نقد و بررسی فیلم Léon Morin, Priest (لئون مورین کشیش)
در سال ۱۹۶۱، یک سال پس از اینکه او [اشاره به «ژان-پائول بلموندو»] در «از نفس افتاده» حضور یافت، و دو سال
پس از اینکه او [اشاره به «امانوئله ریوا»] در «هیروشیما، عشق من» بازی کرد، ژان-پائول بلموندو و امانوئله ریوا در فیلم «لئون مورین کشیش» ایفای نقش کردند. هر دویشان در روزهای اوجشان بودند، بلموندو پنج فیلم دیگر هم در آن سال بازی کرد. کارگردان فیلم «ژان-پیر ملویل» بود، کسی که به خاطر فیلمهای گنگستری و فیلمهایی که دربارهی نیروهای مقاومت فرانسه ساخته بود معروف بود. یک فیلم جنایی برای آنها ایدهآل به نظر میرسید، اما آنها داستان این فیلم را مورد شهوت، دین و سیاست قرار دادند. وقتی فیلم به ما یک زن و یک کشیش را نشان داد، که هردویشان جذاب و حدود ۲۰ سال سن داشتند، به تنهایی در یک اتاق که درش بسته بود، تمامی ما راجع به احتمال وقوع یک مقاربت جنسی خیالبافی میکردیم. مشخصاً هر کشیش و زن جوانی این را درک میکنند. پنجاه سال پیش، بسیاری از زنان جوان فرانسه به مجبور به تن دادن به داشتن رابطه با مردان فرانسوی بودند، اما یک کشیش مسلماً حاضر به داشتن رابطه با کسی نیست … و بالاخره، چی؟ آن زن انتظار دارد چیزی رخ ندهد و آن کشیش وسوسه میشود؟ آن مرد از زن انتظار دارد که خودش موقعیت را درک کند؟ احتمالاً. و دوباره، آنها شروع به صحبت دربارهی دین میکنند. البته بحث آنها از اتاق اعتراف شروع شده بود، جایی که بارنی (با بازی ریوا) وارد شده تا یک دعوا به ران بیاندازد. حرفهای ابتدایی او چیزهایی مثل “من را به خاطر گناهانم ببخشید پدر” نبودند، بلکه میگوید ” دین مثل یک عالمه مواد مخدر است برای آرام کردن انسانها!” او کشیشش را بدون توجه به اسمش انتخاب میکند، پسری که والدینش نامش را “لئون” گذاشتهاند.
او یک کمونیست است. چیزی که در نزاع آلمان و فرانسه همچون یک دلبستگی است، آن هم در هنگامی که میتینگهای گروههای میانهرو در شهر جنگزدهی “ویشی” با آن دولت خائنش برگزار میشوند. همچنین او یک بیوه با یک دختر نیمه یهودی است، و او در مدرسهای که به خاطر اشغال پاریس توسط آلمانیها به یکی از دهکدههای آلپ نقل مکان کرده کار میکند. این شهر پر از ایتالیاییهای خوش مشربی است که اکثراً کلاه بر سر دارند، و کوهنوردی و خوردن شیرینی جزو علایق آنهاست. سپس صدای مهیب تانکهای آلمانی بلند میشود، سپس آنها متحدان ایتالیاییشان را جمع میکنند، سپس آنها میکشند و به همان جایی میفرستندشان که یهودیها را میفرستند. بارنی و دو مادر دیگر که بچههایی نیمه یهودی دارند کودکانشان را به خاطر حفظ آنها از خطر همچون کاتولیکها غسل تعمید دادهاند. شاید طی این ملاقات است که او شروع به صحبت دربارهی تفاوتهای مسیحیت و یهودیت میکند. به عنوان یک فرد به دور از مذهب، او دین را دلیلی نامعقول برای کشتن افراد میداند. او که به دنبال یک کشیش است تا جدالی به راه بیاندازد، او یکه میخورد که این کشیش تاکتیک اولیهاش همنظر بودن با اوست. بله، خیلیها از دین به عنوان یک مسکن استفاده میکنند. بله، گرانی وسایل مورد نیاز برای کلیسا هم او را نگران میکند. او اقرار میکند که دیگر کلیسا تمایزی بین گروههای مختلف اجتماعی ایجاد نمیکند: “چرا آنها باید سه کشیش را برای به خاک سپردن یک فرد ثروتند استخدام کنند؟ ما گورکن نیستیم”. بعد از “اعترافات” او، کشیش از او میخواهد که یک کتاب به او قرض بدهد و او را در اتاق شخصیاش ملاقات کند. او برای ۴ روز به چیزهای اندک متفاوت فکر میکند. ما از سکانسهای قبلی متوجه شدهایم که او از داشتن رابطه با دیگران هیچ ابایی ندارد، او حتی زنی را که در دفترش به او گفته که زیبا و جذاب است را نیز به داشتن رابطه وسوسه کرده است. وقتی این زن پشت سر او وقتی که بارنی در حال پیدا کردن چند مدرک است میایستد، سینههایش را به عنوان تکیهگاه کمر بارنی قرار میدهد، که این سکانس تاثیر شگرفی دارد.
ما انتظار داریم که در بالاخره «لئون مورین کشیش» به یک سکانس عشقبازی برسد. ملویل هم کارگردان خوبی در زمینهی یافتن راهکارهای مناسب برای هر چیزی است. برای مبحوت کردن ما، به جای چنین چیزی کار به تعلیم آموزههای کاتولیکی میرسد، بارنی هم هفتهای یکی دو بار به اتاق لئون میرود و با او بحث میکند و کتابش را میخواند. برای هردویشان، من معتقدم این ملاقاتها گرایشات جنسی پنهانی دارند، بعدتر هم به درستی کشیش موفق میشود که کشف کند او پس از کلیسا با زنانی رابطه برقرار میکند، اما ظاهراً فقط با زنان، به خاطر مسائل مذهبی. آیا او دوست دارد بدون رابطه به او نزدیک شود یک همکار جذاب با اعتقادات مذهبی ضعیف معتقد است که بارنی بالاخره مورین را از راه به در میکند، او میگوید:”زیرا من هیچگاه اشتباه نمیکنم.”. آیا این چیزی است که فیلم حول آن میچرخد؟ از راه به در کردن دیگران؟
تنها در قسمتهای کوتاهی. اشغال آلمانیها عرصه را تنگتر کرده است. بارنی دخترش را پیش دو خدمتکار در یک مزرعه پنهان کرده است. یک عالم یهودی پیر یک نام و پاسپورت جدید اختیار میکند. این زن کاربلد متوجه میشود که برادرش را نازیها کشتهاند، و به این ترتیب روح و روان او تحت تاثیر قرار میگیرد. بارنی به شدت با دولت ویچی به خاطر همدستی با آلمانیها به جدال میپردازد، البته لازم به ذکر است که او به نیروهای مقاومت نمیپیوندد. یک سکانس جالب وجود دارد که طی آن نوزادان غسل تعمید داده میشوند، پردان برخی از آنها، که از اعضای مقاومت هستند، در این مراسم شرکت میکنند، سپس به جنگل نزدیک به دهکده متواری میشوند. منتقدی به نام «مانولا دارگیس» [منتقد نیویورک پست] میگوید: “این همچون زمانی است که شما میبینید پدرتان خانه را برای رفتن به سر کار ترک میکند.”. ملویل، که اغلب از سبکی کلاسیک استفاده میکند، از یک سبک غیرمعمول استفاده میکند. او در سکانسهایی کوتاه پای اکشن را به فیلم باز میکند تا بتواند بیشتر روی سیاهی فیلم تاکید کند. این مثل آن است که یک پنجره مدام باز و بسته شود، وقتی که یکی رخ میدهد، به ناچار دیگری نیز رخ میدهد. ما به ندرت کشیش را به جز در اتاقش پیش بارنی میبینیم. یکبار، به نظر او آستینش را طوری تکان میدهد که به سینهی او برخورد کند. بارنی معتقد است این اتفاقی نیست. من هم همینطور. بطور کلی، این یک راه عجیب برای لمس کردن اوست. یک روز پس از اعتراف بارنی وقتی که کشیش با زن مسنی درحال صحبت است به سراغ او میرود که کشیش او را به سختی پس میزند و میگوید: “در اتاقم منتظر باش.”.
یکبار وقتی که بارنی میخواهد وارد اتاق شود کشیش او را هل میدهد، نه به ملایمت، بلکه برای سریعتر وارد کردن او به اتاق. وقتی که این زن جذاب روی میز او میشیند، کشیش محکم دامن او را پایین میکشد تا دامن او زانوهایش را هم بپوشاند. یک مرد بااخلاق اینطور با یک زن رفتار نمیکند. از برخی جهات فیلم راجع به کشیش است. جایی بارنی به او از سر هوس میگوید: “اگر یک پروتستان بودی با من ازدواج میکردی؟” که کشیش با عصبانیت با او برخورد میکند. بارنی این را بلوف زدن کشیش میداند. او دیگر در اتاق کشیش زیاد احساس آزادی و راحتی نمیکند. «لئون مورین کشیش» یک فیلم خیرهکننده است، چرا که ملویل با ذکاوت بسیار با پیشبینیهایمان در روند فیلم بازی میکند.
یک رگهی پنهان اما صادقانهی مذهبی هم در فیلم وجود دارد.
مورین یک کشیش واقعی است که وظیفهی سفر به دهکدهای
را پذیرفته که کسی به کتابهای او علاقهای ندارد.او میگوید
“من ملت را تغییر خواهم داد.”، سپس ادامه میدهد «از همین
دهکده شروع خواهم کرد”. او با جوابهایی متقاعدکننده به
تمامی سوالات بارنی دربارهی ایمان پاسخ میدهد، و شما
خواهید فهمید اینها چه تاثیری بر او دارند. او یک واقعبین است.
او میپرسد: “دستهایت پاکاند؟” و میفهمیم که بارنی
با یک تکه چوب خودارضایی کرده، سپس میپرسد: “آیا
درد داشت؟” ژان-پیر ملویل (متولد ۱۹۱۷ و فوت شده در
سال ۱۹۷۳) با نام خانوداگی اصلی گرامباخ، اسمش را
به خاطر ارادتش به «هرمن ملویل» تغییر داد، او یکی از
کارگردانان مولف دههی ۵۰ فرانسه و از کارگردانهای
مهم و موثر در موج نو است. او که از رسیدن به استدیوهای
بزرگ فرانسه بازماند، یکی از پیشگامان ساخت فیلمهای
مستقل بود، البته مدتی هم مجبور به تعلیق فیلمبرداری
آثارش به خاطر جمع کردن پول برای خرید استدیو شد،
به کارهای او بودجهی زیادی اختصاص داده نمیشد و
دست مزد خودش هم پایین بود، اما با این حال او دست
به خلق دو اثر به یادماندنی به عنوان کارهای ابتداییاش
زد، «کودکان وحشتناک» محصول سال ۱۹۵۰ و «باب قمارباز»
محصول سال ۱۹۵۶٫ همچون تروفو، گدار و دیگر همراهان آنها
به عنوان کارگردانانی اروپایی که از آمریکاییها در هنر سبقت
گرفتند، فیلمهای ملویل هم هنوز خیلی مهجور ماندهاند. البته
از زمانی که آثار او در قالب دی وی دی به بازار عرضه شده،
او طرفداران زیادتری پیدا کرده است.