نقد فیلم Little (کوچک)

نقد فیلم Little (کوچک)Reviewed by محمدرضا on Apr 28Rating: ۵.۰نقد فیلم Little (کوچک)نقد فیلم Little (کوچک)اگر به خاطر کاریزما و حضور یک نوجوان ۱۳ ساله به نام «مارسی مارتین» (Marsai Martin) که او را با مجموعه تلوزیونی Black-ish

User Rating: Be the first one !

نقد فیلم Little (کوچک)

اگر به خاطر کاریزما و حضور یک نوجوان ۱۳ ساله به نام «مارسی مارتین» (Marsai Martin) که او را با مجموعه تلوزیونی Black-ish

می‌شناسیم) نبود «کوچک» (Little) تقریبا غیر قابل تماشا می‌شد. نویسندگی و کارگردانی اثر در حد بهترین آثار برای عرضه‌ی خانگی‌ در دهه‌ ۹۰ است و عدم تمایل فیلم برای انجام هیچ‌کار سرگرم‌کننده‌ای در کنار آن بخش ابتدایی خسته‌ که ۱۰۵ دقیقه تجربه ملال‌آور را به همراه دارد هم گواهی بر این مسئله است. «مارتین»، با این حال، باعث می‌شود که چیزهای بد «کوچک» کمتر بد به‌نظر بیایند و بخش‌های معمولی‌اش را تا حد نسبتا خوب بالا می‌برد. او بامزه، با اعتماد به نفس، و آن‌قدری خوب است که نگاه‌ها را از دیگر بازیگران پخته‌تر و مسن‌تر فیلم بدزد. وقتی او حتی برای چند دقیقه از صحنه بیرون می‌رود، سکانس‌ها دردآور می‌شوند.

«مارتین» فقط ستاره «کوچک» نیست، او یک تهیه‌کننده‌ی اجرایی است. با الهام از فیلم «بزرگ» (Big) «تام هنکس» (Tom Hanks)، او ایده‌ی اصلی ساخت «کوچک» را مطرح کرد و سپس آن را برای طی کردن مراحل فیلمنامه‌ نویسی و کارگردانی به دستان «تینا گوردون کیزم» (Tina Gordon Chism) سپرد. این فیلم به‌طور نصفه و نیمه یکی از آثار تبدیل شخصیت محسوب می‌شود (اگرچه در این فیلم یک نصف تبدیل انجام می‌شود، یک زن بالغ به یک دختر بچه)، با این حال فیلم نسبت به «سرود کریسمس»‌ (A Christmas Carol) اثر «چارلز دیکنز» (Charles Dicken) دین بیشتری دارد تا «بزرگ».

«کوچک» با یک مقدمه که در سال ۱۹۹۳ جریان دارد و دختر مدرسه‌ای «جردن سندرز» (Jordan Sanders با بازی «مارسی مارتین») را به مخاطب معرفی می‌کند، آغاز می‌شود. او یک دختر درس‌خوان و علاقه‌مند به تکنولوژیو علم است که با بچه‌های بامزه مدرسه در نزاع به سر می‌برد و دقیقا وقتی که لحظه‌ی درخشیدن او بین بچه‌های مدرسه فرا می‌رسد، قلدرهای مدرسه آن لحظه را نابود می‌کنند. (سکانسی که منتج به شکستن یک دست توسط «جردن» می‌شود، چه از لحاظ رویکرد و چه از لحاظ اجرا به شکل تعجب‌برانگیزی بامزه نیست. این یک قلدری با جزئیات سطح بالاست که برای خندیدن در فیلم به کار بسته شده.)

ماجرا ۲۵ سال جلو می‌رود، «جردن» (که حالا نقش او را «رجینا هال» (Regina Hall) بازی می‌کند، کسی که در مجموع بیش از ۱۰ دقیقه از زمان فیلم هم شامل حضور او نمی‌شود) صاحب یک شرکت تکنولوژی رو به ترقی است؛ او شرکت را با سخت‌گیری تمام و رویکردی عاری از شوخی و سراسر جدیت اداره می‌کند. زیردستان او از او متنفر هستند – بیش از همه دستیار شخصی او، «ایپریل» (با بازی «ایزا ری» (Issa Rae))، کسی که باید هر ۷ روز هفته به صورت ۲۴ ساعته در خدمت رئیس‌اش باشد و اوامر او را اطاعت کند. هدف «ایپریل» در زندگی این است که روی پای خودش بایستد و کار اپلیکیشن خودش را نهایی کند ولی او زیادی خجالتی است تا آن را به «جردن» نشان دهد، که البته در نهایت هم او گوش نخواهد داد که ایپریل چه می‌گوید. روزی، «جردن» به شکل تصادفی و عجیب با بچه‌ای مواجه می‌شود که دونات می‌فروشد و یک عصای جادویی را با خود دارد. اجی مجی لا ترجی! صبح روز بعد، وقتی ساعت «جردن» زنگ می‌خورد، او دیگر آن رئیس مستبد ۳۹ ساله یکی از رو به رشدترین شرکت‌های آتلانتا نیست بلکه یک دختر بچه ۱۳ ساله است. بدتر از آن، این است که برای پرسه زدن در مناطقی که جلوی ورود کودکان به آن گرفته می‌شود او مجبور است وانمود کند که «ایپریل» خاله‌ی اوست و برگشتن به مدرسه هم برای او اجباری‌ست – همان جهنمی که تقریبا ربع قرن پیش برایش خاطرات بدی را رقم زد. (و البته، یک قلدر جدید و یک ستاره‌ی مستعد دیگر هم آن‌جاست.)

در اکثر اوقات فیلم، حداقل تا یک جا در انتهای فیلم که اوضاع دستخوش تغییر می‌شود، «جردن» و «ایپریل» به چشم رقیبان یکدیگر دیده شده‌اند. آن‌ها از هم خوششان نمی‌آید و سخت نیست که بفهمیم چرا. «جردن» یک عوضی شناخته شده است که در بدن یک نوجوان گرفتار شده و «ایپریل» به این موقعیت به چشم یک فرصت برای ترفیع نگاه می‌کند. چه کسی قرار است پروتاگونیست قصه باشد؟ ایپریل خجالتی بین این دو نفر احتمالا دوست‌داشتنی‌تر است ولی نقش‌آفرینی «مارتین»‌آن قدری با اطمنینا است که غیرممکن است مجذوب قدرت او نشد. از لحاظ ساختاری، فیلم یک افتضاح است.

جنس شوخی‌های فیلم معمولا شبیه

به سیت‌کام‌هاست، و بیشتر به دنبال

بذله‌گویی است تا استفاده از مواد مورد

نیاز برای ساخت سکانس‌های خنده‌دار

هوشمندانه. بعضی اوقات خنده‌دار است

ولی نه آن قدری که مدت زمان طولانی‌

اش را توجیه کند. با تماشای «کوچک»،

من نمی‌توانستم از فلش‌بک زدن ذهنم

به فاجعه‌ی سال ۱۹۸۷ «کرک کمرون»

(Kirk Cameron) / «دادلی مور» (Dudley

Moore) یعنی «پسر کو ندارد نشان از

پدر» (Like Father, Like Son) جلوگیری

کنم که ذهنیتی شبیه به این در مورد

ساخت «کمدی» داشت. این فیلم جدید

، با کیفیت منفصل و اپیزودیک‌گونه‌اش،

اغلب حس یک سری شکست خورده

از «شنبه شب زنده» (Saturday Night Live)

را می‌دهد که انقدری طولانی می‌شود که

نگاه کردن به ساعت مچی کار بهتری برای

گذراندن زمان می‌شود. علی‌رغم پیشرفت

بزرگ مارتین برای راهیابی به پرده نقره‌ای،

«کوچک» اثر موفقی نیست.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …