاه آنها منتهی می شود. در صحنه ای که به عنوان جالب توجه ترین سکانس فیلم به چشم می آید، نیروهای ویژه بایستی تصمیمی مربوط به مرگ و زندگی بگیرند: از قوانین جنگی پیروی کنند و اسیران غیرمسلح خود را آزاد کنند یا انسانهایی را که فکر می کنند احتمال دارد جاسوس های طالبان باشند، بکشند. طی اقدامی که باعث شده است لوترل تا این حد به کند و کاو در افکار و اعمال خود دست بزند و با توجه به رایج بودن پی بردن به اشتباهات پس از صورت گرفتن اقدام غیرقابل جبران در ارتش، مأمورهای ویژه چوپان ها را آزاد می کنند. کمتر از دو ساعت بعد، آنها مورد حمله ی ناگهانی قرار می گیرند و سه نفرشان جان سالم به در نمی برند. بدتر از این، یک هلیکوپتر که برای نجات آنها آمده بود مورد حمله ی تیربار ها قرار می گیرد و آمار جان باختگان را خیلی بیشتر می کند.

استفاده ی ترکیبی برگ از تجهیزات معمولی و ساده تر در کنار دوربین روی دست، کارایی خود را در ثبت تنش و غوغای صحنه های نبرد ثابت می کند. آمریکایی ها تنها به خاطر سلاح های حمله کننده ها مجروح نمی شوند، بلکه موقع عقب نشینی روی مسیر گل آلود و شیبداری که پر از خرده سنگ و آشغال و تکه های ویرانه های ساختمان هاست نیز زمین می خورند. برخورد فیلم با نبرد به سبکی غم انگیز و وحشت آور واقع گرایانه است. یک سکانس طولانی که با آتش گرفتن اولین نیروی ویژه آغاز شده و با به خواب رفتن لوترل در حالت استتار تمام می شود، نمایشگر فیلمسازی در اوج قدرت و اشتیاق خود است. «تنها بازمانده» در نشان دادن آنچه بر سر این افراد آمد، رویه ای آشکار و تصویری اتخاذ می کند و برای افرادی که معتقدند فیلم های جنگی بایستی از نمایش خشونت های واقعی پرهیز کنند، مناسب نیست. برخی جنبه های فیلم به « Lions for Lambs» اثر رابرت ردفورد (که ممکن است در بعضی قسمت های خود از عملیات بالهای سرخ الهام گرفته شده باشد) شباهت دارند، اما فیلم حاضر اثری متمرکز تر است که پیشروی داستان خود را با چابکی ادامه می دهد.

نقش آفرینی ها قوی هستند اما از آن نوعی نیستند که احتمال داشته

باشد برای کسب جایزه در نظر گرفته شوند. مارک والبرگ علت پیوستگی

فیلم است و در نقش مردی که با وجود تحمل مقدار زیادی آزار و شکنجه

های جسمی، باز هم برای زنده ماندن تقلا می کند، باورپذیر ظاهر شده

است. به هیچ کدام از بازیگران دیگر زمان کافی داده نشده تا شخصیتی

ملموس و واقعی به وجود بیاورند. حضور اریک بانا به خصوص به هدر رفته

است، گرچه گفته شده است که او بعد از خواندن فیلمنامه حاضر بوده

تنها برای اینکه در این فیلم حضور داشته باشد، هر نقشی را بپذیرد.

با ایجاد یک بازسازی سینمایی از رویدادهایی که با جزئیات دقیق در

کتاب آمده بودند در کنار چیزهایی که لوترل در چندین مصاحبه در سال

۲۰۰۷ مطرح کرده بود، میتوان گفت که «تنها بازمانده» حق مطلب را در مورد داستان لوترل ادا می کند. میتوان «تنها بازمانده» را یک شرح واقعه ی پوچ گرایانه (نیهیلیستی) از مأموریتی شکست خورده که در آن تقریباً همه ی شخصیت ها کشته شده اند در نظر گرفت و یا روایتی از شهامت و زنده ماندن درباره ی اینکه چطور یک انسان بر احتمالات غلبه کرد و به وطن بازگشت. بیشتر فیلم های جنگی سعی می کنند از نظر زمینه ی وقوع داستان و مقصود و هدف نهایی خود گسترده و جامع به نظر بیایند. «تنها بازمانده» بازی در زمین کوچکتری را انتخاب می کند و به نوبه ی خود موفق هم می شود.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …