نقد و بررسی فیلم Disconnect (جدا ماندگی)

نقد و بررسی فیلم Disconnect (جدا ماندگی)Reviewed by پایگاه خبری تحلیلی شرق on Jul 1Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Disconnect (جدا ماندگی)نقد و بررسی فیلم Disconnect (جدا ماندگی)

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Disconnect (جدا ماندگی)

«جدا ماندگی»، اثر اندیشناک هنری الکس روبین درباره ی اینکه در عصر الکترونیک

و رسانه های اجتماعی چطور با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم، فیلمی به شدت

نقص دار است که لحظه های درخشانی هم در خود دارد که محتوای موضوعی

قوی آن را ترسیم می کند. «جدا ماندگی» که متشکل است از سه داستان در

یک قاب که بیشتر از طریق مفهوم و موقعیت مکانی به یکدیگر مرتبط هستند

تا شخصیت هایشان (دو تن از شخصیت ها با سرگردانی از داستان خودشان

به داستان یکدیگر ورود و خروج می کنند) در بعضی جا ها خسته کننده و بعضی دیگر فوق العاده است.

برقراری روابط بین اشخاص قبل تر ها کار خیلی آسانی بود. از خانه بیرون می

رفتید و با همسایه ی بغلی صحبت می کردید. وقتی کسی تازه وارد محله

می شد، یک کیک یا یک بشقاب شیرینی درست می کردید و شخصاً برای

آنها می بردید. هفته ای یکبار به مامان بزرگ و بابابزرگ تلفن می زدید تا ببینید

احوالشان چطور است. قبل و بعد از مدرسه با دوستانتان گردش می کردید

. اما امروزه همه چیز متفاوت است. متفاوت به معنی بد نیست، اما قوانین

سابق دیگر در شرایط حاضر صدق نمی کنند. آدم ها دوستان و عشاقی دارند

که هرگز رو در رو ندیده اند. دلداری می تواند به شکل یک پیام فوری ناشناس

ظاهر شود. قلدری می تواند با کلیک روی دکمه ی فرستادن انجام شود.

روابط جنسی دوطرفه جز یک وب کم به چیزی احتیاج ندارد. و هنگامی که

یک “دوست دختر” همفکر پیدا می کنیم، هیچ تضمینی وجود ندارد که او

واقعاً همان کسی باشد که نشان می دهد. تنها لازم است از مانتی تئو بپرسید!

میان سه شاخه ی داستانی «جدا ماندگی»، آنکه از نظر احساسی از همه

قوی تر است مربوط به یک پسر تنهای دبیرستانی به نام بن بوید (جوناه

بوبو) است که قربانی شوخی و مسخره بازی ای می شود که دو نفر از

همکلاسی هایش، جیسون (کالین فورد) و فرای (آواید برنستاین) سر او در می آورند. آنها به صورت آنلاین خودشان را جای دختری به نام جسیکا جا می زنند و با بن ارتباط برقرار می کنند. خیلی زود، بن گفتگوهای آنلاین پرمفهومی با این دختر برقرار می کند. جسیکا عکسی از اندام برهنه اش (عکسی تصادفی که توسط شکنجه گرانش انتخاب شده) برای او می فرستد و او را به چالش می کشد که همین عمل را متقابلاً انجام دهد. در نهایت غافلگیری جیسون و فرای، او این کار را می کند. واکنش آنها همانی است که انتظار می رود: این عکس را به همه ی اعضای مدرسه ایمیل می کنند. ادامه ی داستان روی والدین بن، ریچ (جیسون بیتمن) و لیدیا (هوپ دیویس) و واکنش آنها نسبت به وضعیت خطرناک پسرشان متمرکز می شود. ریچ از فاصله ی زیادی که میان او و پسرش وجود دارد آگاه می شود، اینکه او پسر ساکت و موبلندی را که سرمیز شام کنارش می نشیند، چقدر کم می شناسسد. این بخش به مشاهده ای بر روابط پدر ها و پسرها تبدیل می شود و اینکه ارتباط میان آنها چقدر راحت ممکن است شکسته شود و از بین برود.

داستان شماره ۲ با یک گزارشگر تلویزیونی جذاب به نام نینا دانهم (آندره آ رایزبورو) آغاز می شود که وارد یک چت روم خصوصی مربوط به روابط جنسی می شود که طرف مقابلش کایل ( ماکس تیرو)، فردی است که اندام برهنه ی خود را از طریق وب کم به نمایش می گذارد. وقتی نینا ادعا می کند که به جای چشم چرانی از اندام برهنه ی او فقط می خواهد با او حرف بزند، کایل گیج می شود. نینا با سرهم کردن داستانی مبنی بر این که می خواهد برای سردبیر روزنامه اش روی این نوع سبک زندگی تحقیق کند، از کایل می خواهد با یک مصاحبه ی تصویری موافقت کند (البته با چهره ی شطرنجی و صدای تغییر یافته). با اینکه کایل در ابتدا تمایلی به این کار ندارد،‌ با باور به اینکه نینا به او و آینده اش اهمیت می دهد، به تدریج با این مصاحبه موافقت می کند. وقتی این مصاحبه روی آنتن می رود و در معرض تماشای عموم قرار می گیرد، اف.بی.آی وارد معرکه می شود و داستان در این باره می شود که چه کسی از چه کسی سوءاستفاده می کند و اینکه آیا نیت برفرض خیر نینا به سادگی همه چیز را برای یک پسر بی خانمان بدتر کرده است یا خیر.

در نهایت با زن و شوهری به نام درک و سیندی هال (الکساندر اسکارسگارد و پائولا پتون) آشنا می شویم، زوجی که به دلیل از دست دادن فرزند پسر نوپایشان فلج شده اند و در بهت به سر می برند. زن سعی می کند با مرد ارتباط برقرار کند اما او پاسخی نمی دهد. پناهگاه او قماربازی آن لاین است. و پناهگاه زن یک گروه گفتگوی آنلاین حمایتی، جایی که او با مردی ناشناس (مایکل نیکویست) آشنا می شود که دارد با مرگ همسرش کنار می آید. هنگامی که اوراق هویت خانواده ی هال دزده می شود، درک یک کارآگاه (فرانک گریلو) استخدام می کند تا مقصر را پیدا کند. سپس، بعد از اینکه می فهمند پلیس بدون مدرک و شواهد موثق وارد عمل نمی شود، خودش و سیندی سوار ماشین می شوند و به سمت نشانی کسی که گفته می شود سارق مدارک است می رانند تا با او روبرو شوند.

قوی ترین این سه داستان همانی است که به قلدری در محیط مجازی و آثار آن می پردازد. داستان در پرورش چند شخصیت خود و زوایای مختلف آنها خوب عمل می کند و روش آسان شرورسازی شخصیت قلدر را در پیش نمی گیرد. در واقع عنصری تلخ در گفتگوهای آنلاین میان بن و جسیکا وجود دارد که دومی چیزهایی را از زندگی واقعی خود جیسون می گیرد (مرگ مادرش، روش دیکتاتوری پدرش) و آنها را به نیمه ی زنانه ی وجود خودش نسبت می دهد.

داستان رابطه ی جنسی از طریق دوربین بیش از آنکه درباره ی روابط الکترونیکی باشد، درباره ی مسئولیت های یک خبرنگار است، گرچه از رابطه ی جنسی از طریق دوربین که یک صنعت رو به رونق جهانی است، به عنوان پیش زمینه ی خود استفاده می کند. این قسمت موعظه نمی کند، و تنها این سؤالات مشروع را می پرسد که آیا برای یک پسر ۱۵ ساله ی از خانه فراری بهتر است در نیویورک بی خانمان بماند یا با از تن در آوردن لباس هایش، جایی گرم و شکمی پر و توانایی کسب درآمد به دست بیاورد؟ گرچه وقتی داستان رو به انتها می رود درهم و برهم می شود و چند صحنه ی آخر قانع کننده نیستند.

داستان مربوط به درک و سیندی راستش اصلاً درست از کار درنیامده است، گرچه داستان پیش زمینه با درد احساسی ای همراه است که بازیگران به حالتی تأثیرگذار آن را منتقل می کنند. با این حال در کل، دستکاری شده به نظر می رسد و افشاگری های غافلگیرانه فاقد تأثیر هستند. این داستان بیش از هرچیز حالت یک پرکننده ی زمان را به خود می گیرد. لحظات معدودی هستند که اثر گذارند، مثل وقتی سیندی غصه اش را برای دوست اینترنتی اش تعریف می کند، اما چیز زیادی از این اپیزود در ذهن نمی ماند.

برای کارگردان اثر هنری الکس روبین که فیلم را از روی فیلمنامه ای نوشته ی اندرو استرن ساخته است، این فیلم با کار قبلی او، مستند «Murderball»، تفاوت بسیاری دارد. رابین در متصل کردن داستان ها به یکدیگر و پررنگ کردن شباهت های موضوعی آنها موفق عمل می کند. استفاده ی او از زیرنویس برای گفتگوهای آنلاین تأکید می کند که دنیای بی صدای کلمات روی صفحه چقدر در ارتباطات اهمیت پیدا کرده است. تنها اشتباه واضح در روش روبین استفاده از تصویر آهسته در صحنه های اتصالی مهم است. این روش خیلی گل درشت و حواس پرت کن است و توجه ها را به ذائقه ی کارگردانی منعطف می کند.

سطح بازی ها در کل خوب است، گرچه باید به بازی جوناه بوبو که شخصیت بن با بازی او به شکلی دردمندانه واقعی می نماید توجه خاصی داشت، و همچنین جیسون بیتمن که گامی از نقش های سبک که معمولاً درگیر آنهاست فراتر می گذارد تا تصویری قوی از پدری ترسیم کند که شکستی خورده که هرگز گمانش را هم نمی برده است. مکس تیریو بی حیایی فردی را که حاضر است به خاطر پول جلوی دوربین برهنه شود، به خوبی منتقل می کند. و کالین فورد جنبه ی آسیب دیده ی شخصیتی را به نمایش می گذارد که کارهای نفرت انگیزی انجام می دهد.

با وجود اینکه حداقل دو مورد از داستانهای «جدا ماندگی» مشکلات روایتی وجود دارد، فیلم مرا جذب خود کرد. پیام آن خلاقانه نیست اما نگرانی های خیلی از انسان ها درباره ی زندگی در دنیایی که روابط بین شخصی اغلب به روابط غیر شخصی تبدیل می شود را به تصویر می کشد. بیشتر به دلیل تعداد بازیگران کمتر و مقاومت در برابر شلوغ کردن صحنه با وقایع همزمان اتفاقی، «جدا ماندگی» فاقد آن احساس تصنعی است که فیلم برنده ی اسکار پاول هگیس «تصادف» – که فیلم حاضر با ان مقایسه خواهد شد- گهگاه از آن رنج می برد. شیوه ی دور از قضاوت «جدا ماندگی» نسبت به موضوع خود آن را در مقایسه با فیلمی که کمتر از این بیطرفانه بود اندیشناک تر می کند.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …