نقد و بررسی فیلم Irrational Man (مرد غیر منطقی)

نقد و بررسی فیلم Irrational Man (مرد غیر منطقی)Reviewed by محمدرضا on Sep 1Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Irrational Man (مرد غیر منطقی)نقد و بررسی فیلم Irrational Man (مرد غیر منطقی) فیلم وودی آلن هجویه نیمه جدی ای است در مورد نقش یک روشنفکر. کاراکتر اصلی ما استاد فلسفه ای است

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Irrational Man (مرد غیر منطقی)

فیلم وودی آلن هجویه نیمه جدی ای است در مورد نقش یک روشنفکر. کاراکتر اصلی ما استاد فلسفه ای است

که با ورودش به شهری جدید، همه مجذوب او می شوند. چیزی که ما از استاد فلسفه می بینیم، کاراکتری است عبوس، سرد مزاج که باید در دیالوگ هایش برایمان توضیح بدهد که به پوچی در زندگی رسیده. همان طور که فلسفه دانی و تبحرش و مبارزات و کارهایی هم که کرده است را باید دیگران برایمان توضیح بدهند. چیزی که ما در عمل می بینیم، این است که دغدغه استاد ناتوانی در انجام عمل جنسی است. آدمی است به شدت فرصت طلب، سطحی و به ظاهر جذاب، که در اولین حضورش تمامی زن ها و دختران اطراف جذبش می شوند. حال برای خالی نبودن عریضه گه گاهی در سکانس های کلاس در مورد نظریات فیلسوفان حرف می زند تا ما باور کنیم که با یک نویسنده و استاد فلسفه رو به رو هستیم. رابطه او با آن دختر دانشجو همانقدر مضحک است که رابطه آن دختر با دوست پسر لاابالی اش. لابد ضرورت وجود آن پسر در اینجاست که در انتهای فیلم دختر ابراز ندامت کرده، و به خوب بودن و صداقت پسر ایمان بیاورد! کاربرد وجود خانواده دختر هم در این است که در آن سکانس شام، با بحث در مورد قاضی، سرنخ های ابتدایی را به دخترشان بدهند. دختر هم در حد یک تیپ تنوع طلب نشان داده می شود. که معلوم نیست برای چه از همان دقایق ابتداییِ ورود استاد، جذب او شده و در پی ایجاد ارتباط است. دختر به دنبال چه نیازی در استاد می گردد؟ چرا سردمزاجی او برای اطرافیانش آنقدر مسئله مهمی است که می خواهند با انواع هم آغوشی ها آن را برطرف کنند؟ فیلم جدید وودی آلن مشکلش در همین جاست. نه به اندازه کافی کدهایی به ما می دهد که ما درام را یک هجویه تمام عیار بدانیم، و نه به اندازه کافی در پرداخت روایتش جدی است. به همین دلیل تماشاگر گویا دست انداخته می شود. در تعلیق زا ترین موقعیت فیلم، با ساده ترین ترفند روایت رو به رو شده؛ و به جای شخصیت پردازی در درامی که اساسا بر اساس کنش های درونی باید جلو برود، با تیپ های سطحی رو به رو است. گویا تکلیف آلن در این فیلم با خودش مشخص نیست. به همین دلیل فیلم آشکارا دوپاره است. شخصیت ها کاملا جدا از مخاطب می ایستند و لحن فیلم میان جدی گرفتن و یا به سخره گرفتنشان در نوسان است. استاد با دختر درگیر رابطه می شود. اتفاقی در یک کافه داستان آن قاضی را شنیده و یک دفعه این تصمیم را می گیرد که با کشتن آن قاضی، به زندگی خود هدف بدهد. زمانی که ما پرداخت درستی از شخصیت هایمان نداشته باشیم، می توانیم هر عملی را به آن ها نسبت بدهیم و این اجازه را هم به تماشاگر ندهیم که بپرسد چرا؟ چون هیچ کلیتی وجود ندارد که بخواهد بر مبنای آن پرسشی شکل بگیرد.

. ما این شخصیت را نمی شناسیم. نمی دانیم او که این همه فلسفه خوانده، مبنای فکری و اخلاقی اش چیست؟ هوسرانی هایش برای چه است؟ چگونه می تواند به خود اجازه دهد که جان یک انسانی که نمیشناسدش را بگیرد؟ آیا بر مبنای منطق این کاراکتر، این اجازه اخلاقی را می تواند به خود بدهد؟ همان قدر که پوچی زندگی استاد مضحک بود، تحول ناگهانی و خلق الساعه او نیز مضحک است. اگر پوچی در عدم توانایی جنسی و خوردن قهوه تلخ به عنوان صبحانه محدود بود، این تحول منجر به شادابی جنسی(!) و خوردن صبحانه های مفصل تر ختم می شود! استاد طبق نقشه مضحکی قاضی را می کشد. در حالی که به عالم و آدم پیش از انجام قتل در مورد دنیای بهتری که بدون آن قاضی دارد حرف زده، و یک نفر هم او را هنگام برداشتن سم از آزمایشگاه دیده! ولی در نهایت بلاهت کار خود را انجام می دهد و به شدت هم راضی است. باز مشکل اساسی فیلم آشکار می شود. اول آنکه در منطقی هجوآمیز، انتظار تحول منطقی را از فیلم نداریم. ولی آلن به ما قطعیتی نمی دهد. دوم آنکه روایت فیلم در مورد تعلیق آمیز ترین صحنه آن باز هم بلاتکلیف است. نه مخاطب را به سمت خود جذب می کند که بخواهد احساس تعلیق کند، و نه به طور کلی آن را به هجو می کشد. نتیجه تمامی این موارد کاراکتری است که وقتی همان نشانه های بلاهت موجب می شوند که راز قتل او فاش شود، او به دنبال قتل دیگری می رود. گویا استاد فلسفه روشنفکر ما تبدیل به یک ماشین آدم کشی شده است.

و از آن طرف دختر عاشق پیشه هم به سرنوشت شوم

این رابطه پی برده و به آغوش دوست پسر مهربانش بر

می گردد. همه چیز خوب و خوش است که در آستانه

نقش قتل دوم استاد، بر اثر چرخش یک چراغ قوه، خود

استاد داخل آسانسور می رود و می میرد. و در نهایت

نریشن دختر که از بودن در کنار دوست پسرش راضی

است و می گوید داستان مرگ استاد را فراموش کرده

است. همه چیز مضحک تر و سطحی تر از آن است که

بتوان جدی اش گرفت. و حال سوال مهم اینجاست که

چرا فیلمساز در نوع برخوردش با این جهان داستانی،

سعی دارد که در برخی لحظه ها او را جدی بگیریم؟

فیلم جدید وودی آلن اثر بهتری بود اگر از ابتدا روایت

شوخ و شنگ و غیر جدی اش را به شکل ملموسی

پیش می گرفت. و جهان خود را براساس منطق

جفنگش می ساخت.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …