نقد و بررسی فیلم Kill Your Darlings (عزیزانت را بکش)

نقد و بررسی فیلم Kill Your Darlings (عزیزانت را بکش)Reviewed by نقد و بررسی فیلم Kill Your Darlings (عزیزانت را بکش) on Jul 1Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Kill Your Darlings (عزیزانت را بکش)نقد و بررسی فیلم Kill Your Darlings (عزیزانت را بکش)

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Kill Your Darlings (عزیزانت را بکش)

آدم ها مدام درباره ی انقلاب فرهنگی و ادبی جنبش بیت فیلم می سازند، بی آنکه

کوچکترین شاهدی وجود داشته باشد که مردم به این داستان ها علاقه ای دارند.

آیا بازی کردن نقش آلن گینزبرگِ دائم الصحبت، عجیب و نابغه – نواده ی معنوی

والت ویتمن و مستدلاً مهمترین شاعر آمریکایی قرن ۲۰ ام – نشانه ی جدید جدیت

در بازیگری است؟ چند سال پیش جیمز فرانکو این کار را در فیلم کمتر دیده شده

ی «زوزه» انجام داد و حالا دنیل ردکلیف – که ظاهراً به دلیل یک مجموعه فیلم

فانتزی، ماجراجویی نزد عموم به خوبی شناخته شده است – نقش گینزبرگ در

سنین پایین تر از آن را در فیلم پر انرژی «عزیزانت را بکش» نخستین اثر بلند جان

کروکیداس به عنوان یک دانشجوی دوره ی لیسانس دانشگاه کلمبیا که دنیای

شعر، مواد مخدر و روابط جنسی را زیر و رو می کند، بازی کرده است.

«عزیزانت را بکش» به ماقبل تاریخ بیت ها می رود و داستان پرتنش و دردسر

ساز یک قتل را تعریف می کند که ممکن بود به عنوان عاملی برای مسموم کردن

این جنبش در نطفه اش دیده شود، و یا به عنوان آشکارکننده ی تناقضات زندگی

در آمریکای میانه ی قرن، مملو از رسوایی ها و شیفته ی خیال و فکرِ همجنس

گرایی. اینکه این فیلم تماشاگران را جذب خود کند یا خیر، من نمی دانم، البته

به جز آنهایی که می خواهند هری پاتر سابق را در نقش یک بچه ی یهودی

اهل نیوجرسی (به شکلی کاملاً باورپذیر) ببینند که باکرگی خود را توسط یک ملوان از دست می دهد. من به نوعی مشکل را از هر دو طرف می بینم: نزد تماشاگران قرن ۲۱ ام، پرت و پلا گویی های قدیمی یک دسته دانشجوی اخراجی اهل مواد مخدر میانه ی قرن ممکن است بیش از حد پرشور و آشنا و به هیچ وجه متناسب و مربوط به نظر نرسد. با این وجود اگر با نقطه نظر تاریخی صحیح دیده شود، شورش علیه آمریکایی های سنتی بعد از جنگ که توسط گینزبرگ، جک کروک، ویلیام بورو و دوستانشان رهبری می شد، با گذر زمان به جای آنکه کم اهمیت تر شده باشد از اهمیت بالاتری برخوردار می شود.

بیت ها نه تنها نیروی پیشرو جنبش دهه ی ۱۹۶۰، جنبش پانک ها و مبارزات هواداران آزادی حقوق همجنسگرایان بودند، بلکه سبک، وضعیت و رفتاری که آنها اتخاذ کردند – که زیرکانه به نظام اقتصادی سرمایه داری نیز الحاق شده – به شکلی منحرفانه به شیوه ی غالب برای ابراز وجود در فرهنگ ما تبدیل شده است. همانطور که اعضای مکتب موقعیت محوری مانند اسلاوی ژیژک و توماس فرانک به درستی متوجه شده اند، حالت عدم فرمانبری و ضد استبدادی خودش نیز به یک سنت تبدیل شده، همچنین به نشانه ای برای هویت قبیله ای. این موضوع به هیچ وجه به فرهنگ به اصطلاح نوپرستانه ی شهرهای بزرگ و شهرستان های دارای دانشگاه محدود نیست- در اصل در حال حاضر چیزی جز یک زیرمجموعه ی مشخص از مصرف گرایی از آن باقی نمانده است- هر چند در آن نقاط میراث بیت ها به روشنی قابل ملاحظه است.

هر ورزشکار میلیونر خالکوبی کرده، خواننده ی معروف و ستاره ی سینمایی باید یک غیرمقلد باشد، یک فرد بی ملاحظه و بی اعتنا که علاوه بر این به شکلی معجزه آسا و همزمان، نماینده ی میل جمعی مصرف گرایانه ی ماست. تد کروز ممکن است نداند چقدر به کروک و گینزبرگ شبیه است، اما در سبک منحرفانه او یک غیرمقلد اصیل و نماینده ی یک حوزه ی انتخاباتی طرفداران حقوق سفیدپوستان است که خودش را توسط نیروهای عمداً بیگانه ساز و رسواگری ساز معمولی بودن، قربانی و به حاشیه رانده شده می بیند. البته، در این نقطه کروز سعی کرده از امکانات خود سوءاستفاده کند و آینده ی سیاسی خود را به آتش کشیده، اما این موضوع تنها زمانی با سخن ما مرتبط است که فرض کنیم در وهله ی اول او اهداف سیاسی عادی ای داشته است. او برای پیروانش تاابد خشن و متخاصم ترین شخص حاضر باقی خواهد ماند و شاید او تنها می خواست سیاست های معمول را از بین ببرد، همان طوری که می بینیم گینزبرگ و دوستانش، در این فیلم، آثار ادبیات کلاسیک را که از کتابخانه ی دانشگاه کلمبیا دزدیده اند پاره پاره می کنند. (گذشته از این، اگر روزی کروز این نوشته را بخواند، از این مقایسه به خود خواهد بالید).

شخص ممکن است بگوید «عزیزانت را بکش» می توانست از یک مقدار انرژی تد کروزی غیرقابل پیش بینی تر و خبیثانه تر بهره ببرد، یک نوع حس تهدید که بیت های جوان (که تا پیش از دهه ی ۵۰ خود را به این اسم نمی خواندند) برای نظم اجتماعی به وجود آورده بودند. ما ابتدا با لوسین کار (دین دی هان، شناخته شده برای نقش های تلویزیونی در مجموعه های «In Treatment» و «True Blood») در حدود سال ۱۹۴۳ برخورد می کنیم که در آن کتابخانه روی یک میز ایستاده تا شعری اروتیک از هنری میلر را برای دانشجویان تازه وارد با آب و تاب بخواند. این صحنه برای داستانی انقلابی بیش از حد شبیه به کمدی های موقعیت (سیت کام) درآمده و روی این ایده حساب می کند که دانشجویان ایوی لیگ (اتحادیه ای متشکل از هشت دانشگاه بزرگ آمریکا) از شنیدن کلمه ای که نماینده ی آلت تناسلی است شوکه خواهند شد. اما با وجود لحظات عاریه ای و مشروط به شرایطش، «عزیزانت را بکش» بر هر دو اثر هم نوع خود برتری قابل ملاحظه ای دارد: «زوزه» اثر راب اپستین و جفری فریدمن، و اقتباس جاه طلبانه و شکست خورده ی والتر سالس از اثر معروف کروک «در جاده» که سم ریلی و کریستن استوارت در آن بازی کردند. یک دلیل این است که این فیلم واقعاً یک طرح داستانی، و قصه ای فشرده و با اوج و فرود (و در غالب اوقات واقعی) دارد که طی سالهای پس از جنگ جهانی دوم بازگو می شود، زمانی که گینزبرگ برای اولین بار به نیویورک آمد و با لوسین کار آشنا شد.

این کار بود که تبدیل به اولین شخص همجنس مورد علاقه ی گینزبرگ گشت، گرچه کار همیشه ادعا می کرد او علاقمند به جنس مخالف است و امکان نداشته آنها با هم رابطه ی جنسی داشته باشند. و این کار بود که گینزبرگ را به بورو (بن فاستر) -که در حالیکه به هر نوع فساد شناخته شده می پردازد شبیه به بانکدارهای دوره ی وسترن لباس پوشیده- و کروک (جک هیوستون) دریا نورد و قهرمان فوتبالی که ادعا می کرد در همان زمان یک میلیون کلمه نوشته است -یا حداقل آنطور که ترومن کاپوتی بعدها به کنایه می گوید، تایپ کرده است- معرفی کرد. اما این دو نویسنده که قرار بود به زودی معروف شوند در این فیلم شخصیت های پس زمینه ای هستند – در مورد فاستر، این پس زمینه به استفاده ی منحرفانه ی بیش از حد از آلت جنسی آلوده است – و تمرکز، بر روی مثلث عاشقانه، اروتیک و روشنفکرانه ای است که از گینزبرگ خشن و ساده – که هنوز مطمئن نیست که مشخصاً همجنس گرا یا نویسنده است – و کار و مرد مسن تری به نام دیوید کممرر تشکیل شده است.

آنطور که بازی مایکل سی. هال نشان می دهد، کممرر یک آدم ریشوی عصبی و با دانش بود که رابطه ی ابهام آمیزش با کار در میان مرزهای بین “فرشته ی نگهبان”، عاشقی بی وفا و تعقیب کننده ای دیوانه معلق است. احساس میکنم نباید توضیح بدهم دقیقاً چه اتفاقی می افتد، اما بعد فکر می کنم داستان واقعی جنبه ی مهمی از تاریخچه ی بیت است که طی این ۶۰ سال بارها بازگویی و بازسازی شده است. به همین کفایت می کنم که بگویم این شرایط ناپایدار به شدت با مشکل مواجه شد و بعد از آن به مرگ کممرر بعد از یک برخورد نامشخص با کار در پارک ریور ساید انجامید، به همراه یک پرونده ی دادگاهی که پس از آن تشکیل شد و روزنامه های نیویورک را جذب خود کرد. کروکیداس و همکار نویسنده اش آستین بان سعی نمی کنند معمای سال ۱۹۴۴ را حل کنند بلکه به جای این یک داستان جذاب اخلاقی را به رشته ی تحریر درمی آورند که نشان می دهد چطور گروهی از بچه های دانشگاهی با انرژی که میل داشتند دنیا را تغییر دهند، درگیر یک جنایت وحشتناک و نفرت انگیز شدند.

برخلاف بیشتر بچه های دانشگاهی که سوگند یا می کنند دنیا را تغییر دهند، این افراد واقعاً این کار را کردند، و این جنبه از داستان در فیلم «عزیزانت را بکش» مربوط به زمان آینده خواهد شد. به گمان من نقطه نظر کروکیداس این است که کشته شدن کممرر مرحله ی مهمی از مسیری بود که باعث شد آلن گینزبرگ نامطمئن و متزلزل که دانشجوی دوره ی لیسانس هم بود – بازی شده توسط ردکلیف با یک انرژی انفجاری و غیرقابل مقاومت و حالات آمریکایی کاملاً باور پذیر – چند سال بعد نویسنده ی اثر «زوزه» و اولین نشانه ی افتخار همجنس گرایان شود. این موضوع همچنین مهمیزی بود بر کروک و بورو، کسانی که رمانی درباره ی آن قتل نوشتند که چند دهه منتشر نشده باقی ماند. گینزبرگ اولین نسخه ی «زوزه» را به لوسین کار تقدیم کرد که بعد از مرگ کممرر از حلقه های ادبی بیرون رانده شد اما تا آخر عمرش از دوستان گینزبرگ و کروک باقی ماند. این تضاد زیبا – که عالی ترین شعر با موضوع همجنس گرایی، به مردی تقدیم شده که قتلی به دلیل نفرت و ترس از همجنس گرایی مرتکب شده است – در این فیلم جسور، حمله کننده و به شدت قابل تماشا وضوح و روشنی تازه ای پیدا می کند.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …